برای جامعه سینما:امین احمدی/ از «قورباغه» زیاد گفته اند و نوشته اند و این قطار شگفتی بیننده عام و خاص از محتوای سریالی وطنی-که کمتر نمونه ای اینگونه ذهن و ضمیر انسان ایرانی را قلقلک داده بود- همچنان ادامه خواهد داشت.
از «مضمون» و درون مایهِ(بدون توجه به اختلافات مفهومی این دو واژه در نظرگاه تئوری پردازان سینمایی، در این سطور به یک معنی به کار می رود) قدرت، به صور مختلف از ابتدای شروع مجموعه تا به امروز یعنی یک هفته بعد از اتمام، نگاشته اند.پس فحوای این نوشته، تکرار مکررات نیست بلکه تلاش برای تنقیح نسبتا دقیق چگونگی روایت مفهومی درون مایه مرتبط با قدرت، در ساختار روایی این سریال پر مخاطب است. این تبیین، بیشک جای پرداخت عمیقتر، گسترده تر و با جزئیات دقیقتر داشته و این نوشته مقدمه ای برای تحلیل قورباغه به شمار می آید.
شاید گفته شود این مجموعه،اثری شگرف با فرم و محتوای ویژه نبوده تا چنین توجهی را بطلبد.از نگاه سخت گیرانه شاید بتوان ایرادات و نقایص در ساختار فیلمنامه،فرم سینمایی و منطق روایی داستان و حتی زیر سوال رفتن باورپذیری شخصیتها،چرایی و چگونگی تاثیرات آنان بر یکدیگر و فرایند تاثیرپذیری عده ای از عده ای دیگر(به عنوان نمونه فرایند نفوذ «رامین» بر «نوری») مطرح نمود.
میتوان گفت چگونه فرد تیزهوشی و دارای قدرت نفوذی چون رامین اسیر احتیاجات اولیه زیست انسانی و در جایگاه اراذل است و دفعتا هوش وی برای تصاحب جایگاه نوری تبلور می یابد اما اگر با دنیای قورباغه و دغدغه سیدی برای طرح این داستان همراه شویم و دنیای جادویی سینما را محملی برای روایت یک «حقیقت» بدانیم، این اثر هنری با الهام از نوشته ابتدایی سریال، در پی روایت حقیقتی است در دنیای درونی انسان که واقعیت زندگی بشری را می سازد.
قورباغه درامی «روان کاوانه» است؛شخصیت محور و در پی پا گذاشتن در مغاک آدمی.روایتی است با تاکید بر انسانهای آویخته میان زمین و آسمان؛ «لنگ در هوا»، تنها و «عاق آسمان».تحقیر شده در جستجوی موقعیتی که به یک باره تمام ناکامی ها و عقده های درونی را التیام بخشند(تصمیم و تلاش برای سرقت از خانه نوری توسط رامین و دو دوستش در قسمت اول) اما این تلاش، «نوع انسان« را مخاطب قرار می دهد تا داستان سرگذشت تاریخ انسان باشد.انسانی که تاریخش، سرگذشت سلطه و تلاش ناکام برای فرار از سلطه بوده است و این دور باطل، تحقق «تمدن انسانی» از ابتدا تا به اکنون بوده است.
تضاد میان سلطه و انقیاد،حاکم و محکوم و چوپان و رمه در «مغزهای کوچک زنگ زده» هومن سیدی تصویر شده بود اما در قورباغه روایت روانشناختی پر رنگ تری از آن طرح می شود . همچنین اعلام قدرت به عنوان درون مایه قورباغه، سخنی مبرهن و واضحی است اما فهم دلیل جستجوی قدرت، پاسخگوی دقیق درون مایه سریال است.شخصیت پردازی رامین و نوری نقطه فهم این کشف است زیرا تضاد خواستهای رامین و نوری، پلات اصلی داستان است.
هر دو زخم خورده گذشته و هویت خانوادگی خویشند.شخصیتهایی «سایکوپث»[۱] با خانوادههایی ویران که بار تنفر از پدر را بر دوش می کشند(نوری، قاتل پدر به دلیل قتل مادر و اذیت و آزار نامادری و، رامین شاهد رذالت پدر در قبال مادر).
شخصیت رامین، قهرمان اصلی-که داستان با وی آغاز و با او تمام می شود-تمنای قدرت در پی ارضای ناکامیهای زندگی خویش است.رامین دیگران را مقصر ناکامی خویش می داند(از اعضای خانواده تا واقعه آتش زدن مدرسه تیزهوشان توسط نوری همکلاسی اش در کودکی و تغییر مسیر زندگی که در قسمت سیزدهم تعریف می شود) پس به دنبال رهایی از وضع موجود و اثبات خود با عاملی بیرونی است زیرا در درون جز عقده،ناکامی، حقارت و ریشه های پوسیده(انگشت مادر در الکل یا همان ثمره رذالت پدر) به یاد ندارد.پس دستیابی به قدرت نوری از قسمت اول(سرقت از خانه نوری) تا برخورد او با قدرت ویژه اش، کاراکتر و هویت رامین را معنا می بخشد.
گذشته «نوری»،ماهیتا رامین است با وقایع و رویدادهای دیگر؛به دنبال قدرت در اوج ضعف؛ فرد ضعیفی که توانایی جلوگیری از خشونت پدر علیه «مادران» خود را ندارد اما اتفاقی بیرونی، سرنوشت وی را تغییر می دهد؛از انقیاد(تحت حمایت “سروش” و “آباد” عاملان قتل پدر) تا سلطه(سروش و آباد کارمندان زیردست اما شاکی).
رامین در پی تصاحب قدرت «نوری» و نوری در پی حفظ ساختار قدرت خویش.رامین در پی رهایی از سلط و تصاحب قدرت و نوری در ترس از دست دادن قدرت(دیالکتیک سلطه و انقیاد).
تضاد سلطه و انقیاد از رامین و نوری تا دیگر اجزا و شخصیتها در روایت داستان جاری است.از دل این تضاد، درون مایه فیلم نسبت به جایگاه قدرت از منظر انسان آشکار می شود.درون مایه ای که با فهم و شناخت پلاتهای بیرونی و درونی قورباغه تبیین می شود؛«تصاحب و حفظ» قدرت، پلات بیرونی و «جستجو»”ی قدرت پلات درونی داستان قورباغه است.رامین و نوری بر سر تصاحب جایگاه نوری در تضاد و کشمکش هستند.به چه دلیل؟ زیرا قدرت عاملی است که «دیگران به آدم سجده می کنند»(دیالوگ رامین در آستانه مرگ در آخرین قسمت)این تصاحب، برای سلطه بر «دیگری» است.اما مقصود نهایی، تصاحب قدرت نیست؛به دنبال قدرت می رویم زیرا می ترسیم.
ترس از ضعف،ترس از عدم توانایی و ترس از عدم خودباوری، مفهومی است که در سراسر داستان با اشکال گوناگون روایت می شود؛ از گفتار ابتدایی قسمت اول از زبان رامین:«ترس از پیدا شدن،گم شدن،محو شدن،از دیگران» تا ترس نوری از رامین،از دو دوست قدیم و رقبای زیر دست ناراضی جدید(سروش و آباد) و حتی ترس از خواهر.شک به خواهری که فقط نسب یکسان از پدری مشترک دارند.نوری نامادری خود را هم کشته است.نمی داند خواهر به این واقعه آگاه است یا نه پس همین شک، ترسی دیگر در او غرس می کند.ترس از به قتل رسیدن توسط خواهر؛ «حقیقتی که به واقعیت می پیوند»/
رامین هم مشحون ترس است؛ترس از وابستگی به «فرانک»،ترس از تجربه عاطفی و ترس از اعضای خانواده به دلیل خودویرانگی ذاتی آنان(ن خواهر و داماد خانواده رامین نماد این ترس است). پس مقابله با ضعف درونی با دستیابی قدرت بیرونی، هدف رامین و نوری برای تصاحب و حفظ قدرت است.
ترس،نقطه ضعف قدرت و در عین حال، علت غایی است که نوع انسان به دنبال قدرت می رود.شخصیت «شمس آبادی» داستان، به کمک ادراک این مفهوم میآید.فردی که همه چیز را به یاد می آورد.قدرتمند و شاید بی رقیب اما هنگامی که می فهمد عاملی وجود دارد که هر انسانی را برده دیگری می کند، به دنبال تصاحب آن می رود.در گام اول ضربه می خورد(به قیمت یک انگشت!).می ترسد زیرا تا عمق پوست و جان،«قدرت» را لمس می کند اما در نهایت،فاتح بازی رامین و نوری، شمس آبادی است(باز دیالکتیک سلطه و انقیاد).
عنوان نوشته، کتاب مشهور« برایان تریسی» است.«.قورباغه ات را قورت بده،» شرح راهکارهای گام به گام برای مقابله با تنبلی و کاهلی و مدیریت زمان برای دستیابی به موفقیت است.تریسی از زندگی میلیونرهای خودساخته(به زعم وی) الهام گرفته است تا دستیابی به قدرت را برای خوانندگانِ در تمنای موفقیت، پمپاژ انگیزشی کند. موفقیت، جلوه ای از قدرت است.رامین از کودکی در پی «قورباغه» روان شد. قورباغه جهید و در آب فرو رفت تا رامین برای دستیابی به آن تا مرز غرق شدن برود.در کودکی قورباغهاش را به دست نیاورد تا در بزرگسالی،«قورباغه» ای دیگر، آمال او شود.
در تمنای آن تا دوردستها دور از وطن رفت اما در حسرت دستیابی، بر خاک این مخدِر «قدرت ساز»جان سپرد.موفقیت رامین حقیقت وجودی وی نبود تا به واقعیت بپیوند زیرا قدرت درونی پایدار است و نه عاملی طفیلی و تحمیل شده از برون.نقطه شکست نوری نیز همینجاست. به ظاهر قورباغه اش را قورت داده بود اما تداوم، در قدرت ظاهری نیست. رامین و نوری در نهایت به یک سرنوشت می رسند؛ناکامی در موفقیت.هیچکدام «قورباغه» اشان را قورت ندادند زیرا از درون آزاد نبودند.
پس سنتز تضاد میان تلاش برای تصاحب قدرت از سوی رامین و حفظ قدرت از سوی نوری، ناکامی هر دو در رهایی از ترس است و فتح شمس آبادی در نهایت(در سطح پلات بیرونی) و جستجوی رامین از کودکی تا به زمان حال برای اثبات قدرت درونی است که در آن ناکام می ماند(پلات درونی).با این نگاه و جمع پلات های بیرونی و درونی،درون مایه سریال،تلاش برای شرح فرایند«رهایی از ترس برای اثبات خود»(میل تثبیت قدرت درون)است.
سلطه و انقیاد که دو ضلع سازنده مفهوم قدرت هستند، معنا دهنده روند تصاحب و جستجوی شخصیتها در داستان قورباغه است.به دنبال قدرت هستند تا نترسند و خود را اثبات کنند. اما شخصیتها ناکام میمانند.ناکامی در سریال قورباقه، زاویه دید سازنده نسبت به بلایی است که خواست قدرت بر سر افراد می آورد. جستجو برای تصاحب قدرت بیرونی برای جبران ضعف درون، ثمریای جز خودباوری کاذب ندارد.بدون قورباغه، انسان از درون تهی، هیچ چیز نیست؛ اسیر است و منقاد.
رامین در روزها و ساعات آخر عمر خویش،روح نوری را در کنار خود می بیند.هر دو با وجود تفاوتهایشان ساکنان یک سرزمین هستند؛ناکامان قدرت. رهایی در بیرون نیست؛ ترس درون،کارت را در نهایت می سازد!«قورباغه»، توهم تلخ ناکامان قدرت است.
پ.ن: در نگارش این متن، از کتاب «ترمینولوژی تحلیلی فیلمنامه» اثر «شاهپور شهبازی» در تحلیل تکنیکی ساختار روایت فیلمنامه قورباغه بهره های فراوان برده شد.
[۱] . Psychopath