جامعه سینما: پیمان شوقی| بارها گفتهام فاتحه نقدسینمایی خوانده شده و آینده این داستان را باید در حوزههای میانرشتهای دید. مخاطبان امروز فیلمها دیگر آنقدر اصول اولیه سینما را بلدند که فیلم خوب را از بد تشخیص دهند (دستکم به صورت شهودی) و از این منظر نیازی به راهنمایی منتقدان ندارند؛ برعکس، جوانانی که مشتاق خوانش نانوشتهها و بحثهای موضوعی هستند روزبهروز زیادتر میشوند.
وضعیت رسانههای تخصصی سینمایی (مکتوب- مجازی) گواه این امرند: یا مخاطب ندارند و تعطیل شدهاند، و یا مخاطبانی اگر داشته باشند همانهایی هستند که از دهه شصت مشتری بودند و سینماخوانی برایشان یک عادت نوستالژیک است! یعنی میانگین بالای پنجاه سال سن دارند و عملاً سینمارو به شمار نمیروند. اما وضع صفحات سینمایی مجلات اجتماعی-سیاسی که رویکردهای جوانان را در نظر دارند پررونق است ( چه سکولار باشند و چه ایدئولوژیک) و بازار جامعه شناسانی که درباره فیلمها یا به بهانه فیلمها قلم میزنند و سخنرانی میکنند بسیار داغتر از کسانی است که درحوزه سینما نظریهپردازی میکنند.
این نکته لزوم ورود نقد فیلم به مرحلهای جدید را گوشزد میکند. دیگر نقد سینمایی محض کارکرد و مخاطب خودش را از دست داده و دیگر ساختار صحیح یا غلط سینمایی به تنهایی باعث اعتبار آن در جامعه نمیشود. همانطور که باگهای فراوان فیلمنامه «برادران لیلا» آن را از نظر مردم نینداخت و موضع انتقادیاش دیده و پذیرفته شد.
امروز دیگر مردم نقد نمیخوانند که ببینند فیلم خوبی هست یا نیست، بلکه انتظار دارند نقد فیلم فتح بابی باشد به تحلیل موضوعی که تم محوری آن فیلم است. البته این رویکرد بدیع و جدیدی هم نیست. حتی در نمونههای متقدم نقد ژورنالیستی، نوشتههای رابین وود را داریم که خواندنشان را مدیون حضرت روبرت صافاریان هستیم و احاطهاش به روانشناسی و تاحدودی هم اقتصاد سیاسی سبب میشد نوشتههایش را از تاریکی سالن سینما شروع شوند، ولی زیر ذرهبین علوم انسانی بروند و با دستاوردهایی جدید به سینما برگردند و به پایان برسند. لذا مخاطبانش چه سینمادوست و چه همهچیزخوان، از او بهره میبرند و یاد میگیرند؛ و البته از قلم توانایش هم لذت میبرند. در سطحی عمومیتر از وود، راجر ایبرت را داریم و در سطحی جدیتر جیمزبراردینلی را؛ که نقدش بر اسپایدرمن۱ کمال مطلوب چیزی است که منتقدی مثل من میتواند امید رسیدن به آن را داشته باشد.
بنابراین لزوم کسب دانش در حوزه علوم اجتماعی بیش از پیش مطرح است و منتقدان اگر به این سمت نروند همانطور که الان مرجعیت خود را از دست دادهاند، در سالهای بعد اعتبارشان را هم از دست خواهند داد. منتقدی که حرفی برای مخاطبان باسواد و کنجکاو نسل جدید نداشتهباشد، تاریخ مصرفش به سرآمده و محکوم به بازنشستگی پیش از موعد خواهدبود. بد نیست انجمن منتقدان به این مهم توجه داشته باشد و از همکاران آکادمیسینی مثل آقایان هاشمی، شهبازی ، نوریپرتو، پورمحمدرضا و دیگران بخواهد ورکشاپهایی برای طرح و معرفی چارچوبهای علمی نقد نو برگزار کنند. زندهباد نقد بینرشتهای!