جامعه سینما: الهام مشعوف /برخی داستانها، بیشتر به بررسی بُعد روانشناختی شخصیتها و عدم ثبات روحی آنها میپردازند. فیلمهایی که نشان میدهند که یک فیلم دلهرهآور و روانشناسانه موفق، باید دارای چه شاخصههایی باشد. هدف یک فیلم روانشناسانه، بازی با ذهن مخاطب است، و برای اینکار، الزاما نیازی نیست به خشونت و خون متوسل شود و درنهایت، با فشارهای روانی که در طول فیلم به شما وارد کرده، تنهایتان میگذارد.
به گفته دیوید لینچ: «زمانیکه یک فیلم شسته رُفته باشد و مخاطب را به فکر فرو نبرد، مثل لقمه جویدهشدهای است که در دهان آنها میگذاریم. در این صورت، عموم مردم به سرعت تا آخر فیلم را حدس خواهند زد. اما من همیشه چیزهای غیرقابل پیشبینی و نامتعارف را دوست داشتم و چه زیباست اگر فیلمها، استدلال و تفکر تماشاگر را به چالش بکشند.»
شیطانصفتان
این شاهکار سیاه و سفید فرانسوی که در سال ۱۹۵۵، توسط هانری-ژرژ کلوزو ساخته شده، در بیشتر مواقع، جزو بهترین فیلمهای ژانر وحشت به شمار میرود.
فیلم از درون یک مدرسه شبانهروزی فرانسوی آغاز میشود که مدیر آن میشل، عرصه را نهتنها برای معلمان، بلکه برای دانشآموزان آنجا نیز تنگ کرده. میشل، فردی سادیسمی و خسیس است. او ماهی فاسد به خورد دانشآموزان داده و همسرش کریستینا را که صاحب اصلی مدرسه است، گاه و بیگاه کتک میزند. همه از میشل متنفرند، بهخصوص معشوقه بیپول او نیکل. نیکل طی نقشهای سعی دارد با کمک کریستینا، میشل را به داخل خانهاش کشانده و او را داخل وان حمام خفه کند و طوری صحنهسازی کند که تصور شود میشل خودکشی کرده.
اما در این بین، ورود یک کارگاه خصوصی شکاک به داخل ماجرا از یک طرف و ناپدید شدن جسد از طرف دیگر، اوضاع پیچیدهتر و بدتر از آنچه انتظار میرفت، پیش میرود.
ابتدا قرار بود این فیلم را کارگردان افسانهای، آلفرد هیچکاک کارگردانی کند. اما به دلیل عدم توافق او با کمپانی سازنده، هانری-ژرژ کلوزو، ساخت آن را بر عهده گرفت.
حالا نگاه نکن
«حالا نگاه نکن»، براساس داستان کوتاهی از دافنه دوموریه ساخته شده. فضای رعبآور فیلم، حکایتگر فشارهای روانی شدیدی است که یک فرد بعد از مرگ عزیزش متحمل میشود. در این فیلم دونالد ساترلند (جان) و جولی کریستی (لورا) نقش زن و شوهری را ایفا میکنند که دخترشان، طی یک حادثه غمانگیز، درون دریاچهای غرق میشود. «حالا نگاه نکن»، شیوههای مختلفی را که انسانها برای عزاداری انتخاب میکنند، به تصویر میکشد.
بعد از این حادثه، جان به منظور بازسازی یک کلیسای قدیمی، همراه با لورا در شهر ونیز ساکن میشوند. روحیه لورا، بعد از ملاقات با یک واسطه یا مدیوم نابینا، و فهمیدن این موضوع که روح دخترش خوشحال است، دچار دگرگونی میشود.
برخلاف لورا، جان کاملا نسبت به مسائل ماوراءطبیعه و دنیای ارواح بیاعتقاد است. اما زمانی که آنها شاهد رفتوآمدهای پیکری شبحمانند در لباسی قرمزرنگ میشوند (درست شبیه به لباسی که دختر آنها آخرین بار بر تن کرده بود)، غم و اندوه، جای خود را به سردرگمی میدهد.
کارگردان فیلم، نیکولاس روگ، فضایی بهشدت غمانگیز خلق کرده که اوجی هولناک و غافلگیرکننده دارد.
بیگناهان
فیلم بیگناهان، به کارگردانی جک کلایتون و هنرنمایی دبورا کِر، ازجمله فیلمهای ژانر وحشت و محصول سال ۱۹۶۱ است. بدون استفاده از هرگونه صحنه خشونتآمیز و پر از خون، و تنها با تکیه بر لوکیشن، نوع کارگردانی و نحوه ادراک بیننده، حس ترس را به مخاطب القا میکند. این فیلم از روی رمانی به نام «از بد به بدتر» اثر هنری جیمز ساخته شده. درست مثل خود رمان، کارگردان انتهای فیلم را باز گذاشته، بنابراین بیننده میتواند نتیجهگیری و برداشتهای مختلفی از پایان آن داشته باشد.
دوشیزه گیدِنز (کِر)، مسئولیت نگهداری دو کودک یتیم به نامهای فلورا و مایلز را که تا پیش از این، تحت سرپرستی عموی متمول و ناراضیشان بودند، برعهده میگیرد. دوشیزه گیدنز به محض ورود به عمارت زیبای خارج از شهر عموی بچهها، با خانم گروس دوستداشتنی و فلورای بازیگوش و پرانرژی، رابطه صمیمانهای برقرار میکند. هنوز مدت زمان زیادی از اقامت دوشیزه گیدنز نگذشته که نامهای از مدرسه مایلز دریافت میکند، و طبق این نامه، او از مدرسه اخراج شده است. از نظر دوشیزه گیدنز، مایلز پسربچهای بسیار جذاب است، اما همزمان با ورود او، اتفاقات عجیب و ناخوشایندی در عمارت رخ میدهد. دوشیزه گیدنز سعی میکند در رابطه با ساکنان قبلی این ملک، اطلاعاتی به دست آورد که درنهایت، با حقایق سر به مهر و نهچندان جالبی مواجه میشود، که علت اصلی این وقایع هولناک و شوم بودهاند. جدا از اینکه چقدر از دید شما منطقی و عقلانی به نظر برسد، برگردان این داستان کلاسیک، نوشته هنری جیمز، به طرز نفسگیری آزاردهنده است.
چه بر سر بیبی جین آمد
«چه بر سر بیبی جین آمد» فیلمی روانشناسانه از ژانر وحشت بوده و دو ستاره سینمای آن دوران، بت دیویس و جوآن کرافورد را مقابل یکدیگر قرار میدهد. این فیلم درعین کوبندگی و سیاهی، رگههایی از ژانر کمدی را نیز در خود جای داده. داستان این فیلم، مربوط میشود به سال ۱۹۱۷، زمانیکه دختربچهای لوس به نام جین بیبی هادسِن (دیویس)، ستاره نمایشهای صحنهای موزیکال است و خواهر بزرگترش، بلانش (کرافورد)، با حسادت، تنها به تماشای او مینشیند. اما در دوران نوجوانی، همه چیز برعکس میشود، حالا بلانش ستاره صحنه شده و ستاره بخت جین افول کرده. سالها بعد، هر دوی آنها بهطور مشترک، در عمارتی ساکن هستند. بلانش طی تصادفی که ظاهرا جین مسبب آن بوده، فلج شده و روی ویلچر مینشیند. جین دائما بلانش را مورد شکنجههای روحی و جسمی قرار میدهد، درحالیکه هنوز هم در اوهام ستاره شدن و رویاپردازی است. آن کودک روانپریش و بااستعداد، حالا به موجودی بیثبات، دائمالخمر و خشن تبدیل شده. دیویس و کرافورد، به شکل ماهرانه و بینقصی، نزاعهای بین دو خواهر را به تصویر میکشند. «چه بر سر بیبی جین آمد» درام قوی و زیبایی است که تماشای آن، به طرفداران فیلم و سینما توصیه میشود.
نردبان جیکوب
نردبان جیکوب، با بازی تیم رابینز و کارگردانی آدرین لین، فیلمی است دلهرهآور با مضمونی روانشناسانه. جیکوب سینگر (رابینز)، صحنههای وحشتناک و آزاردهندهای از زمان حضورش در جنگ ویتنام را به خاطر میآورد. طی فلش بکها و صحنههایی که در طول فیلم شاهد آن هستیم، حقایق شُکهکنندهای برای او بازگو میشود.
در ابتدای فیلم، جیکوب، در حالی که لباس کار بر تن داد، داخل واگون متروی خلوتی واقع در نیویورک، از خواب بیدار میشود. او به طور مداوم، همسر سابق و پسر مردهاش گیب را به خاطر میآورد که با توهمات و تصاویری ناخوشایند و اهریمنی ادغام شده. هنگامیکه با یکی از هم قطارانش در دوران جنگ دیدار میکند، متوجه میشود که او نیز مانند جیکوب، از افکار و تصورات هولناکی رنج میبرد. بعد از کشف حقایق، جیکوب به این نتیجه میرسد که تها راه رهایی، قبول مرگ است.
به اعتقاد بسیاری، تیم رابینز، بهترین نقش آفرینیش را در این فیلم ارائه داده. از سوی یگر، نردبان جیکوب، فیلمی غمانگیز، ناراحتکننده بوده و عین حال، بیننده را سر در گم میکند. اما موضوع و فضای نیرومند فیلم، شما را ترغیب خواهد کرد که آن را دوباره تماشا کنید.
مرد ترکهای – ۱۹۷۳
«مرد تَرکهای» فیلمی است اسرارآمیز و هراسانگیز و یکی از بهترین فیلمهای کالت بریتانیایی به حساب میآید. فیلمی گیرا، با فضایی سرد و غمانگیز که مکاتب و مراسم آئینی و فرقهای را به تصویر میکشد. تماشای این فیلم، با هنرمندی ادوارد وودوارد و کریستوفر لی، بدون اغراق، لرزه بر تن بیننده خواهد انداخت.
مامور هاووی (وودوارد) بعد از دریافت نامهای که در آن ملتمسانه از او برای پیدا کردن دختربچهای درخواست کمک شده بودف راهیه جزیره دورافتادهای در اسکاتلند میشود. با ورودش به جزیره، با استقبال خوبی مواجه نمیشود و از اینجاست که جو فیلم تغییر میکند.
هاووی با قرار گرفتن در این فضای عجیب و اسرارآمیز، به این نتیجه میرسد که ممکن است علت ناپدیدشدن دخترک، مراسم آئینی قربانی کردن اتفاق افتاده باشد. در ادامه او با رهبر شیطان صفت جزیره، لرد سامریسل ملاقات میکند، و اینجاست که متوجه میشودف در این جزیره دورافتاده، به غیر از پیداکردن دختر بچه، چیزهای شگفتانگیز دیگری برای کشف کردن وجود دارد.
در این فیلم، از نماهای پر از خشونت و خونریزی خبری نیست، در عوض، به دور از اینگونه صحنهها و با تکیه بر هوش بالای کارگردان، «مرد ترکهای» به اثری بینظیر و ماندگار در تاریخ سینما تبدیل شده است.
به نقل از چلچراغ