جامعه سینما:شهرام اشرف ابیانه /اشکال آباجان در فیلمنامه آن است. فیلمنامه ای ناتمام که فرصت زمانی بیشتری میخواست تا این قصه را به سرانجام برساند. علیمردانی در این فیلمی که ادعا میشود بهترین ساخته او و به اصطلاح فیلم دلی است رسانه را اشتباه گرفته. داستان او قابلیت آن را دارد که با داستانک های فرعی و خرد روایت های ریز و درشت جمع و جور شده و به انسجامی برسد که مخاطب را به یک پایان بندی منطقی برساند. اتفاقی که در یک سریال تلوزیونی فرصت و مجال آن است.
آباجان را اما علیمردانی برای سینما ساخته با فرصت زمانی محدودی که یک فیلم سینمایی داستانی متعارف دارد. نتیجه آنکه فیلم جمع که نمیشود هیچ، آن بحرانی که انتظار داریم بعد این مقدمه چینی طولانی موتور فیلم را راه بیندازد رخ نمیدهد. این همه چاره ای برای فیلمساز و فیلمنامه نویس نگذاشته جز انکه به ترفند مثلا پایان باز متوسل شود. پایان باز اما سلیقه و ترفند فیلمنامه ای در دسترس نیست که هر زمان دل مان خواست از آن استفاده کنیم. این ضرورت داستانی است که ما را به پایان باز میکشاند. البته در جایگاه سازنده آباجان وقتی فیلمی ناتمام داریم هم شاید باید به این حقه دست یازید تا اشکالات بی شمار فیلمنامه مان را بپوشاند.
فیلم در سالهای دهه شصت در اوج جنگ در زنجاندر دل یک خانواده سنتی که پسر مفقودالاثری دارد میگذرد. فاطمه معتمد آریا ستون این خانواده است. بازآفرینی ای از یک ننه گیلانه که ترکی حرف میزند. معتمد آریا بازیگر خوبی است اما حضور صرف یک بازیگر خوب فیلمی را نجات نمیدهد. خاصه انکه سمت و سویی هم از سوی فیلمساز به این بازیگر داده نشود.
اینکه شخصیت تکرار نشدنی ننه گیلانه راببری شهری ترک زبان و همان داستان ننه گیلانه را با کمی رنگ و لعاب دوباره تعریف کنی و بعد در پایان در نوشته انتهایی تیتراژ مدعی شوی این بخشی از خاطرات شخصی تو است فیلمی را منحصر به فرد و خاص و شخصی نمیکند. برای تصویر کردن یک تجربه شخصی باید به تماشاگر این اجازه را دهی در همه فراز و نشیب شخصیت داستانی ات همراه باشد. آباجان فرصت چنین تجربه ای را به مخاطب نمیدهد. تمامی فیلم مقدمه چینی است تا نشان مان دهد ننه گیلانه جدید قصه در رخت و پوشش آباجان چقدر کارآمد است و حضورش چقدر در سامان دادن وقایع مفید بوده و… .
از این که بگذریم چنین مقدمه چینی طولانی را تماشاگر تاب نمیاورد، فیلم به یک بحران جدی نیاز دارد تا در دل آن شخصیت های قصه خودشان را نشان دهند. این بحران را در نمای پایانی و در بمباران مدرسه میبینیم. تا بیاییم بفهمیم چه شده و تا تماشاگر بخواهد پیش خود حلاجی کند که حال فیلمساز از این بحران نیم بند چه استفاده ای خواهد کرد، فیلم یکباره تمام میشود. کات.
از خود میپرسیم مشاوری کنار فیلمنامه نویس نبوده تا این نکات بدیهی را به او توضیح دهد. یا فیلمنامه نویس کاربلدی که این فیلمنامه بی سر و شکل را سامان دهد؟ جواب خیر است. انگار برای بازآفرینی یک تجربه شخصی و حسی میشود به حضورصرف یک شخصیت زنانه مثلا قدرتمند مثل آباجان اکتفا کرد. اینکه بقیه آدم های قصه چکاره اند سوالی است که به ذهن فیلمنامه نویس فیلم به حتم نرسیده وگرنه آباجان در شکل ناقص فعلی خود ساخته نمیشد. آباجان گنگ و مبهم است. پنجره ای به مخاطب نشان میدهد اما بازشان نمیکند تا از ورای آن دنیای درونی مورد نظر فیلمساز را ، که فیلم به خاطره آن دوران هم تقدیم شده، ببینیم. پنجره ای در قد و قامت زنی پا به سن گذاشته به نام آباجان که به دنیایی شخصی مورد نظر فیلمساز باز نمیشود