جامعه سینما:شاهپور شهبازی در سلسله یاداشت هایی جامعه شناختی،به تحلیل فیلم های اصغر فرهادی در شرایط زمانی دوره تولید فیلم می پردازد که در این نوشتار فیلم چهارشنبه سوری مد نظر قرار گرفته است .«چهارشنبه سوری» محصول سال ۱۳۸۴ است. در انتخابات ۸۴ نه تنها اصلاح طلبان در دور اول شکست خوردند بلکه به رغم حمایت اصلاح طلبان از «هاشمی رفسنجانی» در دور دوم، احمدی نژاد اصول گرا پیروز انتخابات ریاست جمهوری شد.
اصلاح طلبان در دهه ی هفتاد به رهبری «سید محمد خاتمی» (۱۳۷۶) و با وعده وعید و خیال پردازی در مورد تحقق حقوق شهروندی و… به میدان آمدند اما هنوز مدت زیادی از عمر ریاست جمهوری «خاتمی» نگذشته بود که حوادث کوی دانشگاه اتفاق افتاد و مطالبات دانشجویان «گاز انبری» به خاک و خون کشیده شد.
اصلاح طلبان که متخصص وعده و وعید و خیال پردازی در مورد آینده بودند، بدون اینکه در عمل جسارت تحقق حداقل ترین مطالبات مردمی را به شکل واقعی داشته باشند، به لحاظ سیاسی موج…
فیلم «چهارشنبه سوری» در بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت ۹ جایزه بود، که در نهایت موفق به کسب سیمرغهای بلورین بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین تدوین و همچنین سیمرغ بلورین فیلم محبوب تماشاگران شد. جالب اینجاست که به تشخیص داوران جشنواره فجر هدیه تهرانی (مژده) به عنوان بازیگر نقش اول جایزه گرفت اما به لحاظ دراماتیک شخصیت اصلی فیلم ترانه علیدوستی (روح انگیز) است.
این اشتباه از سوی داوران جشنواره و حتی «فرهادی» به عنوان مولف فیلم از این زاویه صورت می گیرد که «شخصیت موضوع اصلی فیلم»، یعنی سوء ظن مژده به مرتضی را، با «شخصیت اصلی فیلم»، یعنی شخصیتی که فیلم با او شروع و پایان می پذیرد و بیشترین حضور کمی در فیلم را دارد و مهمتر از همه در طی ماجراهای پلات «فرایند تغییر» را طی می کند، با هم اشتباه گرفتند. (من در کتاب تئوری های فیلمنامه جلد اول، معیارهایی را که در سینمای کلاسیک، تشخیص بدهیم چه کسی شخصیت اصلی فیلم است، مفصل آورده ام)
تشخیص شخصیت اصلی فیلم در رویکرد تحلیل و تعیین کاتالیزور، نقاط عطف، نقطه ی میانی و نقطه ی اوج فیلم، از منظر تعیین نقش«گفتمان کاوی» نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای را بازی می کند. در صورتی که شخصیت اصلی فیلم را «مژده» در نظر بگیریم در خوانش با فیلمی کاملا متفاوت مواجه هستیم.
در واقع فیلم «چهارشنبه سوری» داستان دختر خدمتکاری به نام «روحانگیز» است که در استانه ی ازدواج است و در روز چهارشنبهسوری برای انجام نظافت به خانهی زن و شوهری به نام «مرتضی» و «مژده» میرود. زندگی زناشویی «مرتضی» و «مژده» در آستانهی فروپاشی کامل است؛ زیرا «مژده» معتقد است که «مرتضی» با آرایشگر همسایه، «سیمین»، رابطه دارد و «مرتضی» منکر این رابطه است.
«روحانگیز» اما در این فاصله به ارتباط پنهانی «مرتضی» و «سیمین» پی میبرد؛ بدون اینکه این راز را با «مژده» در میان بگذارد. از منظر «گفتمان کاوی» در پایان روز «روح انگیز» به نفع «تعفنِ دروغ» و «پنهان کاری» زوج طبقه ی متوسط، فرایند استحاله را طی می کند.
این تناقض بیش از هر چیز پیامد اجتناب ناپذیر تناقض دیدگاه پایگاه طبقاتی «فرهادی» به عنوان نماینده ی فرهنگی طبقه ی فرودست با «منافع طبقاتی» او به عنوان نماینده ی هنری طبقه ی متوسط است. یعنی خودش و علائق اش متعلق به طبقه ی فرودست است. (براساس زندگینامه و فیلم های دوره اول) اما پیروزی و منافعش با تصویر ضعف های طبقه ی متوسط گره خورده است.
آثار دوره ی دوم «فرهادی» که با «چهارشنبه سوری» آغاز می شود، مصادف با قدرت گیری اصول گرایان در عرصه سیاست نیز هست. همانگونه که قبلا نوشتم پایگاه طبقاتی «فرهادی» خرده بورژوای فقیر است و شخصیت های اصلی و موضوع دو فیلم دوران اول «فرهادی»، «رقص در غبار» و «شهر زیبا» از همین طبقه و بیان دغدغه های دوران کودکی و نوجوانی به عنوان تجربه ی زیست مولف هستند. در این دو اثر هنوز عشق معنا دارد. هنوز بلوغ و ایثار معنا دارد. اگرچه فقر هست. مشکل مالی هست. تعارض و تناقض هست. اما امید نیز هست. راه حل نیز وجود دارد. پایان باز است.
«فرهادی» اما دوران جوانی و آغاز فعالیت های سینمایی اش را در دوران رونق «گفتمان اصلاح طلبی» آغاز می کند. در این دوران «فرهادی» از یک سو به عنوان «فرد» تحت تاثیر «آگاهی فوق فردی» است که بر جامعه به عنوان «گفتمان جمهوری اسلامی» حاکم است و از سوی دیگر «فرهادی» به عنوان «مولف» تحت تاثیر آگاهی پایگاه طبقاتی اش به عنوان خرده بورژوازی مدرن است که در سپهر سیاسی «اصلاح طلبان» آنرا نمایندگی می کنند.
بنابراین اگرچه سرشت فلسفی فیلم های دوره ی اول «فرهادی» به لحاظ فردی بیان «زیست تجربی فرهادی» هستند اما به لحاظ «طبقاتی» و «گفتمان کاوی» بیان «توهم پیروزی اصلاحات» هستند. در فاصله ی بین آغاز دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و پایان ریاست جمهوری خاتمی در سال ۱۳۸۴ و ساخت فیلم «چهارشنبه سوری» در همین سال، حوادث مهمی روی می دهد که علت اصلی تغییر نگاه «فرهادی» و سرشت فلسفی فیلم های دوران دومش را نیز تعیین می کند که در یک جمله می توان آنرا خلاصه کرد.
هشت سال «امیدِ به پایان بازی نشستن میان دو صندلی» دوران خاتمی، با انتخاب احمدی نژاد، تبدیل به «یقینِ نشستنِ میان دو صندلی» به عنوان «پایان بازی» می شود.