جامعه سینما: نوید پورمحمدرضا| آدمها با هم حرف میزنند که کلماتشان کمکم از چهرهها و بدنهایشان جدا میشود، روی شب و شهر مینشیند، روی بارانهای موسمی و قطارهای شبانه، روی چهره و بدنِ دیگران. فیلم زیبای پایال کاپادیا، «همهی آنچه نور میپنداریم»، اینطور کار میکند. سینک بودنِ چیزها را ناسینک میکند، شاید چون در ناسینک بودنشان زیباتر و خیالانگیزتر باشند: زیباییشناسیِ ناسینکی. او پیشترها این کار را در فیلمجستارِ «شب دانستن هیچ» هم به شکلی افراطیتر و سیاسیتر انجام داده بود.
ناسینک بودن به کاپادیا اجازه میدهد تا نرم و خلاقانه میان دو مقیاس تاب بخورد: مقیاس کوچکتر، قصهی زندگی سه زن در برههای کوتاه از زندگیست که با تنهایی، تمنا، و تصمیمشان پُر شده. مقیاس بزرگتر، شهر متراکم و بیکرانِ بمبئیست که با بارانها، قطارها، و خیابانهایش تا مرزهای بیناییِ چشم گسترش یافته و بعدش را به تخیل انسانی سپرده است.
این دو مقیاس برای کاپادیا چیزی جدا از هم، فصولی مستقل، نیستند. درون هماند. از دریچهی اولی که نگاه کنیم، دومی نوعی مازاد غیرداستانیِ مستند خواهد بود؛ از دریچهی دومی که نگاه کنیم، اولی قصهای از صدها هزار قصهی شخصیِ کوچکی که میتوان در این شهر شکار و بازگو کرد. اما چون این دو روی هم افتادهاند و مرزبندی دقیقشان دشوار است، لحظهای این هستند و لحظهای آن، یا امتداد یکی در دیگری هستند، یا یکی روی دیگری هستند. ناسینک هستند.
«همهی آنچه نور میپنداریم» یک فیلم داستانی از جنسِ «سمفونی شهری»ست و وسعت جهانش، همچون وسعت شهر، فراتر از قصهی کاراکترهایش است. دیالوگها همزمان نجواهای شبانهی شهر هستند و آرزوها همزمان رویاهای مهاجرانهی بمبئی.
خیالانگیزترین فصل فیلمْ حاصل همین ناسینکیست. مردی را بیهوش از دریا بیرون کشیدهاند. زن پرستار با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی، او را به زندگی برمیگرداند. شبهنگام، وقتی با هم تنها میشوند، صحنه جادو میشود و میزانسنْ رنگی سحرآمیز به خود میگیرد. مرد تنهاست و بیگذشته، زن تنهاست و جدا از شوهری که سالها پیش برای کار به آلمان مهاجرت کرده.
آغاز جادو شاید لحظهای باشد که یک غریبه آن دو را زن و شوهر فرض میکند. یک لحظهی جادویی از نوع «کپی برابر اصلِ» کیارستمی. وهمانگیزیِ میزانسن اما بیشتر میزوگوچیِ «اوگتسو مونوگاتاری» یا فیلمهای ویراستاکول را به یاد میآورد. منبع الهام هر چه باشد، جادو در صحنه جاری میشود و مرد غریبه و زن پرستار، زن و شوهر میشوند و بعد از سالها دوری با هم حرف میزنند. احساساتی سینک در بدنهایی ناسینک.(به نقل از صفحه شخصی نویسنده)