برای جامعه سینما :پوریا ذوالفقاری/بانو دومین فیلم هشدار دهنده مهرجویی بود. اولی اجاره نشین ها بود که نومیدی فزاینده ی این سالها از امکان گشایش و بهبود، گویی دوباره فیلم را احضار کرده است. دومی اما، بانوست. ساخته شده در ابتدای دهه هفتاد. با هشداری چنان درست و (و برای به قدرت رسیدگان آن سالها) دردآور، که درجا توقیف شد.
مهرجویی در بانو خانه ای پیش روی ما گذاشت پر از تاریخ و فرهنگ. سراسر نسخه های خطی و ادب و عرفان و معماری و عتیقه هایی که زمان و منزلتی را در خود انباشته اند. و گرسنگانی را روانه این خانه کرد، که با حجب و ادعای نوکری می آیند، مهر می بینند، کم کمک بر صدر می نشینند و به مرورجسارت می یابند و به جای خواهش، امر و جفا می کنند و در نهایت دریده و گداصفت، به غارت خانه می پردازند. دنیا دوستان همیشه نالانی که حتی وقتی بانو مچ شان را می گیرد، به انکار و طلبکاری عربده می کشند تا چشمان شرم آشنای بانو به ناباوری گرد شود.
ساختن چنین فیلم و روایت چنین قصه ای پس از یک دهه ستایش مستمندان و اشاره به خاستگاه فقیرانه سیاستمداران نوظهور و تاکید گفتمان رسمی بر یکی بودن فقر و شرافت، فقط از هنرمندی پیشرو بر می آمد که آن زمان در خشت خام خوش بینی مردم و قدرت مندان ایده آل گرای سرزمینش چیزی را دید که امروز در آینه ی خبرها هویدا شده است؛ اختلاس، دزدی، گم شدن پول، کم آمدن بودجه و غارت… غارت… غارت…
حالا زمان احضار بانو فرا رسیده است و زمان ستایش فیلمسازی که بسیاری از آثارش غبار زمان را پس می زنند و در هر دوره با مصداق هایی تازه باز متولد می شوند.
در مستند موج نو (احمد طالبی نژاد) اصغر فرهادی از مهرجویی می پرسد شما پیش از انقلاب به طبقه فقیر می پرداختید. چرا بعد از انقلاب جنس فیلمهای تان طور دیگری شد و از طبقه دیگری گفتید؟ مهرجویی پاسخ می دهد: چون آن طبقه فقیر بعد از انقلاب به قدرت رسیده بود!