برای جامعه سینما :مهدی سلطانی گردفرامرزی/فیلم «سگ کشی»(۱۳۷۹) ساخته بهرام بیضایی، نمونه کاملی از یک فیلم جنایی است که در آن به علت جرم و ارتباط آن با شرایط مجرم و همچنین برخی علل اجتماعی جرم اشاره میشود.
داستان فیلم درباره زنی است به نام گلرخ، که یک سال و اندی پس از متارکه از شوهرش ناصر به خاطر یک سوءظن زنانه به او، درمییابد که ناصر ورشکسته شده و طلبکاران همه منتظر نابود کردنش هستند و لذا احتیاج به کمک دارد. گلرخ به دلیل عشق به ناصر، تصمیم میگیرد برای رهایی او، از طلبکاران رضایت بگیرد. تلاشهای او باعث میشود که ناصر از زندان آزاد شود. گلرخ خوشحال از رهایی شوهرش، در ملاقات با مقدم شریک سابق ناصر متوجه میشود که همهی حرفهای ناصر درباره ورشکستگی دروغ بوده و کلاهبردار اصلی خود ناصر بوده است و در این میان او آلت دست ناصر برای کلاهبرداری شده است. صحنه آخر فیلم پایان سگکشی است. یعنی ناصر به دست طلبکاران خود کشته میشود.
ما در این فیلم، با یک مرد مشخصاً مجرم و عدهای از مردانی که دست کمی از او برای ارتکاب جرم ندارند و فقط نسبتشان با مجرم اصلی(ناصر معاصر) آنها را از خوردن برچسب مجرم حفظ کرده است، مواجه هستیم. در سککشی، ما بیشتر با قربانیان سر و کار داریم. اکثر طلبکاران قربانی ناصر معاصر هستند. در این قیلم، یک مرد آشکارا مجرم(ناصر) و یک زن همدست(منشی سابقش) او را داریم. گلرخ یک قربانی است که ناآگاهانه آلت دست ناصر قرار میگیرد.
به لحاظ تحلیل جرم شناختی، فیلم از نظریه انتخاب عقلانی برای تبیین علت جرم استفاده کرده است. بدین معنا که از ابتدا تا انتهای فیلم محاسبات دقیق ناصر معاصر برای کلاهبرداری نشان داده میشود. این مسئله که چگونه برای شریکش صحنهسازی میکند و او را به سفر خارجه میفرستد تا بعد همه تقصیرات را به گردن او بیاندازد. بعد از آن گلرخ همسر متارکهکردهاش را واسطه میکند تا او را از شر طلبکاران با دادن یکسوم طلبشان برهاند و خود با دو سوم دیگر پولها از کشور خارج شود. در این جا ناصر معاصر به خوبی نقش یک قربانی را برای همه افراد بازی میکند. در حالی که همه قربانی او هستند: شریکش، زنش و طلبکارها. او به این علت گلرخ را وارد بازی میکند که میداند به علت عشق و علاقهاش، معتمد اوست و هیچ چیزی برای خود نمیخواهد. همچنین از این طریق انتقام خود را از سوءظنهای گلرخ میگیرد. از سوی دیگر، علت اصلی کلاهبرداری ناصر، رسیدن یکشبه او به ثروت کلان است. او از طریق قانونشکنی میکوشد به یک ثروت بادآورده دست پیدا کند، بدون آنکه هیچ تلاش مشروعی برای کسب آن صورت داده باشد.
در این فیلم، طلبکاران دیگر نیز دست کمی از ناصر ندارند و از هر ابزاری برای بقا و زنده کردن پول خود استفاده میکنند. همهی آنها به نوعی در مواجهه با گلرخ به فکر سوءاستفاده جنسی از او میافتند و این مسئله شخصیت مدرن و سنتی نمی شناسد. همه آنها به انحاء مختلف به دیده جنسی به او مینگرند. برخی این مسئله را به زبان میآورند، برخی با نگاه خیره شان آن را به گلرخ میفهمانند و برخی نیز برای رسیدن به مقصود به خشونت فیزیکی متوسل میشوند.
بدین ترتیب همه آنها به نوعی به نقض حریم و حقوق دیگران دست میزنند. آنها همگی با نگاهها و اعمال خشونتآمیزشان بر علیه گلرخ، در اندیشه انتقام هستند. تنها یک نفر از میان طرفهای دعوا یعنی وکیل یکی از طلبکارهای مرده، با گلرخ به خشونت رفتار نمیکند. چرا که خود در اندیشه کلاهبرداری است و میخواهد با بالا کشیدن پول، سهم اندکی به ورثه بدهد. در این جا گلرخ است که خشونت خود را علیه او به کار میگیرد و به جای رقم توافقی، فقط دوسوم پول وعده شده را میدهد. در این جا جرم وکیل نیز در چهارچوب نظریه تبیین عقلانی تبیین میشود. جرایم جنسی نیز در این جا قابل تبیین با نظریه مذکور است. طلبکاران به انگیزه انتقام ترجیح میدهند لااقل از همسر کسی که کلاهشان را برداشته است، سوءاستفاده کنند و به جای فرد اصلی، از نماینده او بهره ببرند.
ترکیب غریب و قدرتمندی از عقلانیت و جنایت
فیلم سگکشی دیدگاهی سیاه دارد. همه آدمها در جامعهای که فیلم تصویر میکند به دنبال سوءاستفاده از دیگران هستند.در واقع، جامعه حتی آدمهای سالم را نیز به دامان جرم میاندازد یا آنها را قربانی میکند. نگهبان زندان که عمری با حقوق بخور و نمیر زیسته، به جای این که مجری قانون باشد، در این آشفته بازار به طمع دستیابی به پول کلان، قصد اخاذی از ناصر معاصر را دارد و مدام مزاحم گلرخ میشود.
در نهایت آخرین علت جرم یا قربانی شدن، فضای مردسالارانه حاکم بر فیلم است که یک زن تنها مجبور میشود برای بقای خود در برابر مردان به هر کاری دست بزند.گلرخ هم در برابر طلبکارها به دروغ، تهدید و حتی اسلحهکشیدن متوسل میشود و اینها نیز جرم هستند. در اواخر فیلم نیز در حین فرار از دست خشونت تعدادی از طلبکاران، عده زیادی از کارگران ساختمانی را با ماشینش زیر میگیرد. در حقیقت گلرخ در این جا خود نیز وارد سلک مجرمان گشته است. مجرمی که قربانی فضای اجتماعی اطراف خود است. مردسالاری حاکم بر جامعه، گلرخ را ناچار به توسل به اعمال مجرمانه میسازد(استفاده از اسلحه و زیر گرفتن کارگران).
به نظر می رسد فیلم سگ کشی اشاره ای است به ترکیب غریب و قدرتمندی از عقلانیت و جنایت که به طور فزاینده ای در متن جامعه شهری امروز قوام و دوام یافته است. این ترکیب با تعدی به جنسیت زنانه و همزمان جنسیت زدایی از آن، دنیایی مردانه را برپا می دارد که در آن رفتارهای مجرمانه به مرتبه ی هنجار ارتقا یافته اند و از این حیث همه گروه های اجتماعی را در بر می گیرد.