جامعه سینما :مهدی امیری/برخلاف تعریف جعلی از سینما در کشور ما از سوی شبه روشنفکران که این هنر-صنعت را در حد وسیله ای سرگرم کننده و اسبابی برای تفریح مردم می دانند،در مغرب زمین، سینما به عنوان یک ابزار استراتژیک و در کنار تسلیحات نظامی و ترفندهای سیاسی به کار می رود. یکی از نمودهای این دو نگاه به سینما، وفور فیلمهای آخرالزمانی در هالیوود و عدم تولید فیلم با مضمون مهدویت در سینمای ایران است.
یکی از نمودهای اساسی رویکرد ایدئولوژیک در سینمای امروز دنیا، فیلمهای آخرالزمانی هستند. آثاری که روایتی درباره پایان تاریخ یا آغاز یک تاریخ جدید در آینده ای دور یا نزدیک را ترسیم می کنند. در این گونه فیلمها، حوادث سهمگین و نابودکننده نظیر انفجارهای هسته ای، جنگ های جهانی، هجوم موجودات فضایی و هیولاها، سیل های بنیان کن، زمین لرزه های خانمانبرانداز، کشمکش های بیولوژیک و تکنولوژیک، ماجراجویی شروران و … حیات را در کره زمین تهدید می کنند. اما همواره یک منجی ظهور می کند و بشریت را از این بلایا نجات می دهد. این ها موتیف های فیلم های آخرالزمانی هالیوود هستند. مجموعه فیلم های هری پاتر، ارباب حلقه ها، ماتریکس، تایتانیک، ترمیناتور، کد داوینچی و … از نمونه های برجسته سینمای آخرالزمانی هالیوود در دو دهه اخیر هستند. در سال های اخیر نیز فیلم هایی چون «آواتار»، «۲۰۱۲»، «لژیون»، «جاده»، «کتاب ایلای»،«بازی های ددمنشانه»، «مأموریت غیرممکن» و … مجموعه هایی چون «ارباب حلقه ها»، «نابودگر»، «هری پاتر» و … در این زمینه مطرح شدند. حتی این نگاه در بسیاری از انیمیشن های غربی نظیر «۹»، «مگامایند»، «وال ای» و … تجلی یافت تا حتی کودکان و نوجوانان نیز آموزش لازم در زمینه موضوع های آخرالزمانی را ببینند.
نکته مهم این است که این گونه فیلم ها ضمن داشتن قابلیت فراوان برای جذابیت آفرینی ، بهترین بستر برای القای ایدئولوژی ها و پیام های مورد نظر آمریکا و به ویژه سرمایه داری صهیونیستی است. به خصوص اینکه این افکار، نوعی نرم افزار برای مقابله با گسترش جریان های حق طلبانه و در رأس آن اسلام مبارز و مقاوم در برابر غرب است. سران نظام سلطه به خوبی دریافته اند که در حال حاضر مهم ترین منادی رهایی بخش مردم جهان از سیطره حاکمیتهای فاسد و جنگ طلب، دین اسلام و به ویژه جریان انقلاب اسلامی با مرکزیت جمهوری اسلامی ایران است. جریانی که با پیروزی انقلاب سال ۵۷ کشورمان آغاز شد و فعلا در مرحله بیداری اسلامی قرار دارد و درحال سرنگون ساختن حکومت های متحد با غرب در خاورمیانه است.
نکته قابل تأمل این است که یکی از شاخصه های اصولی دین اسلام و به ویژه مذهب تشیع، برخورداری از یک تفکر آخرالزمانی عظیم و رهایی بخش است که از عوامل هراس غرب از اسلام است. نمود این هراس را بیش از هرجا می توان در مقاله معروف «بازشناسی هویت شیعه» فرانسیس فوکویاما یافت. او در این مقاله، شیعه را پرنده ای با دو بال سرخ و سبز می داند که که باعث شده اند تا افق پرواز این پرنده به قدری اوج بگیرد که تیرهای غرب هرگز به آن نرسند. منظور او از بال سرخ همان فرهنگ عاشورا و مقصودش از بال سبز هم مهدویت است که به زعم فوکویاما این دوبال به همراه زره آسیب ناپذیر ولایت فقیه، موجبات پیروزی شیعه در آخرالزمان و سقوط غرب را فراهم می کنند. حقانیت و جاذبه افکار آخرالزمانی دین اسلام که افق و چشم اندازی روشن و پیروزمندانه را پیش روی پیروان خود می گشاید، هالیوود را بر آن داشته تا به تخریب این تفکرات بپردازد. روش سینمای آمریکا برای تخریب مهدویت، ترویج نوعی آخرالزمان گرایی موهوم و جعلی است که البته ضامن اهداف آن ها نیز باشد.
الگوهای آخرالزمانی غرب را می توان از ورای فیلم های هالیوودی به روشنی درک کرد. به عنوان نمونه در فیلم «آواتار» به کارگردانی جیمزکامرون می بینیم که در سال ۲۱۵۴ آمریکا قصد دارد با استفاده از منابع طبیعی سیارهای به نام پاندورا کره زمین را نجات دهد. مرکز انرژی در این سیاره یک درخت است . اما مهم ترین مانع بر سر راه آنها ، موجودات بومی آن سرزمین هستند که یکی از قبیله های آنها به نام آواتار، درخت مذکور را به عنوان یک پدیده مقدس میانگارند. به همین دلیل یکی از کهنه سربازان آمریکا به نام جیک سالی مأمور می شود که با در اختیار گرفتن کالبدی مشابه آن موجودات بومی، درون آنها نفوذ کند و زمینه را برای دسترسی به درخت مقدس فراهم نماید، اما رفته رفته به زندگی در میان آن قبیله خو می گیرد و از آنها در مقابل ارتش مهاجم زمینی حمایت می کند. در این فیلم هم سنت نجات بخش بودن آمریکایی ها رعایت شده است.
در فیلم آخرالزمانی دیگری به نام «۲۰۱۲» این نگاه بر قرار است. این فیلم تصویری از شایعات درباره نابودی کره زمین در سال ۲۰۱۲ است ؛ از جمله مهم ترین تفکراتی که در فیلم «۲۰۱۲» تنیده شده است، نقش منجی گرایانه آمریکا و به طور کلی آنگلوساکسون هاست. در این فیلم شخصیت «کرتیس» که یک نویسنده آمریکایی است و از نظر ظاهری نیز شاخص های نژاد آنگلوساکسونها را داراست ، عامل اصلی نجات نسل بشر میشود. علاوه بر این ، در این فیلم ، این دولت آمریکاست که کشتی نجات را می سازد و باعث می شود که پس از پایان تاریخ ، حیات تازه ای روی کره زمین آغاز شود. اما نکته قابل توجه دیگر در این فیلم که البته بسیار رو و سطحی پرداخته شده است، حضور محوری و تاثیر گذار رئیس جمهور ایالات متحده آمریکاست. رئیس جمهوری که اتفاقاً سیاه پوست است و می تواند نماد باراک اوباما محسوب شود. در این فیلم میبینیم که رئیس جمهور آمریکا همیشه در کنار مردم است و با این که امکان نجات و فرار از حادثه برای او فراهم است اما در میان شهروندانش میماند. همین رئیس جمهور است که دستور ساخت کشتی نجات را می دهد. گویی به زعم فیلم «۲۰۱۲» رئیس جمهور آمریکا حضرت نوح در عصر فعلی است و هر کس که می خواهد از شر و نابودی در امان بماند باید سوار کشتی او شود!
اما واقعیت تلخ این است که اگر در مقام مقایسه برآییم، فاصله ای فاجعه بار میان آنچه در سینمای آن سوی جهان در قبال تفکرات آخرالزمانی خود انجام داده اند با هنر هفتم ما دیده می شود. درحالی که سالانه ده ها فیلم پرجاذبه و مقهورکننده با اندیشه های فرجام گرایانه در غرب تولید می شود، اما در سینمای ما، نوعی رخوت و غفلت در برابر برترین نرم افزار آخرالزمانی واقع شده است. اتفاقی که ناشی از قرار داشتن سینمای ایران در سیطره الگوهای هالیوودی و چشم دوختن به جوایز جشنواره های غربی است. یعنی غربی ها به طور غیرمستقیم تفکر مهدویت را در سینمای خود ما نیز زیر سؤال بردهاند.
در سینمای ایران دو جریان اصلی و غالب وجود دارد؛ سینمای تجاری که بیشتر مبتنی بر غفلت مخاطب و سلیقه نازل تماشاگران است و سینمای شبه روشنفکری که از جشنواره ای خارجی الگو می گیرد. به این ترتیب سینمای ما از تفکر مهدوی و رویکرد آخرالزمانی بازمانده است.بدون شک، رجوع به منابع حیات بخش و روشنایی افروز در دسترس ما، به ویژه پیرامون فرجام جهان، قادر به ایجاد کردن شوری تازه و خونی پاک به رگهای این سینماست. همچنان که طی سه دهه اخیر نیز ماندگارترین و پرجوش و خروش ترین آثار سینمای ایران، پرتوی از آرمان های آخرالزمانی تشیع را دارند.
تبیان سمنان