مختص جامعه سینما:محسن خیمه دوز/تئاتر آیرونی را میتوان فرمی از روایت درام بر صحنه دانست که پیچیدگی تراژدی، کمدی و طنز را یکجا با خود دارد. تراژدی سخت است، کمدی از تراژدی سختتر و طنز از هر دو سختتر. دوران «مدرنیته دوم» (که به غلط به آن «پستمدرن» میگویند در حالی که «نقد مدرنیته اول» است) دوران گذر از طنز است به طوری که تراژدی و کمدی را با فرمی هجوآمیز بیان میکند.
آنچنان که دیگر نه تراژدی داریم، نه کمدی و نه حتا ترکیب این دو یعنی طنز. بلکه آن چه داریم فقط «هجو» است. هجو هرآنچه تا کنون تراژدی، کمدی و طنز میپنداشتیم، هجو هر آنچه تاکنون جدی، ارزش، دانش، تقدس، باور، هدف، آرمان و معنا میپنداشتیم و این نگرش تازهای از روایت است که در سینما، رمان، شعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و اجرای صحنهای نمایش و تئاتر مدت چند دهه است که آن را میبینیم.
هم نوشتن، هم اجرا و هم دیدن و فهمیدن اثر هجو و آیرونیک برای هرکسی امکانپذیر نیست ولی چارهای و راهی هم برای زیستن در جهان معاصر و آینده جز با فهم آیرونی و کنار آمدن با آیرونیوجود ندارد به ویژه آنکه سیاست و حکومت هم دو بخش مهم «زیست آیرونی» در جهان معاصر است. دیگر نه سیاست غیرهجو داریم، نه سیاستمدار غیرهجو، نه حکومت غیرهجور، نه ساختار سیاسی- اقتصادی غیرهجو. از این منظر بهتر میتوان معنا و مفهوم روایت آیرونیک در خلق آثار دراماتیک از جمله تئاتر آیرونیک را فهمید و دریافت.
ولی تئاتر در ایران امروز انگار به مرحله «پسا-آیرونی» وارد شده زیرا در جامعهای کار تئاتر در حال انجام است که به مقام «هجوِ هجو» رسیده است یعنی انگار «خودِ هجو» هم در حال «هجو شدن» است.
نمایش «اینجا پنجرهای باز مانده است» (نوشته و کار ندا شاهرخی و یاسمن خواجهای- اجرا در ایرانشهر) نمونهای از این سخن است. قرار است مردی (سعید، با بازی مرتضا یونسزاده) با زن باردارش (هنگامه) تجربیات خودشان را باری کنند. دغدغه مرد توجه به معماری پنجرههاست، دغدغه زن کنار آمدن با بارداری. و در کنار آن، دو تجربه متفاوت دیگر برای هنگامه. مرگ همسرش و گیر کردن بین دو راهی نگه داشتن جنینی که به سندروم دان مبتلاست یا انداختن بچه.
نمایش «اینجا پنجرهای باز مانده است» (نوشته و کار ندا شاهرخی و یاسمن خواجهای- اجرا در ایرانشهر) نمونهای از این سخن است. قرار است مردی (سعید، با بازی مرتضا یونسزاده) با زن باردارش (هنگامه) تجربیات خودشان را باری کنند. دغدغه مرد توجه به معماری پنجرههاست، دغدغه زن کنار آمدن با بارداری. و در کنار آن، دو تجربه متفاوت دیگر برای هنگامه. مرگ همسرش و گیر کردن بین دو راهی نگه داشتن جنینی که به سندروم دان مبتلاست یا انداختن بچه.
در این میان هم قرار است در اجرا، ترکیبی از فرم پستمدرن روایت (خردهروایتهایفرمال) و فرم روایت کلاسیک (نگاهی دراماتیک به هفت شهر عشق عطار، یا هفت مرحله تکامل روح انسان از منظر عطار با الهام از منطقالطیر عطار) هم بر صحنه تجربه شود. اینکه به لحاظ «زیباشناسی روایتی» نمایش «اینجا پنجرهای باز مانده» تا چه حد موفق بوده یا نبوده، مهم نیست،
مهم به صحنه آمدن نمایشیست که فهمش فراتر از شعور ممیزان ارشاد است و چون ممیزان ارشاد تشخیص دادهاند که زن باردار طور خاصی راه میرود که حرکت پاهایش ممیزان را تحریک میکند به بازی زن باردار ایراد گرفتهاند. در این صورت نمایش چند راه بیشتر پیش روی خود ندارد:– زن بارداری را نشان دهد که مثل زن باردار راه نمیرود و فرم پاهایش مثل زن باردار نیست تا تحریککننده باشد.– زن بارداری را نشان دهد که ما بفهمیم باردار است ولی نفهمیم که باردار است.– زن نابارداری را نشان دهد ولی آخر نمایش به تماشاگران بگویند این زن باردار بوده لطفا خودتان همه صحنهها را در ذهنتان با زن باردار تصور کنید.– زن باردار حذف شود و به شوهرش بگوییم خودت بزا.– نمایش تعطیل شود و به جای آن بروند سراغ اجرای یکی از نمایشهایی که درباره دفاع مقدس، ملکوتی بودن رزمندهایرانی و اسگل بودن رزمنده عراقی است.
مهم به صحنه آمدن نمایشیست که فهمش فراتر از شعور ممیزان ارشاد است و چون ممیزان ارشاد تشخیص دادهاند که زن باردار طور خاصی راه میرود که حرکت پاهایش ممیزان را تحریک میکند به بازی زن باردار ایراد گرفتهاند. در این صورت نمایش چند راه بیشتر پیش روی خود ندارد:– زن بارداری را نشان دهد که مثل زن باردار راه نمیرود و فرم پاهایش مثل زن باردار نیست تا تحریککننده باشد.– زن بارداری را نشان دهد که ما بفهمیم باردار است ولی نفهمیم که باردار است.– زن نابارداری را نشان دهد ولی آخر نمایش به تماشاگران بگویند این زن باردار بوده لطفا خودتان همه صحنهها را در ذهنتان با زن باردار تصور کنید.– زن باردار حذف شود و به شوهرش بگوییم خودت بزا.– نمایش تعطیل شود و به جای آن بروند سراغ اجرای یکی از نمایشهایی که درباره دفاع مقدس، ملکوتی بودن رزمندهایرانی و اسگل بودن رزمنده عراقی است.
از میان این راههای ممکن، ندا شاهرخی از روش «آیرونی تئاتر» استفاده کرده که روشی فراتر از «تاتر آیرونی»ست. ندا شاهرخی از یک بازیگر مرد خواسته نقش زن باردار را بازی کند (سعید چنگیزیان) یعنی از بازیگری که از نقشهای خشن و زمخت میآید و اینک باید با شکم برآمده خودش را برای همسرش لوس کند، درد زایمان بگیرد و احساسات یک زن زانو را به صحنه بیاورد. کارگردان با این کار، نه به «هجو موضوع نمایش» که به «هجو خود نمایش» پرداخته تا به این ترتیب، وضعیت مبتذل تاتر در ایران امروز را به صحنه بیاورد.
جالب اینکه قرار است در چنین زبالهدانی که نامش «فضای تئاتر ایران» است ما دنبال زیباشناسی، عرفان، عطار و شناخت نقش پنجره در معماری سنتی و مدرن هم باشیم.هم کارگردان و هم چنگیزیان در به تصویر کشیدن «هجو تئاتر» به جای «تئاتر هجو» موفق عمل کردهاند.وقتی قرار است هر بار زن به بهانهای سانسور شود یا بی دلیل پوشانده شود (مثل آنچه که در حجاب مبتذل اجباری تجربه شد)، بهترین کار همین است که کارگردان هم خود زن را حذف کند و به جامعه زنستیز حاکم بر هنر ایران نشان دهد که لیاقت شماهمین است که روی صحنه تئاترتان مرد زایمان کند و این بهترین راهکار ندا شاهرخیست در به تصویر کشیدن وضعیت هجو آمیز «جامعه پیرامونی تاتر» در ایران. نمایش او که میخواست روایتگر «پنجرهای باشد که روی هفت شهر عشق عطار باز میشود» اینک خودش به «پنجرهای رو به ابتذال تئاتر در ایران» باز شد که از ورای آن میتوان به دو وضعیت هجوآمیز نگریست: وضعیت هجوآمیز «زن در تاتر ایران».و وضعیت هجوآمیز «تئاتر در جامعه زنستیز ایران».