برای جامعه سینما:شاهپور شهبازی/تمام تئوریسن ها در اینکه کمدی باعث خنده می شود متفق القول هستند اما اینکه؛ خنده چگونه و دراثر چه ناشی می شود؛ طبعیتا نظرات مختلفی وجود دارد. ابتدا این نظریات مختلف را در دو دسته بزرگ گروه بندی می کنیم. نظریه پردازانی که خنده را «امری ذهنی» قلمداد می کنند و نظریه پردازانی که خنده را «امری عینی» میدانند.
ذهنی چیست؟ عینی چیست؟ دو پرسش بنیادیست که به اندازه ی عمر فلسفه قدمت دارد و از یک سو به ماهیت هر آنچه هست؛ می پردازد و از سوی دیگر مکانیزم ادراک و آگاهی بر دانستنی را زیر ذره بین تجزیه و تحلیل قرار می دهد.به همین دلیل در فلسفه این دو حوزه زیر مجموعه هستی شناسی و معرفت شناسی (Epistemology) هستند. اما پاسخ به این پرسش تنها محدود به این دو حوزه نیست زیرا از قرن هیجده هم روانشناسی( pyshologie ) نیز بطور مستقیم با این مقوله در گیر است.
تمام کسانی که خنده را «امری ذهنی» قلمداد می کنند؛ قائل به “استقلال سوژه” هستند و تاثیر عوامل بیرونی را معلول آنچه در ساختار ذهن میگذرد، می دانند. یعنی همان چیزی که در فلسفه عامل تشریح و توضیح فرایند “شک دکارتی” است. بخش مهمی از تاریخ فلسفه و روانشناسی زیر شاخه ی این گزاره ی مهم قرار می گیرند.
تاریخِ پرداختن به این پرسش به شکل مدون و جدی با افلاطون اغاز می شود، اگر چه مبحث عینی و ذهنی به فلاسفه ی پیش از سقراط( استاد افلاطون) در دو نحله ی فلسفی متخالف که در یک سوی ان هراکلیت ماترلیست و در سوی دیگر پارامیندس ایده آلیست ایستاده است، برمیگردد اما آغاز فلسفیدن مکتوب (بر اساس متونی که بر جای مانده است) عملا به افلاطون می رسد.
عینی در دستگاه فلسفی افلاطون و بعضا سایر فیلسوفان یعنی جوهری مستقل و پایدار. یعنی یافتن نظمی که قادر باشد در زیر آشفتگی و تکثرِ آشکار پدیده ها، عنصری را بیابد که زیر بنای هستی است. این پیش فرض بالضروره جهان را به دو ساحت بزرگ تقسیم می کند.ساحتِ متغیر و متکثر که تجربی ست و از طریق حواس ادارک می شود و ساحت ناپیدا که واحد و ثابت است. از نطر افلاطون عینی، یعنی هستی جهانی که واقعی، ثابت و نامتغیر است و ذهنی یعنی جهان نمودها و متغیرها که محکوم به زوال هستند.
بنابراین صورت جسمانی پدیده ها جلوه ایی ذهنی از عنصری به نام روح است که عینی ست اما ناپیدا و غیر مادی است. ابدی و زوال ناپذیر است. قلمرو آن زمان و مکان نمی شناسد. یعنی جهان ابدی مُثل ها.جی. ئی. داک ورث معتقد است که افلاطون« امر خنده آور را به آنچه اخلاقا، جسما نکوهیده است، نسبت می دهد و خنده را به عنوانِ وسیله ی ادارک امور جدی، توصیه می کند».
اگر درک جی. ئی. داک ورث از امر خنده آور افلاطون درست باشد؛ می توان گفت، تاکید در گزاره ی جی. ئی. داک ورث از جمله ی افلاطون بر وجه ابزاری خنده و مبتنی بر علل صوری است. یعنی کمدی عینی است اما خنده، ابزار کمدی برای پدیدار شدن به کمک علل صوری است. بنابراین ماهیت خنده خارج از سوژه و فاعل شناسایی است.
افلاطون در رساله ی قوانین می نویسد: «امور جدی را نمی توان بدون امور خنده فهم نموده و به هیچ روی نمی توان ضدها را بدون ضدها دریافت، اگر آدمی بر آن باشد که از هریک آگاهی بدست آورد…..به همین دلیل او باید هر دو را فرا گیرد به خاطر اینکه در بی خبری عملی انجام ندهد یا سخنی نگوید که خنده آور و بی مورد است.
افلاطون در رساله فیله بوس می نویسد:« و تو آیا میدانی که حتی در کمدی روح احساس آمیخته ای از اندوه و شادی را تجربه می کند؟…..هنگامی که ما به حماقت دوستان خود می خندیم، لذت متضمن حسد، با درد آمیخته می شود؛ زیرا حسد را دردی ذهنی تصدیق کرده ایم و اینکه خنده مطبوع است. بنابراین ما در یک آن حسد می ورزیم و می خندیم».
بنظر جی. داک. ورث، افلاطون،جوهر کمیک را نوعی لذت بدخواهانه تلقی میکرد که شکست و رنج دیگر ی موجب آن می شود.اندرو استات در کتاب “کمدی” به نتیجه ایی مشابه با جی . ئی. داک ورث می رسد و معتقد است؛ در فلسفه افلاطون_با توجه به اینکه هنر بطور کلی از مرتبه ی پایین برخوردار بود_ ژانر کمدی از سوی این فیلسوف بزرگ مورد جفای بیشتری واقع شد وضمن نکوهش ابتذالِ خنده و دلقک بازی، در برابر به ستایش و اقتدار عقل، همت گذاشت.این ستایش از وجه عقلانی بشر، افلاطون را به این نتیجه می رساند که«انسان اساسا موجودی جدی است و امر کمیک نه کیفیتی درون سوژه که خارج از اوست».
جمیز فابیلمن از نظریه پردازان مهم کمدی معتقد است؛ اکثر نظریه پردازان و تئوریسن ها و فلاسفه و روان شناسانان در مورد ساختار عقلانی ومنطقی کمدی متفق القول هستند و کمدی را « عقلانی ترین آموزش می پندارند که افراد عادی وکم سواد می توانند از آن بهره مند شوند.»
فابیلمن ویژگی دوم این ژانررا «خوشایند بودن» کمدی می داند. اوبا این درک که نام افلاطون همواره با ایده الیسم ذهنی همراه است؛ مخالف است ومعتقد است که نظام فلسفی افلاطون بر این فرض استوار است که«تنها چیزهایی امکان وجود دارند که بتوان درباره ی انها به شناختی مستقل دست یافت».
از نظر فایبلمن« افلاطون وجود عینی کمدی را می پذیرد اما توجهش عمدتا به تاثیر ان بر تماشاگر معطوف است. آنچه خنده دار است ذاتا متناقض است و احساسات متعارضی که حاصل این تناقض است، تماشاگر را متاثر می سازد.این گزاره از سوی فایبلمن به این معنی است که او برای پدیده ی خنده دار، ارزش ذاتی قائل است. یعنی تناقض. بنابراین هر جا این عنصر واحد و عینی یعنی «تناقض»_ البته با سایر ویژگی های دیگر که فایبلمن ذکر می کند_ظهور یابد، امر خنده آور اتفاق می افتد. بنابراین کمدی عینی است و ماده ی خام آن «تناقض» است.پرسش بعد ما این است؛ تناقض چیست؟
بخشی از کتاب « بوطیقای سینمای کمدی»
نویسنده:شاهپورشهبازی
One Comment
بازخورد: ماهیت جامعه شناختی سینمای کمدی/اعتـــــــراض و التــــــــــــذاذ - رسانه تحلیلی «جامعه سینما»