قندون جهیزیه از مشکلات و فاصله طبقاتی و بحثهای روز استفاده کرده تا فیلمی در نقد مشکلات اجتماعی باشد، اما آنقدر این نقدها سطحی و پرشاخ و برگ است که به هدف خود نمیرسد. به طور مثال از کارکرد جنسهای چینی گرفته تا رندی تعمیرکارها، نادیده گرفتن طبقه کارگر، وضعیت ملک و اجاره، مشاورین املاک، فیلمهایی با بودجههای دولتی، پول حرام و کلی مبحث دیگر که باز میشوند و بدون رسیدن به سر منزل مقصود رها میشوند
عطا (با بازی صابر ابر) تعمیرکار لوازم خانگی است که عادت به استفاده از لوازم درجه دو و سه در منزل مردم دارد. ایده او این است: “یک مو از خرس کندن غنیمت است”. در همین جا عطا در مقابل مردم قرار میگیرد مردمی که گویی فقط به دنبال اهداف خود هستند. از سوی دیگر همسر عطا، معصومه (با بازی نگار جواهریان) هم در مقابل عطا قرار گرفته است. معصومه نمیتواند بپذیرد عطا لقمه ناثواب بر سفرهاش بیاورد، هر چند که در هر کشمکشی در کنار عطا قرار دارد. وضع برای عطا به سویی پیش میرود که همسایهها را هم نمیبیند.
بیش از نود درصد لوکیشن فیلم ساختمان محل زندگی عطاست. جایی که واحد عطا آنجا قراردارد و او از سوی مشاور املاک میشنود اجارهاش را باید سه برابر کند. ساختمان اگر به مثابه یک شهر ترسیم شده باشد که پر از معضلات مختلف است باید نمایندگانی به مثابه نهادها یا شهروندان یک جامعه معرفی کند. آیا قندون جهیزیه موفق شده شخصیتهایی را معرفی کند که معضلاتشان قابل لمس و متعارض باشد؟ به نظر بنده خیر. ما با عطایی روبهرو هستیم که میخواهد یقه هر کس را بگیرد چون فکر میکند حق او در جیب دیگری است. عطایی که مدام داد میزند و پرخاش میکند. کشمکش های داستان هم که گاه خوب ترسیم شده است به جای پیش روی با کنش با داد و بیداد عطا پیش میرود. عطا نماینده قشر همیشه شاکی جامعه است که از هر چیزی شکایت دارد، اما در مقابلش مصداقهای نقد او اصلا در فیلم دیده نمیشود. او از شکاف طبقاتی گله دارد ولی حتی یک منزل یا یک شخص هم دیده نمیشود که این تضاد را نشان دهد. باید به یاد داشته باشیم که فیلم در داخل خود باید این اختلاف را نشان دهد نه اینکه به بیرون خود و جامعه ارجاع دهد. چون شکاف طبقاتی وجود دارد مردم خودشان درک میکنند! قطعا گزاره اشتباهی است. عطا از ضعیف و مظلوم بودن قشر خود شکایت دارد و در مقابلش دیگران همچون مالک و مشاوران املاک ظالم هستند. همین مورد هم به هیچ وجه دیده نمیشود. مشاور املاک هم گویی از سر ناچاری تخلفهای مختلفی میکند و مالک هم که میتوانست این معادله را درست کند طوری دیگری از آب در میآید. عطا که خود را مظلوم میپندارد به همه زور میگوید از همسایههای خود گرفته تا مشاور املاک که مورد ضرب و شتماش قرار میگیرد. پس چگونه قرار بوده فیلم این تضادها را به تصویر بکشد.
به شخصیتهای این جامعه بازگردیم عطا یک تیپ شکایت کننده را بازی میکند که جزییات خاصی از او را متوجه نخواهیم شد همسرش هم یک یاری دهنده است که تنها در مقابل پول حرام کمی بگومگو با عطا دارد. همسایهها که میتوانستند نقش مهمی در فیلم داشته باشند از کلیشههای سردستی فیلم هستند. عکاس عروس (با بازی افسانه چهرهآزاد) فرد پا به سن گذاشتهای که کمی به ظاهر خود میرسد و سرهنگ بازنشستهای که در تنهایی عاشق این عکاس است و برای او از کولر میخواند. سرهنگ به هیچ وجه مشخص نیست چرا باید طرفدار هیتلر باشد و چه کارکردی در قصه دارد، دیگر همسایگان هم که فقط رد میشوند که مثلا وجود دارند بدون کوچکترین مشخصهای. برادر عطا نیز هیچ کارکردی در قصه جز خلق یک طنز موقعیت ندارد. مولفان آنقدر از موقعیت فیلمبرداری در آن خانه خوششان آمده بوده که کلیت قصه را فدای این موقعیت و دیگر موقعیتهای جانبی کردهاند.
موضوع دیگری که به آن در فیلم نقد وارد میشود فیلمهایی است که به پشتوانه بودجههای دولتی و کاملا سردستی ساخته میشوند اما در آخر نیز باید دنبال پولشان بدوند تا بدست بیاورند. همانطور که عطا برای به دست آوردن پول به هر فوت و فنی دست میزند اما چون فکرش در این راه خراب است به آن نمیرسد. نمیرسد چون گویی حقاش نیست و در مقابل قندون جهیزیه همسرش که حقاش است درست در جایی که طلب اجارهاش را از گروه فیلمبرداری نمیگیرد آن را مییابد. همسرش هم این ارجاع را پررنگتر میکند که دوست ندارد چیزی که مال آنها نیست و شبهه برانگیز است در خانه آنها بیاید. بازگردیم به همان موضوع فیلمهای بودجههای ارگانی که به موضوعی پیرامتنی تبدیل میشود و کارگردان فیلم علی ملاقلیپور فیلماش را در یک اکران نابرابر میپندارد که سالنها را از او گرفتهاند که فیلمش هم قربانی همین ارگانهاست. فیلم را جمعه در سینمای برج میلاد تنها همراه ۵ نفر دیگر دیدم و کنترلچی حتی باورش نمیشد کسی آماده دیدن باشد. ابتدا باید سالنهای داشته را پر کنید بعد به دنبال سالنهای اضافه تر باشید.
قندون جهیزیه پر از ارجاعات بیکارکردی است که به هدف خود نمیرسد حتی همان پایانبندی که میتوانست نقطه قوت باشد تبدیل به ضعف فیلم میشود یک صاحب ملک جبار تبدیل به یک شخص شخیص پرعطوفت میشود که در کنار برشکست شدن حتی نیازی ندارد اجاره را اضافه کند و میخواهد از مستأجرش نیز دلجویی کند که چرا به اشتباه او را آزردهاند! فیلم موقعیتهای شیرین و کمیکی نیز دارد که در این هجم ارجاعات بینتیجه عقیم مانده است.