برای جامعه سینما:امین احمدی/فیلم«دایره زنگی »یادتان هست؟داستان یک آپارتمان در تهران با خانواده هایی که هر کدام فرهنگ و سبک زندگی متفاوت با دیگری دارند و با ماجرای نصب ماهواره و اختلاف اعضای ساختمان بر سر این موضوع وارد روابط و تیپ فرهنگی آنان می شویم؛
از خانواده ای با پدر سنتی و متعصب به حریم خانواده اش، که وجود ماهواره را خطایی بزرگ می داند و همسایه های خود را افرادی ولنگار خطاب می کند، دو خانواده همراه و همیار یکدیگر که اهل خوشگذرانی و تفریح و پذیرش رسانه و سبک زندگی غربی-البته در سطح ظاهر- هستند، زنی تنها که در ارتباط با رسانه های فارسی زبان برون مرزی است و آرزوی وی مطرح شدن در خارج کشور است و نیز خانواده هایی به ظاهر مذهبی نیستند اما حضور ماهواره را در خانه خود به دلایل غیرقانونی بودن نمی پذیرند و در نهایت سرایدار ساختمان که مذهبی است و نمی خواهد تصاویر “مستهجن” از طریق امواج به داخل خانه اش که جوان مجرد دارد ورود پیدا کند.
“فرهادی” در فیلمنامه اش مجتمع ساختمانی در مناطق بالای شهر تهران تصویر می کند و در همین منطقه جغرافیایی به ظاهر همگون، خرده فرهنگهای متکثر و متشتت جامعه ایرانی را نشان می دهد و اختلافهایی که در نهایت با گفتگو به سامان نمی رسد.
در روابط میان اعضای هر کدام از خانواده های به تصویر کشیده شده نیز شکاف و تضاد و چالش به چشم می خورد؛ از شکاف نسلی و تضاد میان والدین و فرزندان تا چالش فرهنگی میان همسران. اگر این تکثر-که لازمه هرجامعه ای است- در عرصه سیاسی و پدیده های اجتماعی نتواند به تحمل، به رسمیت شناختن و “تفهم” از دردها،نیازها،خواستها و بنیانی تر از همه ابعاد یعنی “موجودیت” هر گروه و قشر اجتماعی بیانجامد، کمترین ثمره آن، ذهنی “گنگ” در قبال فهم آنچه از زبان هموطن خود می شنویم است.
جامعه ایرانی با تکثر قومیتی و مذهبی تاریخی خود و شکاف فرهنگی که میان اقشار سنتی و مدرن (یا به عبارت دقیق تر گروهی که عمیق تر تحت تاثیر فرهنگی که از غرب در دوران معاصر وارد این ساختار کهن گردید هستند) و نیز شکاف طبقاتی و ابعاد گسترده نابرابری میان دهک های اقتصادی و شکافی که در سالیان اخیر خود را هویدا کرده یعنی شکاف “جنسیتی” و تقابل بسیاری از زنان ایرانی با ساخت مردسالارانه چه در عرصه اجتماع و چه در عرصه حکومت،چنان گوناگونی از خود نشان می هد که می توان این سوال را مطرح کرد که “انسان ایرانی چیست!؟”
شکی نیست می توان رفتارها و کنش ها و واکنش های مشترکی در میان این رنگین کمان و همه افرادی که “ایرانی” نامیده می شوند مشاهده کرد و شاید صحبت از “شخصیت ویژه انسان ایرانی” در میان اکثریت ایرانیان امری پذیرفته باشد اما تکثر فرهنگی کار خود را در نهایت می کند؛
به عنوان نمونه ای عینی،عده ای در این روزهای عزای حسینی نه تنها عزاداری بلکه مذهب را زیر سوال می برند و از سویی دیگر در اقصی نقاط ایران مردمانی با فرهنگهای گوناگون، عزاداری امام سوم شیعیان برپا می کنند و بر سر و سینه خود می کوبند و اگر هم اعتقاد شدیدی ندارند با عرف جامعه همراهی می کنند.”روشنفکران” مسخره می کنند،در شبکه های اجتماعی متنها و نوشته ها در مذمت عزاداری و اعتقاد به مذهب اعراب منتشر می شود اما باز جامعه در ایام محرم سیاه پوش می شود
اگر “دخترآبی” مظلومانه در روزهای تاسوعا و عاشورای سال نود و هشت شمسی می میرد و بخشی از جامعه و تقریبا همه نخبگان در اثر این شوک تکان می خورند و موج اعتراضات و محکومیت محرومیت زنان ایران از حقوق اولیه بر می خیزد و فعالان سیاسی-اجتماعی مردم را خطاب می کنند که چرا بر نمی خیزید و مگر انقلاب تونس از خودسوزی یک جوان سبزی فروش آغاز نگردید؟(به تفاوت ماهوی این دو خودسوزی در اینجا کاریمان نیست زیرا این تفاوت به نظر نمی رسد در اثرگذاری اجتماعی با توجه به تاکید فعالان و مخالفان سیاسی بر خودسوزی یک دختر دارای اهمیت باشد)
اما در همان حال اقشار زیادی در همین روزها به عزاداری سنتی خود مشغولند و در پی کسب ثواب اخروی، و عده ای گویی اتفاقی رخ نداده و مساله آنها نیست، باید کمی عمیق تر اندیشید که چرا با این رخداد فجیع و این میزان معضلات اجتماعی در شاخصه های اقتصادی و فرهنگی،فقر و نابرابری گسترده و سرکوبهای حاکمیت، اتفاقی برای ایجاد یک موج عظیم برای مخالفت و اعتراض از سوی اکثریت مردم رخ نمی دهد؟
اگر عنصر سرکوب و فضای امنیتی را مهم بدانیم-که بدون شک اثرگذار و عاملی جدی است- اما چرا حتی اقدامات کم هزینه ای چون تحریم ورزشگاه ها از سوی مردان جامعه عملی نمی شود و مورد استقبال قرار نمی گیرد؟چرا کوچکترین حرکت مدنی در مقابله با تبعیض ها و بی عدالتی ها صورت نمی گیرد؟
جواب این پرسش ها را شاید در یک عبارت بهتر بتوان تبیین کرد و یا حداقل منطقی تر یافت یعنی “عدم وجود فهم مشترک برای درک دیگری”.مساله این است؛بسیاری از خواستها و نیازهایی که به عنوان خواستها و دردهای جامعه ایرانی عنوان می شود، برای بخشی از اقشار این جامعه اصلا مساله نیست! برای بسیاری از مردان و حتی زنان در ایران هنوز حضور زنان در ورزشگاه بی مورد است؛نه تنها ورزشگاه بلکه هنوز برای عده ای از زنان و مردان حضور اجتماعی زن مخالف عفت عمومی و یا اگر معتدل تر باشند، جالب نیست و اگر می پذیرند سیاستهای حاکمیت در ایران معاصر و اقتضائات زندگی شهری آنان را وادار کرده است.
این مشاهدات را می توان به حوزه های دیگر تسری داد؛اگر هنوز نابرابری و دستیابی عده کثیری از مردم به امکانات اولیه زیست انسانی اعتراضات گسترده را به همراه نداشته است و طبقات پایین و متوسط رو به پایین همراهی اقشار دیگردر اعتراضات خود را نمی بینند،فقط به دلیل سرکوب نیست.از اساس بسیاری از اقشار و گروه ها نابرابری را حس نمی کنند و مساله آنها نیست و برای اقشاری دیگر که حس می کنند و به آن فکر می کنند، مصلحت فعلا در آن است که سکوت کنند تا از آنچه فعلا از امکانات مادی کسب می کنند محروم نگردند.
دختر آبی،نمی توانست نقش رنگین کمان برای این اینهمه تکثر و تشتت ایفا کند
برای عده ای پرداختن به مشکلات و مسائل فرهنگی-همچون حقوق و جایگاه زنان و یا تضییع حقوق حیوانات-و اعتراضات به معضلات سیاسی موجود،تا زمانی که مشکلات شدید اقتصادی و فقر و بیکاری وجود دارد،اعتراضی از روی شکم سیری است و در مقابل بخش عظیمی از نخبگان و قشر متوسط فرهنگی بر این نکته انگشت می گذارند که تا زمانی که ساختار سیاسی موجود منعطف نشود و ساختار اجتماعی و فرهنگی اصلاح نشود انتظار حل مشکلات اقتصادی امری غیر ممکن، و اگر ممکن باشد کافی نیست و حقوق سیاسی و اجتماعی به مانند عرصه اقتصاد مهم است.
به این لیست عدم تفاهم ها،می توان باز هم افزود زیرا مباحث و کنش ها و واکنش هایی است که هر روزه در جامعه با آن روبرو هستیم و به نظر می رسد گرچه در عرصه علمی هنوز پژوهشی جامعی در باب شناخت همه این تشتت ها و شکافها و تکثر عقاید در جامعه کنونی ایرانی صورت نگرفته است اما دریافت شهودی همه افرادی که در این جامعه از نخبه و عامی می زیند این پدیده تکثر و “هفتاد و دو ملتی” را تایید می کنند.
اگر “دایره زندگی” گوناگونی سبک زندگی انسان ایرانی شهرنشین را در دهه هشتاد شمسی نشان می داد و رسیدن به تفاهمی مشترک برای زیست مشترک اجتماعی را ناممکن تصویر کرد، حال در آستانه سال هزار و چهارصد و انتهای دهه نود شمسی باید گفت نه تنها در بر همان پاشنه می چرخد بلکه اگرچه این اقشار در یک کشتی زندگی می کنند و اخبار و داده ها از معضلات و مسائل اجتماعی به مدد گسترش رسانه های مرتبط با اینترنت به گوش همگان می رسد
اما فهم مشترکی برپایه تعیین حداقلی برای ایجاد یک موج و جنبش عظیم اجتماعی برای مقابله با این حجم معضلات اجتماعی و سیاسی کیمیا است و این است جواب این سوال که چرا سوختن دخترآبی آتشی برای شعله ور شدن اعتراضی برنمی افروزد.
دختر آبی،نمی توانست نقش رنگین کمان برای این اینهمه تکثر و تشتت ایفا کند زیرا خواست او برای این جامعه “شترگاو پلنگی” نیازی مشترک نبود.با این دید می توان گفت حل مساله “حجاب اجباری” فقط منحصر به سیاستهای حکومتی نیست.چالش سنت و مدرنیته و ترس اقشار سنتی و مذهبی ایرانی از تزلزل هرچه بیشتر آنچه آنان فرهنگ حیا و عفت می نامند با اختیاری شدن حجاب تقویت شود.
نشانه شناسی«رگ خواب»/گربه ای که ارمغان عشق کوتاست
شاید فرایند مدرن شدن گسترده تر جامعه ایران،همنوایی اجتماعی بیشتری در نسل های آینده در دستیابی به آرمان و هدفی مشترک برای اقدام در عرصه عملی جامعه فراهم آورد اما آیا با روند توسعه نامتوازن و نیز حاکمیتی که مروج قرائتی از سنت دینی و بازتولید آن است، می توان صحبت از مدرنیزاسیون برای اکثریت اقشار و طبقات ایرانی کرد؟ و آیا این فرایند فرسایشی نیازمند به قدرت قاهره حکومتی ندارد که برخی امور را با اعمال زور و پشتوانه قانونی نهادینه سازد؟
…آینده هر چه باشد اما نمی توان از این وضعیت کنونی انتظار تحول عظیم در جهت استقرار ارزشهای مدرن را داشت.اگر صحبت از ارزشهای مدرن می شود به این دلیل است که مخاطب اصلی این نوشتار نخبگان فرهنگی و سیاسی طالب حاکمیت ارزشهای دنیای مدرن است و با توجه به آنچه بر آن تاکید شد رویکرد اصلی و بنیانی جز این نیست که جامعه ایرانی را باید با این تکثر شناخت،پذیرفت،نقد کرد و راهی برای بهبود آن جستجو کرد البته اگر برایمان سرنوشت هزاران “دختر آبی” این سرزمین مهم است زیرا این راه، دشوارترین رویکرد برای جریان روشنفکری ایران در مقابل رویکردی صرفا سیاسی برای تغییر است.