برای جامعه سینما : علی فرهمند/قصد، رنجش «حسین معززینیا» نیست که فارغ از علاقۀ شخصی به چند نقد سینماییاش و اذعان داشتن بر کامیابیاش در عرصۀ سردبیری یک مجلۀ تخصصی سینمایی، «او» را مردی نیک میدانم؛ امّا حق نقد بر نقدِ حتا یک منتقد، محفوظ است -چه رسد به نقدِ آنچه آقای «معززینیا» به عنوان «نقد» (!) و در قالب «جستار» در شمارۀ شصتوهفتِ مجلۀ «اندیشه پویا» دربارۀ رویکرد یک شبهِ منتقد –مسعود فراستی- نسبت به «نقد فیلم» نوشته و منتشر کرده است که به عنوان یکی از اولینها در انتشار نقدِ رویکرد «فراستی»، انتقاد از نوشتۀ جانبدارِ ایشان را حق خود میدانم، و بعید از صاحب قلمِ جستار «او که میجنگد» که از این نکات به رنجش درآید.
یک. در آغاز به نظر میرسد آقای «معززینیا» چیزی جز بازگویی خاطراتِ نهچندان حائز اهمیت در تبیین تصویرِ کاریزماتیک مردمپسند «مسعود فراستی» از خود نشان نمیدهد. ستایش توأمان کوبیدنِ به میخِ یک شاگرد است نسبت به استادش. و سعی دارد تصویری که از «مسعود فراستی» ارائه میدهد همانقدر غیرقابل دسترس تلقی شود که آنچه رسانۀ ملی از «فراستی» به عنوان یک منتقد ساخته است.
اگر با خواندن دو-سومِ این جستار که هیچ –به عنوان نقد- عایدِ خواننده نمیکند، آقای «معززینیا» را به همسویی با مُدِ «زدنِ فراستی» متهم نکنم، دستِ کم از لابهلای جملات ستایشگر هیبت و سواد «فراستی»، اعلام برائت روشن نسبت به «معززینیا»ی «سوره» و «سروش» در این جستار مشهود است.
انگار اکنون که تاریخ ثابت کرده حق با «کلوزآپ»هاست و نوشتههای بیسروتهی چون «ترس از کلوزآپ، گریز به لانگشات» لای خروارها خاک تاریخ مدفون شده است، ایشان که خود روزی تحت تأثیر نثر و نگاه استادش بوده، دارد با کیارستمیدوستان همراه میشود و توجیهِ جوانی و ناپختهگی میآورد:
«امروز برایم واضح است که آن روزها هر فیلم تازۀ عباس کیارستمی را با پیشفرضهایی تماشا میکردم که در اتمسفر غلیظی که درونش زندگی میکردم، امکان نداشت به نتیجهای جز تأسف و تمسخر بینجامد.» و این به خودیِ خود درست، و گویای صداقت نویسندهاش امّا جای تأسف که این یک جمله، یکی از معدود جملات در توضیح واقعیتِ آنچه رویکرد منحط «فراستی» به نقد فیلم است، در کنار صفحاتِ ستایشآمیز این مطلب نسبتاً بلند، چیزی جز پرکردن جای خالی عریضه نیست.
آقای »معززینیا» ظاهراً فراموش کردهاند که همان کتاب «هیچکاک» صرفاً حاصل شیفتهگی «مسعود فراستی» به عنوان یک »بینندۀ عادی» نسبت هیجان و تعلیقهای فیلمهای فیلمساز شهیر است و اگر مطالب قابل تأمل در آن وجود دارد، حاصل کار تألیف و ترجمۀ عدهای نویسندۀ جوانِ خوشآتیۀ دوران بوده است.
ایشان گویی از یاد بُردهاند فضاحت برآمده از نظرسنجیِ بهترین فیلمهای عمر سینماگران را که اسناد، مبنی بر جمعآوری بار عمدۀ نظرات توسط یک منتقدِ مهاجرنشین اکنون بوده و به نام «مسعود فراستی» تمام شده است. بزرگنماییهای جناب «معززینیا» تنها میرساند که یک شاگرد همواره باید احترام استاد را نگاه دارد و اگر چیزی دید ازش چشمپوشی کند و مُدل تعارفات ایرانی جماعت، انتقاداتی را نیز پشت مخلصم چاکرم روانه کند تا نه سیخ بسوزد و نه کباب.
دو. «حسین معززینیا» به درستی اشاره میکند که «فراستی» آدمها را نقد میکند نه فیلمها را. و معیار داوریاش، پیشینۀ فیلمساز است تا خودِ اثر. ایشان از واژۀ «آدم حسابی» یاد میکند که معیاری است برای دفاعِ «فراستی» از فیلمِ فیلمسازش و شکی در این نیست.
امروز نیز میتوان الگوی نقدهای «فراستی» را اینگونه دریافت کرد که «آدمِ خودی»، فیلم خوب میسازد و «غیرخودی» فیلمهای نساختهاش هم بد است؛ امّا متن آقای «معززینیا» دچار تناقض است که از این الگو چگونه میتوان به «منتقد باسواد» و اشرافش بر «فرمِ سینمایی» رسید؟
این یک شوخی است یا واقعاً نویسنده ما را کندذهن فرض کرده؟ به مدد ترجمهها و منابع وسیع که امروز با یک کلیک در دسترس همگان است میتوان دریافت که «مسعود فراستی» کوچکترین درکی از مفهوم «فرم» ندارد و سخنان قصارش از دیگران است. او دقیقاً همان کاری را میکند که نویسندگان «کیهان». و اشتباه تاریخی اینجاست که ایشان برای سخت جلوهدادنِ کار «مسعود فراستی» به عنوان دبیر سینمایی، تنها از یک رقیب جدی در حوزۀ سینما برای مجلهشان نام میبرد و آن هم کیهان است در صورتی که پرخوانندهترین صفحۀ سینماییِ آن سال را روزنامۀ «ابرار» داشت.
سه. تیترِ قهرمانسازِ «او که میجنگد»، «مسعود» را در مقابل خیل عظیم جنگآوران، بیگناه جلوه میدهد حال که بزرگترین گناه یک منتقد، کمسوادی است و هدایت اشتباه مخاطب به قعر نادانی. مشکل اصلی این نیست که «فراستی» حوصلۀ بحث دربارۀ «فرم» ندارد و اگر بخواهد، چه میکند. مشکل اتفاقاً کمسوادی «مسعود فراستی» است. این جمله را اینقدر خواهم نوشت و تکرار خواهم کرد تا همگان متوجه شوند که او یک «خودی» ِ «خط بگیر» است و مواضع تحمیلیِ سیاسیاش را پشت «فرم» پنهان ساخته است، و البته کمسوادی بسیاری سینمادوست نسبت به مسئلۀ «فرم» که چون نمیدانند با چه پدیدهای روبهرو هستند، دهانباز به پیشوازِ تخریب سیاسیِ استاد میروند.
آقای «معززینیا» میشود دربارۀ «فرم» فیلمهای «قلادههای طلا» (فقط همان صحنههای خارجیاش که استاد دوست دارد!) و «اخراجیها» (همان صحنۀ بشین و پاشوی معروف) و «به وقتِ شام» (همۀ صحنههاش) و «بیستوسه نفر» توضیح دهید که ما نیز از مفهوم «فرم» سر درآوریم؟ راستی… چه جالب که تمام فیلمسازان آثاری که نام بردم در یک چیز مشترکاند: «خودی» هستند.
آقای «معززینیا»ی عزیز میشود توضیح دهید چرا: «دربارۀ الی»، «سگکشی»، «هامون»، «دندان مار»، «طبیعت بیجان»، «شطرنج باد»، «خشت و آیینه» و … فرم ندارد؟ یا به عنوان یک حامیِ «فرم-فهمی» ِ «استاد فراستی» بفرمایید چرا «همشهری کین» مبتذل است؟
عزیزِ گرامی، اگر با مصداق صحبت کنیم، واقعیتها عیان میشود و اگر تعارفبازی را مسیر نقد قرار دهیم، در بند خاطرهبازی یا بهقول خود «جستار»نویسی میاُفتیم و بسیار واقعیتها که تحریف میشود. «مسعود فراستی» تنها با یک چیز میجنگد و آن نیز «سینما»ست. او دارد انتقام آنچه میخواست بشود و اجازه ندادند را از سینما میگیرد. خوب میداند در این سالها چه بلاها که بر سر سینما و باور عموم نسبت به نقد فیلم آورده است. کار ما به عنوان منتقد کتمان واقعیت نیست. کار ما جستارنویسی نیست. این نوشته را اگر به مجلۀ استاد ارسال میکردید، سرمقاله میشد! از سردبیرِ دیروز ۲۴ انتظار دیگری میرفت.
One Comment
مهدی
سلام. بخش بزرگی از متن آقای معززی نیا را هنوز نخوانده ام ولی به گمان من متن شما چند ایراد مبنایی دارد که قابل توجه است: ۱٫ “آدم حسابی” را “خودی” ترجمه کرده اید، حال آن که فراستی بارها در نقدهایش فورد و هیچکاک را “آدم حسابی” می نامد. ۲٫ نقدهای تند فراستی بر همۀ آثار مهدویان و تعداد زیادی از آثار حاتمی کیا را نادیده گرفته اید تا دو گانۀ “خودی – غیرخودی” برجسته شود. ۳٫ تکرار جملاتی مثل “فراستی خط می گیرد”، “سواد ندارد” و… ارزش مضاعفی به خود جمله نمی بخشد، حتی اگر این کار را تا قیامت ادامه دهید. باید فکت روشن بیاورید.
پی نوشت: شناخت من از فراستی محدود به چند میز نقد و مقاله است. پس نمی توانم تعصبی رویش داشته باشم به این دلیل روشن که خارج از این محدوده نمی شناسمش. همان طور که شما را هم نمی شناسم و هدفم از این کامنت توهین به شخص شما نیست. من با متنی که نوشته اید سر و کار دارم و فقط همین.