جامعه سینما : گوزنها، سینماست. هامون، سینماست. باشوغریبه کوچک، سینماست. ناخدا خورشید، سینماست. طعم گیلاس، سینماست. دونده، سینماست. جدایی نادرازسیمین، سینماست.
سینما اما، کیمیایی نیست، سینما، مهرجویی نیست، سینما، بیضایی نیست، سینما، تقوایی نیست. سینما، کیارستمی نیست، سینما، نادری نیست. سینما، فرهادی نیست،
سینما چشم نیست. چشم هاست. صدا نیست. صداها ست. دهان نیست. دهان هاست. سینما رنگین کمان ِهزاران چهره است. آینه ایی در برابر آینه .
سینما سمفونیِ شکوهمندِ رقصِ خیال است. کهکشانِ تسلای دشنه و درد. صدای زخم ِقربانی، تردیدِ پاهای خسته. یقینِ دست های امیدوار.
بخش از کتاب«دراماتورژی فیلم»
نویسنده: شاهپور شهبازی