جامعه سینما:ریچاردبرودی/ و چون زنان نمیتوانند بدون حجاب در فیلمهای ایرانی ظاهر شوند، و البته چون زنان در ایران در حریم خانههایشان حجاب سر نمیکنند، کیارستمی اصلاً از صحنههایی که درون خانهها میگذرند در فیلمهای بعد از انقلابش استفاده نکرد، با این توجیه که این صحنهها کاملاً غیرواقعی خواهند نمود. او، در عوض، جایگزینهایی ابتکاری و فوقالعاده یافت و بهیاری آنها حسی از حالت تغزّلیِ نقاشیهای فضای باز پدید آورد که از دیالکتیکِ روانیِ کشوقوسهای شخصیتهایش (عمدتاً داخل خودروها) مایه میگرفت.
ولی زمانی که، در سالهای آخر فعالیتش، احساس کرد فشاری که در ایران روی فیلمسازان وارد میآید قابل تحمل نیست، دو فیلم بلند داستانی بیرون از ایران ساخت ــــ کپی برابر اصل در سال ۲۰۱۰ با بازی ژولیت بینوش در ایتالیا و مثل یک عاشق در سال ۲۰۱۲ در ژاپن ــــ و در خارج هم رابطۀ جنسی و قدرت را منبع کشمکش میان اشخاص یافت و باز احساس کرد طبیعت، طبیعت زیستی و طبیعت انسانی، به همان اندازه در برابر قراردادهای جامعه مقاومت میکند.
کیارستمی فیلمسازی قویّا و شدیداً سیاسی بود، به وسیعترین معنای کلمه: او از تنشها میان عمیقترین و ریشهدارترین صورتهای قدرت و انواع ناپایدار و تحمیلیِ قدرتِ موقت فیلم میگرفت (گیرم آن نوع قدرت، به نام دین، با الفاظ و تعابیری بزک شود که از ازلی-ابدیبودنش حکایت میکنند).
او در فیلمهایش جهانی پر از کشمکش را به تصویر کشید، زیرا بهلطف خوی نیرومند و عزم راسخ بیهمتای هنریاش خود را سرشاخ با تمام انواع اقتدار مییافت. و در ضمن، در پی سرکوب جنبش سبز در ایران، خود را سرشاخ با دیگر کارگردانان ایرانی هم یافت، از جمله دستیار سابقش جعفر پناهی، کارگردانانی که فیلمهایی در مخالفت علنی با سرکوبهای رژیم میسازند.
هرچند کیارستمی از دانشجویان معترض ستایش کرد و قانونهای ظالمانۀ حاکم بر کشور را محکوم میکرد، انتقادهایش از فیلمسازانی که متحدانش مینمودند او را در مظانّ این اتهام قرار داد که میخواهد بین حکومت و مخالفانش دودوزهبازی کند.
داستان این کشمکشها هرچند ناخوشایند و سرشار از ابهام است، من این کشمکشها را نشانهای از رادیکالیسمِ سیاسی و هنریِ بههمپیوستۀ کیارستمی میدانم ــــ مخالفت او با فیلمهایی که مبارزههای سیاسی را در چارچوب مصالح عملی و محلی و نه در چارچوبی مطلق و فلسفی میبینند و مخالفت او با فیلمهایی که نوآوری هنری را در بلندای ایدههایی چنین انگیزهآفرین منعکس نمیکنند.
کیارستمی، مانند اکثر هنرمندانِ برخوردار از قوۀ خلاقیتی عالی و دورانساز، نمیتوانست به چیزی کمتر از این رضا بدهد ــــ از جمله در کار خودش ــــ حتی با پذیرفتنِ خطر سوءتفاهمهای شخصی و تصورات ناروای عمومی. واپسین فیلم بلند او، مثل یک عاشق، که در هشتمین دهۀ عمرش آن را ساخت، مسیری نو و تهورآمیز در سینمای او و در کل دنیای سینما است. و در یک کلام، او در کار خود مدام بهتر و بهتر میشد، حقیقتی که به مرگ او رنگی هرچه تراژیکتر میزند.
▪منبع: نیویورکر ــ مقالهای که پس از مرگ کیارستمی در پنجم ژوئیۀ ۲۰۱۶ (پانزدهم تیر ۱۳۹۵) در نیویورکر منتشر شد ــ ترجمهی صالح نجفی
▪پینوشت: (۱۹۴۰-۲۰۱۶)