برای جامعه سینما:پوریا ذوالفقاری/صحبت های حامد کلاهداری درباره ماجراهای فیلم پایان نامه (منتشر شده در کافه سینما) غم انگیز و آموزنده است. کلاهداری از بازیگرانی می گوید که پیش قسط گرفتند و نیامدند یا آمدن شان را پس از بدنام شدن پروژه مشروط به دریافت دستمزدهای کلان کردند و از مدیرانی که رویاهایش را بر باد دادند. اما روح حرف ها و ناگفته ی اصلی کلاهداری چیز دیگری ست.
او دارد اعتراف می کند که حالا فهمیده چه اشتباهی کرده. در عنفوان جوانی با خود گفته فیلمی را که از من می خواهند و بابت ساختنش حمایتم می کنند، می سازم و بعد دیگر فیلمساز مهمی می شوم و با ساخت آثاری از جنس دیگر، پایان نامه را از اذهان پاک می کنم. (ظاهرا بنا بود کمدی شاباش چنین کارکردی در کارنامه اش داشته باشد)
اما اینک فهمیده نه تعارف لقمه ی آماده در دنیای فیلمسازی، نشان خوش اقبالی ست و نه قاپیدنش سند هوش و زرنگی. او تازه از سنگینی سایه ی «خاستگاه» آگاه شده است. حالا دریافته که نقطه ی شروع یا برجسته شدن هر فیلمساز، هویت او را می سازد و او در ادامه شاید بتواند تغییر سبک دهد اما تغییر هویت نه.
افکار عمومی یکی از دو هویت را اصل می گیرند و دیگری را سند ریاکاری می خواند و دست آخر مهر «متظاهر» و «نان به نرخ روز خور» بر پیشانی فیلمساز می نشاند تا او در بهترین حالت با حساب بانکی سرشار و اعتماد به نفس کاهنده و تلاطم های ذهنی و سرخوردگی های ویرانگر از پی کشف بی سرانجامی عملی کردن «دگردیسی هنری» به جایی برسد که بی هیچ پیشنهاد مصاحبه ای، خود دست به کار ارسال اسناد برای رسانه ها شود تا خوش خیال، همدستان و مقصران اصلی شکستش را افشا کند.
تا بگوید قربانی شده. افشاگری ای بی حاصل و غم انگیز. کلاهداری در جای بدی ایستاده. شاید مثل نگارنده با خودش می گوید بازیگر کودک چند فیلم و سریال خاطره انگیز که تصویرش روی پوستر «شاخ گاو» کیانوش عیاری هم آمده بود، نباید تبدیل به درس عبرت و موضوع چنین نوشته ای می شد. .