مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/«شانتال آکرمن» خالق فیلم «ژان دیلمان، شماره ۲۳ کهدو کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل»دریافته است تبدیل زندگی روزمره به امر قابل تامل و تفکر عقلانی از رنج آورترین پدیده های انسانی است لیکن در اثرش زندگی روزمره را ناچیز نمی داند.
«ژان دیلمان »به دنبال تجربه کردن درونی همه آنانی که مانند اونیستند و متفاوتند،هست .او به زیستن با تفاوت ها باور دارد،خانم دیلمان در بن بست زندگی آشوب زده جامعه خود گرفتار هست اما جدی گرفتن جزئیات زندگی گویی او را به خوشبختی و رضایت رسانده است هر چند که برای امرار معاش خود و پسرش هر روز با مشتریان مرد در خانهاش رابطه داشته باشد.
خشم باطنی این بانوی تنها از دیده نشدن انسان بوده گی اش در نظام اجتماعی و خانوادگی است که در بن بست زندگی حتی در برخورد پسرش به انسانی زائد تبدیل شده است اما با این حال با دستان و با کلمات خود «غیریتی»را نمی آزارد.
خانم دیلمان دیگری ها را هر چند متفاوت به درون خود برده است و چنین می اندیشید که جزیی از وجود زیسته و نازیسته دیگری است.فهم تفاوت دارد.غذا خوردن و ظرف شستن و تمیز کردن و مرتب کردن را به چون یک مراسم و آیین جدی می گیرد.
افسرده بودن یا ناامید بودن بخشی طبیعی از زندگی چنین زنی در چنین شرایطی است.اما او زنی تنها و قوی است که در میان روزمره گی هایش تحمل درد و رنج دارد ونمی گذارد نهیلیسم و گرفتار شدن در چرخه ناامیدی و پوچی از او انسان ضعیفی بسازد.
ژان «هیچ بوده گی»را در عمیق ترین و رنج آورترین شکل آن تجربه می کند اما از مراقبت از خود و زندگی روزمره اش کوتاهی نمی کند.او با درد نهفته در هیچ بوده گی زندگی می کند و هنوز قادر است رنج های خود را تبدیل به قصه های معنادار،به مناسک روزمره امیدبخش، به ظواهر بی اهمیت زندگی مبدل و تامل برانگیز کند.
میان “هیچ” بودن و “همه چیز” بودن. او به درستی این شکاف رااز بین می برد این زن شوی مرده می داند ماندن در این شکاف و زیستن در میانه زندگی ،تقدیر همیشگی انسان است،لیکن درهمین میانه زیست می کند و آن را تبدیل به پناه و سکونتگاهش می کند .هر روز به زندگی سلام میگوید و وارد چرخه سلام و وداع می شود .سیکلی که به معنای کتمان تلاش برای بهتر زیستنش نیست..
ژان خوب می داند زندگی روزمره را فقط باید زندگی کرد.درست مانند واکس زدن روزانه کفش های «سیلوینِ» وگرنه چنین عملی در زندگی روزمره تبدیل به امری رنج آور و غیر قابل تحمل می شود .
فیلمساز نشان می دهد زندگی روزمره ،آغوش بی دغدغه و امن انسان برای زیستن در جهان بی معنایی است که معنای آن صرفا حاصل تکرار کنش های طبیعی و معمول انسانی ست درست مانند سکوت هاس طولانی و مکرر «ژان دیلمان»