جامعه سینما :رسول اسدزاده/ بالاخره هواپیمای ایرباس A320، باشگاه النصر در ایران نشست. از همان لحظات ابتدایی، تقلّا برای اینکه قناری رنگ کنیم و بتپانیم به رونالدو و رفقا شروع میشود. مسئولی با فرش ابریشمیِ نفیس میآید، خلعتی را تقدیم کریس میکند. احتمالا فکری هم به حال بوی تصفیه خانه فاضلاب کردهاند و در اتوبوس کارهایی کردهاند تا به محض خروج از فرودگاه دل و روده بازیکنها از بوی گوگرد و مستراح به دهنشان نیاید. اتوبوسِ زردِ قناری اتوبان خلیج فارس را طی میکند و میرسد به تهران.هورااا به کشور ما خوش آمدی کریس، ما اینجا حالمان خیلی خوب است.
یک مشت آدم خوشبخت هستیم که از فرطِ طَرَب در پوست خودمان نمیگنجیم. تصاویری آمده که آسفالت اطراف استادیوم در حال ترمیم است. فقط مانده مهدی تاج و زاکانی شهر را ریسه ببندند. اکیپ النصر میرسد به کوهپایههای سعادت آباد. هتل اسپیناس پالاس محل برگزاری کنسرت و حراجی تهران است. محل جلوس و بود باشِ از ما بهتران، مکان و جاخوابِ با کلاس هاست. اسمش در Event های مد و فشن و سمینارهای موفقیت و کنسرت به گوشهایمان رسیده. اتوبوس زردِ حامل کریس رسیده به اسپیناس پالاس.
عدهای مثل مور و ملخ جمع شدهاند نزدیک هتل.خیلیها شان احتمالا سعادت آباد را اولین بار است میبینند، احتمالا با waze و بلد و نشان خودشان را رساندهاند. اینجاست که ناغافل قناری رنگ میبازد. برقراری نظم در یک اتفاق خوشایند کاری است که بانیان امرِ نظم در خیابان بلد نیستند. آنها فقط زدن یاد گرفتهاند، جمع کردن مردم از کف خیابان را آموختهاند، آنها فقط آشنا به باتوم و تفنگ ساچمه زن و اسپری و گاز اشک آورند. نه اکیپ حرفهای تشریفات داریم، نه نظم در اطراف هتل حاکم است. قناریِ رنگ باخته میماند روی دست خدم و حشمِ فدراسیون فوتبال.
مردمی هجوم میبرند به سمت اتوبوس، دربهای هتل را هل میدهند میروند داخل، پرسنل هتل هاج و واج ماندهاند. نوجوانها از کوهپایهها زیر تیغ آفتاب بالا میکشند. اوضاعِ شلم شوربایی برپاست. احتمالا رونالدو هم تعجب کرده، احتمالا هم به یاد اولین گل ملیاش در جامهای جهانی میافتد که جلوی ایران زد، هم به یاد کف پای حسین کعبی روی صورت لوئیز فیگو، شاید هم به فرش نفیس و زیبایی فکر میکند که قرار است به جورجینا بدهد. کریس خوش آمدی داداش، امشب ما زیر آسمان یک شهر میخوابیم. شهری که اختلاف طبقاتی آن، به اندازه فاصله پنتهاوس اسپیناس پالاس تا اطراف فرودگاه است. همانجا که بوی چاه خلا میدهد ولی در اطرافش آدمیزاد زندگی میکند.( از صفحه شخصی نویسنده)