مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/سینمای امروز، سینمای روایتِ خطیِ ساده نیست. سینمایی است که به دنبال سهیم دانستن مخاطب در داستان فیلم است و هرگونه تقدم و تأخری در بازگفت وقایع داستان، بایدآگاهی بخش و حاوی پیام باشد.
فرایند آگاهی یافتن قبل از آنکه فیلم ساخته شود، صورت میگیرد. فیلم منحصراً برای آن ساخته میشود که این آگاهی را به عامه ی گسترده تری منتقل کند تا بدین ترتیب این آگاهی انتشار یابد و درضمن از اثراتش در جهان هستی استفاده شود .
فیلم «کودا» درهمین راستاست، اثری برای درک بهتر اهمیت ارتباط. برای فهم عمیق ترین لحظه های محسوس حیات،تفسیر خود و توانایی خویشتن،تفکر و تامل در برابر شور و شوق های آتشین و رهایی از تثبیت های مطلق عقلی در جهانی مملو از خشونت های نمادین است.
«کودا» با عشق روح را کامل می کند. همان عشق محترمی که به یاری «روبی » می آید.او در حقیقت ماهیگیری ساده است که برای بقای حیات خانواده تقلا می کند.مترجمی که مدافع و سخنگوی خانواده است وباید نقشهای وسیعتری از نقش فرزندی بپذیرد.نگاه روبی یک برانداز عمومی است اما او به خانواده و علایقش با تفکر و اندیشه می نگرد.
«روبی »دختری ساده ومتعالی است؛که تنها مایه تسلایش،قدری پرداختن به «هنر ذاتی خویش»است و تنها امیدش همت عالی و تصمیمات بزنگاهش .اعضای خانواده کاملا به او وابسته هستند. او به عنوان یک نوجوان خواسته هایى نیز دارد که مدتهاست آنها را به فراموشی سپرده است؛ اما برای عضویت در گروه کُر یاد میگیرد که به دنبال رویاهایش برود. چرا که چشمانش به اینده ای دشوار اما پر امید و با صلابت دوخته شده است .
معلم موسیقی در مزبله تجربه های انسانی استعدادش را کشف میکند.صدای او صدایی است که درتنهایی و مردم گریزی و حجم شدید بی رحمی ذهن و عمل اطرافیان میتواند آینده اش تغییر دهد.
وابستگی خانواده به روبی سبب نامیدی برادرناشنوایش میشود او نیزدر برابر محاصره واقعیت است و میخواهد به عنوان بزرگسال وارد دنیای ارتباط با سایرین شود و از سویی میخواهد خواهرش استقلال خودش را بدست بیاورد و رویاهایش را دنبال کند.
آنها به دنبال راهی برای تقلیل نگون بختی های محتوم و مادرزادی هستند، نمی گذارند تا ابد اسیر سیطره روزگار پر محنت شان شود و در نهایت جرعه جرعه زندگی را زیست می کنند تا این حلقه کوچک و بی نام به فضلیتی باشکوه می رسد. تنهایی این خانواده بزرگ است .
در برابر محاصره واقعیت
در دنیای جامعه شنوا، ماهیگیران خرده پا این بی صدایان را به استعمار گرفته شده اند. پدر و برادرش خواهان ایجاد یک تعاونی با همکاری سایر ماهیگیران خرده پا هستند. آنها سال هاست که در ایجاد ارتباط مابین خودشان به عنوان ناشنوا و دنیای شنوایان موفق نبودند .تنها پل ارتباطی آنها روبی است که با درک و فهم آواها و تباین های ظریف ایما و اشارات ابزاری برای معنا کردن زندگی می شود .
این دختر نوجوان آشوبگری دوست داشتنی در مقابل توتم و تابوهای پیشرفت خویش است .اتکای خانواده به «روبی»سبب شده است توقع بیش از اندازه از او داشته باشند اما وقتی معلم موسیقی ادراکاتی ثمر بخش و راهگشا در درون این دختر کشف و هدایتگری می کند اودر قبال این درون نگری راهنمایش،چون مشاهده گری دقیق ،زیرک و با قدرتی انگیزه دار راه را برای شادی خویش و خانواده اش تسهیل می کند.
زمانی که روبی می خواهد با دوستش یک دوئت اجرا کند،جنگیدن مابین توقعات خانواده و رویاها؛او را در مرز دو راهی قرار میدهد. درگیر «سیکل حاجت و اطاعت »می شود ،در «جمود منطق واقعیت» در تکاپو است و موسیقی برای او لذتی تابو است وقتی باید عصای دست خانواده اش باشد .
گذشته برای او تلخ بوده و اینده نامعلوم .در پیرامونش هر نسلی به دنبال بقای خویشتن است، فرقی ندارد نسل ها،در تقابل خانوادگی باشد .اما ایمان دارد که در این خانواده حضور غیر انتخابی داشته است و این اعتقاد به سازوکار دنیاست ولی دلیلی نیست که بازنده میدان باشد .
زمانی که قهرمان فیلم آواز میخواند همه تماشاگران از شنیدنش لذت میبرند؛ اما برای خانواده اش سکوت کامل است. آنها هیچ درکی از آواز خواندن روبی ندارند.
این سکانس شکاف عمیق میان شنوایی و ناشنوایی را به خوبی نشان میدهد. پدر ،دردمندانه از درک نکردن آواز دخترش؛ سعی میکند تا آهنگش را بفهمد و برای این مسئله از او میخواهد آن را بلند بخواند تا بتواند از طریق ارتعاشات تارهای صوتی ایجاد شده آن را احساس کند.
باری !اعضای این خانواده سعی میکنندتا استقلال پیدا کنند،با جامعه شنونده آشنا و ارتباط پیدا کنند.میدانندکه باید روبی را از قید و بندهای خود رها کنند. در طول فیلم این سدهای غیر ارتباطی شکسته میشود و خانواده از حصارشان بیرون میآیند.این عشق درون خانواده آنها،سایرین را به حسرت وا می دارد.
هنر از نوع خودش محافظت می کند
این انتخاب،او و خانواده اش را در مسیر اعتلا قرار می دهد.روبی نمی گذارد ممانعت ها و تداخل های نقش او را در مرض مقاربتی و مسری کوتاهی،نشستن و کاری نکردن پای گیر کند.می داند هنر همیشه از نوع خودش محافظت می کند.
یکی از درخشان ترین لحظات این فیلم زمانی است که مادر اعتراف میکند که در زمان تولد روبی دوست داشته که او نیز ناشنوا باشد چون همیشه از اینکه برای یک کودک شنوا مادر خوبی نباشد هراس داشته که نتواند ارتباط برقرار کند.
مخاطب مات و مبهوت از وسعت تراژدی است که انتهای امید کننده ای دارد. زمانی از جامعه شنوا و طرز برخوردشان با این خانواده عصبی میشود، در لحظاتی از فیلم مسرور میشود و در انتهای احساس غرور و سربلندی را تجربه میکند.فیلم،راه های برقراری ارتباط با یکدیگر را میآموزد و به نحوی شگفت انگیزی با مفاهیم بزرگ انسانی،از ارتباطات و اگاهی بخشی سخن می گوید.
آیزنشتاین،سینما را بخشی از انقلاب جهانی در خودآگاهی بشر میداند بر این باور است که فیلمساز در آگاهی به سر میبرد و بیننده از طریق اثر سینما که در مرحله اول جسم او و از طریق آن ذهنش را دگرگون میکند،از جهل به آگاهی میرسد.
**داستان کودا در مورد دختری جوان به نام روبی است که تنها عضو شنوای یک خانواده ناشنوا میباشد.پدر، مادر و برادر بزرگتر روبی به نام لئو همگی ناشنوا هستند و در حوزه تجارت ماهیگیری فعالیت میکنند.
در این میان روبی به موسیقی علاقه دارد اما زمانی که متوجه میشود کسب و کار ماهیگیری خانواده در معرض تهدیدی جدی قرار گرفتهاست، میان انتخاب رشته مورد علاقه خود و کمک به کسب و کار خانوادهاش، دچار تردید شده و…