مختص جامعه سینما:محمد هاشمی /بخش هایی از فیلم عصر جدید چارلی چاپلین آن چنان به دیدگاه های مارکس نزدیک است که می توان آن را برگردان زیبای سینمایی از این دیدگاه ها دانست و عجیب اینکه این صحنه ها تنها به خاطر سرگرم سازی و خنده اوری اش بارها از تلویزیون داخلی مان پخش شده است و می شود. در نظریه ی جامعه شناختی مارکس اصطلاح مشهوری وجود دارد به نام ازخودبیگانگی.
مارکس توضیح می دهد که ماهیت انسانی انسان وابسته به این است که حین کار جمعی فعالیت تولیدی انجام دهد و طی آن در ماده خام، دخل و تصرف و دگرگونی ایجاد کند و از آن، تحت کنترل جمعی محصولی تولید کند که کل جامعه ای که آن محصول را تولید کرده از آن منتفع شود.
حال، اگر کل این فرآیند، از کنترل جامعه ی کارگری خارج شود و تحت سلطه ی کارفرمای سرمایه دار قرار گیرد، کارگر از فضای کارش،از محصول تولیدی اش،از همکارش،از کارفرمایش و در نهایت، ازخود بیگانه می شود.
در صحنه ای از فیلم عصر جدید،کارگران کاری بی معنا،ماشینی و بی هویت مثل بستن مداوم و یکسان پیچ های یک تسمه را با دو آچار انجام می دهند که بعدا می فهمیم به ماشینی غول پیکر با انبوهی از چرخ دنده منتهی می شود. به خاطر اینکه کارگرها در مدت زمان کوتاه تر، کار بیشتری انجام دهند، سرعت حرکت این تسمه پر از پیچ مدام بیشتر می شود و کارگران هم باید حرکت مکانیکی شان را تسریع کنند.
اما سرانجام، چارلی چاپلین که در این فضای بی هویت کاری مجنون شده چون نمی تواند سرعت انسانی خود را با این سرعت مکانیکی همراه کند، شروع به جدال با همکار قوی هیکلش می کند که نسبت به او بیگانه شده است، در حالی که دستش همچنان حالت مکانیکی و از خودبیگانه پیچاندن پیچ را حفظ کرده است.
بنابراین وقتی با همکارش رویارو می شود حتی بینی او را با دستان پیچانش می پیچد. کارگری که از همکار خود و از محصول کارش بیگانه شده، برایش فرقی نمی کند که چه چیز جلوی دستان پیچانش قرار بگیرد و هرچه را جلوی دستش قرار بگیرد، می پیچد. سرانجام.
چارلی چاپلین کارگر که اصرار فراوان ماشینی به انجام کار ماشینی اش دارد از دریچه ی ماشین که همچون دهان هیولایی باز شده، به درون شکم هیولا می لغزد. شکمی که پر از چرخ دنده های ریز و درشت است.
چارلی چاپلین را در اکستریم لانگ شاتی می بینیم که در میان چرخ دنده ها می غلتد: اکنون نهایت ازخودبیگانگی رخ داده و انگار، کارگر هویت انسانی خود را به طور کلی از دست داده و تبدیل به چرخ دنده ای از چرخ دنده های عظیم ماشین هیولایی سرمایه داری شده است. چرخ دنده ای که هر آن ممکن است خراب شود و بالاجبار دور انداخته شود و با چرخ دنده ی دیگری جایگزین شود.