برای جامعه سینما :مهدی سلطانی گردفرامرزی/دهه شصت در وضعیتی آغاز شد که پیشاپیش دانشگاه ها به سبب «انقلاب فرهنگی» بسته شده بود. در این دوران نوعی دغدغه حکومتی انقلابی نسبت نهاد دانشگاه و دانشجویان وجود داشت. دانشگاه از دید حکومت انقلابی، مکان رشد نیروهای ضد انقلاب بود و باید از عناصر نامطلوب تصفیه میشد.
در این وضعیت، مقدار زیادی نوشتار و گفتار و سخنرانی تولید شد تا عملکرد انقلابیون در تصفیه فرهنگی دانشگاهها را توجیه و تبیین کند.در این کشاکش، عرصه سینما نیز از قافله نیروهای اثرگذار بر جریان تصفیه دانشگاهها عقب نماند و تلاش کرد تا جبهه جدیدی در این میان باز کند. در سال ۱۳۶۷ دو فیلم در سینمای ایران ساخته شده است که کاملاً بازنمود گفتمان و نیروهایی هستند که طی سالهای دهه شصت تلاش می کردند بر دانشگاهها سیطره داشته باشند.
فیلم «در جستجوی قهرمان»(حمید رضا آشتیانی پور، ۱۳۶۷) درباره دانشجویان رشته سینما است که سرگردانند و نمیتوانند سوژهای برای فیلم پایان دوره خود پیدا کنند. در صحنه ای از فیلم میان چند نفر از آنها بحث بر سر سوژه درمیگیرد که معلوم میشود که همه ذهنی مغشوش دارند و اصلا نمیتوانند بر موضوع و داستانی خاص و اصولی تمرکز کنند و قهرمان درست و حسابی برای فیلم خود بیابند. به پیشنهاد یکی از دوستان، شخصیت اول فیلم(مجید مجیدی) راهی جبهه میشود تا در مصاحبه با رزمندگان قهرمان داستان خود را بیابد. او در نهایت میفهمد که همه رزمندگان قهرمان هستند. در طول فیلم بارها به تمسخر بر این مسأله تاکید میشود که چطور دانشجو بدون اجازه دانشگاه راهی جبهه شده و آیا دانشجو از سیستم دانشگاه اجازه برای حضور در جبهه گرفته است؟ والبته جبههها پر است از جوانانی که رنگ دانشگاه را ندیدهاند.
در گفتار این فیلم، دانشگاه مکان و نهاد زایدی تصور می شود که از جریان مهمترین وقایع کشور یعنی جنگ و بزرگترین قهرمانان روزگار یعنی رزمندگان جبههها دور و بیخبر افتاده است و حتی توان سوژه و مساله سازی برای نیروهایش یعنی دانشجویان ندارد.
مورد دوم فیلم «اری این چنین بود …»(داود اسماعیلی،۱۳۶۷) است که اتفاقا در صدا و سیمای ملی تولید شده است. خلاصه داستان از این قرار است: «پیرمردی که گمان دارد از عمرش چند صباحی باقی نمانده، آرزوی دیدار پسرش را دارد که در جبهه است. پسر دیگرش که یک استاد ریاضیفیزیک و اهل فلسفه و عرفان است، برای یافتن برادرش به جبهه های جنگ میرود. آنچه استاد طی این سفر درمییابد شگفتانگیز است. او جوانان سرزمنش را به دور از جذابیتهای کاذب، تازه و پرخروش مییابد که به تفکر و مفاهیم تازه ای از زندگی دست یافته و به شناخت عمیقی از ایثار رسیدهاند»
در این فیلم باز هم همان نگرش و گفتمان قبلی نسبت به دانشگاه تکرار می شود. دانشگاه نهادی بازنمایی می شود که مهمترین عناصر و اجزایش یعنی استادان آن از وقایع اصلی کشور یعنی جنگ بیخبرند و حتما باید به جبهه بروند تا معانی واقعی فلسفه و عرفان را دریابند.
مطابق این گفتمان، دانشگاه مکان و نهادی دورافتاده از جامعه است و بود و نبودش هیچ فرقی و توفیری برای اجتماع ندارد. زیرا اساساً دانشی که دانشگاه تولید میکند دانشی عقب افتاده است و صد البته در دیگر نهادهای جامعه و مهمترین واقعه آن یعنی جنگ است که منابع سرشار دانش و عرفان تولید و عرضه می شود.
این گفتمان همچنان در جامعه ایران قوت دارد و وجود مستقل دانشگاه به عنوان میدان مدرن تولید دانش نزد نیروهای اجتماعی پذیرفته نشده است. اثرات چنین گفتمانی، البته خالی شدن دانشگاهها از عناصر کارآمد و تثبیت همان گفتمانی بوده است که دانشگاه را عنصری طفیلی و عقبافتاده جاانداخته است