اختصاصی جامعه سینما: محسن سلیمانی فاخر / در «فروشنده» تمایز بین ارزش و «ارزشگذاری» مطرح است ،گاهی جامعه بین طرز فکرها و ارزشها یا بین جریانهای فکری و ارزشیابی تمایزی قائل میشود .وقتی مرد همسایه به رعنا می گوید «اگر مرد متجاوز امد به من اطلاع دهید »عماد صلاح نمی داند گام چندانی بردارد او حتی به دنبال قضاوت واقعی نیست و اگر قضاوتی درمیان است قضاوت ارزشی ست .او سرگرم سبک و سنگین کردن ارزش و بهای عکس العمل داشتن یا نداشتن است، برای عماد قضاوت کنندگان مقیاس اندازهگیری هستند. او دراین وانفسای سخت در درونش غرضهایی منفعت طلبانه دارد که جایگاهی در زندگی زناشویی ندارد ، او از بی آبرویی، از بی پولی، از سهل انگاری و از اعتماد به دیگران آزرده است و با دوراندیشی و تجربیات و مواجهاتش از پیگیری سرباز می زند.
عماد آنقدر در دانستن و تصور فکری همسایگان گرفتار است که زندگی اش را محدود و ناراحتکننده ساخته و به ازای آن زندگی و همسرش را در واقعه سختی بیارزش کرده است. او ازعدم پذیرش دیگران میترسد: آیا شاگردانش او را دوست دارند؟ مردم به غیرت او نمیخندند؟ این شخصیت وقتی احساس میکند دیگران فکر بدی درمورد او میکنند، احساس ناخوشایندی دارد و به همین دلیل تلاش میکند که این اتفاق نیفتد. او نیز چون اکثریت هم طبقه اش دوست دارد احساس مهم بودن کند و به همین دلیل به دنبال توجه مثبت دیگران هست.اواین گفته اُسکار وایلد که« اکثر آدمها خود واقعی شان نیستند.افکارآنها نظرات فردی دیگر است، زندگیشان تقلیدی از زندگی دیگران و علایقشان اعتقادات دیگران.» را سرلوحه زندگی اش قرار داده است.
زوج و مرد متجاوز یاد گرفته اند که آدمهای دیگر مهمتر از خودشان هستند
این زوج و پیرمرد متجاوز ازکودکی یاد گرفته اند که آدمهای دیگر جامعه، همکاران، دوستان، خانواده مهمتر از خودشان هستند. دریافته اند که احساس مهم بودن و مورد پذیرش قرار گرفتن تجربهای عالی است،آموخته اند که هرکاری از دستشان برمیآید انجام دهند تا بقیه دوستشان داشته باشند. دلشان نمیخواهد در بین آدم ها بخاطر متفاوت بودن تنها بمانند، آبرو هر چند بی ارزش و مصنوعی حتی از حیاتشان مهمتر است .
از سویی،حقیقت این که دیگران چه می کنند برای عماد و رعنا مهم است و به «توهم» دچارند وبه این درایت نرسیده اند که نمیتوانند فکر دیگران درمورد خودشان را کنترل کنند و همسایگان و همکاران تئاتری آنان از اتفاقی که برای انها وقوع یافته تصورات خودشان را دارند.
فیلم مملو از نشان دادن« تشخیص» و تعیین ضوابطی که به کمک آنها بتوان خوب و بد، رفتار اخلاقی از غیراخلاقی، رفتار انسانی از غیرانسانی را از هم متمایز ساخت .از سویی ارزش و ارزش گذاری در بن مایه اصلی فیلم در جریان است، ارزشی که نسبی و غیرقابل تعریف است .عماد دائما خود را در برابر این سوال یافته است که چه نوع رفتار و تصمیمی در باره یک تجاوز خوب است و همسایگان چگونه درباره اعمال او قضاوت می کنند. وقتی همسایه به او می گوید: «اگر شما لحظهای که خانمتان در حمام افتاده بود، دیده بودیش، دیگه نمیگفتی اتفاقی نیفتاده»، غرورش به دنبال حیثیتی که در حال از دست دادن است.
زوجین براساس ارزشی که برای خود تعیین کرده اند از پیگیری متجاوز سربازمی زنند
بروس کوئن میگوید:«ارزشها احساسات ریشهداری هستند که اعضای یک جامعه در آنها سهیمند و همین احساسات غالبا اعمال و رفتارهای اعضای جامعه را تعیین میکند.» بر طبق این نظر عماد و رعنا هر یک براساس ارزشی که برای خود در طبقه و جایگاه خود تعیین کرده اند از پیگیری یافتن متجاوز سرباز می زنند انها در جهتگیریهای انتخابی شان همچون وظایف، تعهدات اخلاقی، آرزوها، نیازها، نفرتها و قضاوت ها به دنبال ارزش گذاری بیشتر بر تصمیم شان هستند.
«پارسونز» در نظریه کنش خود معتقد است که هر کنشی از چهار عنصر ساخته شده است: کنشگر، هدف، موقعیت که شامل وسایل دستیابی به هدف وشرایط است وهنجارها و ارزشهای محدودکننده وسایل. اوچیزی ارزش می داند که مردم برای ابقاء و یا افزایش آن کوشش کنند.همان گونه که ارزشها باورهای پذیرفته شدهای برای عماد نیز هستند او با مواجه شدن با تجاوز به رعنا تصویری از ارزشها –آبرو و حیثیت – را مبنای کنشهایش قرار می دهد و تا زمانی که همسایه او را تحریک به پیگیری نمی کند چندان متمایل به پیگری نیست .او حتی پای پلیس را در این واقعه اسفناک باز نمی کند.
در ارزش گذاری مرد متجاورز یک قدیس و یک ایده آل برای زنش جلوه دارد
از سویی در«فروشنده»قضاوت ارزشی وابسته به شرایط و منفعت است اینکه یخ در گرما ارزش است و گرما در زمستان. مرد متجاوز برای همسر و دخترش ارزش یک مرد و پدر زحمت کش دارند که با بیماری اش برای انان روزی کسب می کند حال انها شرایط و نحوه مواجهه شدن را پیگیر نیستند ،در این ارزش گذاری مرد متجاورز یک قدیس برای زنش جلوه کرده است او یک معیار ایده ال است.
«جوئل شارون» در مورد ارزشها و قضاوتهای ارزشی میگوید: قضاوت درباره دیگران نشان میدهد که چگونه ارزشها وارد زندگی اجتماعی میشوند، ما دیگران را بر اساس قضاوتهای ارزشیای که میکنیم دوست داریم. «او همسر زحمت کشی است»، «او مرد واقعا خانواده دوستی است»، «چه پدر خوبی» از نمونههای قضاوتهای ارزشی هستند. قضاوتهای ارزشی بیان ترجیحات هستند نه واقعیات. هیچ راهی برای اثبات اینکه «گذشت یا انتقام خوب است» وجود ندارد، عماد سرانجام به این استدلال می رسد که قضاوت دیگران اهمیتی ندارد. در واقع او از آنجا که می فهمد ارزشهای او ارزشهای درستی هستند، وارد عمل می شود چرا که در می یابد انهایی که بر خلاف او می اندیشند در اشتباه هستند و رعنا شاید با سهل انگاری اش موضعی اتخاذ کرده که قضاوت و خطر بی آبرویی او را بیازارد ، اینکه او ارزش پنهان بودن این تجاوز را در ذهن همسر و همسایگان وابسته به زندگی اجتماعی اش می داند« ترجیح» اوست.
اگر عماد و همسرش زمانی را که برای کسب «رضایت دیگران »صرف می کنند اگر سعی می کردند آن باشند که هستند و آبرو و قضاوت دیگران را در درجه کمتری اهمیت می دادند بیشتر کسب حیثیت کرده بودند و آرامشی در زندگی داشتند.
رعنا نیاز دارد در آینه بفهمد که بی انصافی ست خودش را فراموش کرده است
رعنا با خشونتی و تعرضی سخت و شدید که به او تحمیل شده و با آن زخم خورده گی عمیق و پر از «فوبیا »بیحسی روانی، احساس غیرواقعی بودن، ناتوانی در بهیادآوردن واقعه و ترسیدن از مکان ، پریشانیهای شدید ، بی خوابی و بیقراری باز هم به خود دروغ می گوید و سعی می کند جوری ظاهر نمایی کند که رضایت دیگران را جلب کند. او نیاز دارد وقتی در آینه خودش را می بیند یادش بیفتد که بی انصافی ست که خودش را فراموش کرده است او حتی همسرش را در اولویت می بیند تمام تلاشش را می کند تا از و رنج و درخواست های غیر منطقی همسرش برآید حتی برای انکه نمیخواهد در مورد آنچه که روی داده سؤال پیچ شود به پلیس مراجعه نمی کند او و همسرش با اینکه در جایگاه تفکر و هنر و نخبه گی جای دارند اما «ضعف روانی» و خلأ اخلاقی دارند .
عماد شرافت و انتقام را تحقیر می کند / او یک «روبات انتقام مکانیکی» است
عماد این معلم خوش اخلاق و کتاب خوان تحقیرو تعدی مرد متجاوز را نیز در مواجه شدن با دیگران اهانت به غیرت و شرافت خود می داند و او اینجا به خود خواهی می رسد چرا که دست درازی بر تن و روح همسرش در رتبه ای بعد قرار می گیرد .این مرد تحصیل کرده واجتماعی به عنوان نماینده ای از طبقه متوسط شهری اخلاق را در مواجه شدن با شدائد بسیار سطحی می پندارد وتلنگری بحرانی در زندگی اش به وجود می اورد تا جایی که شرافت و انتقام را تحقیر می کند. او یک «روبات انتقام مکانیکی» است و حتی با گریز از قانون و مراجعه به پلیس «تغییر طبقه »می دهد و مانند طبقه ضعیف و بی سواد و گردنکش همچون« قیصر»خود به دنبال انتقام است ،او با یافتن متجاوز دنبال انتقام و شکنجه روحی است و باز هم در لایه های زیرین اقدام او به دنبال شرافت از دست رفته خود در برابر رعناست.
طبقه متوسط اخلاقی کم عمق و سطحی دارند
فیلم الگوهای حاکم بر رفتار طبقه متوسط شهری را نقد می کند .این طبقه اخلاقی کم عمق و سطحی دارند مثلا در حین تمرین تئاتر و سکانسی از فیلم، وقتی بازیگر زن -زنی بیوه و بی پناه- در رلش در حال لوندی و دلبری است بازیگر مرد با خنده های تمسخرآمیز باعث آزار روحی می شود و رعنا،به جای همدلی و همدردی با خنده هایش بر شدت آزار او می افزاید یا در اثاث کشی عماد به وسائل شخصی مستاجر قبلی تعرض می کند و رعنا نیز با او همراهی می کند. در واکاوی شخصیت عماد یک ریای اجتماعی و نگرانی از قضاوت دیگران به چشم می خورد ،نجات همسایه بیماردر نشست ساختمان ، ظاهر شدن در فراتر از نقش یک معلم معمول در ادامه شخصیت شناسی او حاکی است که پایبندی او به اخلاق چندان درونی و ریشه ای نیست بلکه به انگیزه حفظ آبرو و بالا بردن شرافت در عرصه اجتماعی انجام شده است او حتی بیش از آنکه به فکر چاره ای برای آلام روحی و فوبیای رعنا باشد، دغدغه قضاوت همسایه ها را دارد. آبروی وپندار مردم برای ارجحیت بیشتری از اخلاقیات دارد.حیثیت اجتماعی مهمترین سرمایه این طبقه است و وقتی عماد، به عنوان یکی از اعضاء این طبقه، می اندیشد اگر این سرمایه را از دست بدهد هویتش خدشه دار می شود.حتی بابک نیز به بی اخلاقی جهت دارد وتعرضی دیگر به حریم خصوصی زن مستاجر دارد.
عماد در نقش های اجتماعی اش نیز شکست می خورد
عماد در «نقش های اجتماعی» اش نیز شکست می خورد ،معلمی محبوب و فراتر از نقش و بازیگری مسئول و وظیفه شناس نمی تواند در شرایط بحرانی مدیریت نقش کند. او که گویی ابتدا تجاوز به حریمش را جدی نگرفته و فقط برایش وضعیت جسمی رعنا مهم بوده است، مستأصل میشود که رعنا میخواهد او را تنها در خانه نگذارد و نیز نمیگذارد که پلیس وارد شود .او از «درک »هم عاجز است نمی فهمد که چرا یارش دوست ندارد از متجاوز شکایت کنند و اینقدر «ناباور» است که وقتی می شنود که رعنا نمیتواند جلوی پلیس بگوید چه اتفاقی افتاده تازه می پرسد «مگر اتفاقی افتاده؟»برای او بیش از عمل تجاوز دیدهشدن عریان او نزد مردم مهم است توسط یک مرد غریبه. اوحتی با سیلی خود بخشش را زائل کرد کاری که شاید بی رحمانه تر از کار «قیصر» باشد.
جامعه مدرن تعاریفش از نقش ها و تیپ ها فراتر از ذهنیت است
جامعه ناسالم و مدرن تعاریفش از نقش ها و تیپ ها فراتر از ذهنیت است، «ذهن» با «عین» جور در نمی اید ،حتی متجاوز یک پیرمرد ژولیده بی خاصیت و بیمار جلوه می کند.انتقامی از جنس قیصر و سپردن به قانون و قضاوت هم در مسائل ناموسی شکلی دیگر به خود می گیرد .عماد که از ریختهشدن آبرویش می ترسد و شدت و حدت آن برایش «معنا دار» است برای انتقام از پیرمرد چیزی بهتراز بردن آبرویش نزد همسر و فرزند و دامادش نمی داند و رعنا که خود برای آبرو و حرف اطرافیان از تعرض خود گذشته است خوب می داند که لو دادن پیرمرد چه دردی دارد لذا بر خلاف تصور همذات پنداری اش گل می کند.
اینکه پیرمرد زبون و خوار میل جنسی اش را آزادتراز زندگی زناشویی دنبال می کند ، زن مغلوب همذات پندار فاعل می شود و معلم به حریم خصوصی شاگردش وارد می شود و به جای حل فاصله عاطفی به وجود آمده خود فاصله را افزایش می دهد و زن در تاکسی همه را متجاوز می پندارد همه وهمه همواره کننده و مساعد کننده «آسیبهای اجتماعی» اند که اعضای جامعه را می سوزاند .در«فروشنده» خطاکرده و خطا دیده ،مفعول و فاعل ،بی سواد و تحصیل کرده، نخبه و توده ، محصل و معلم چون چوب تر و خشک می سوزند..
اصغر فرهادی در سکانسی که دانش آموز از معلمش با دلقکی میپرسد که« چه جوری یه آدم گاو میشه؟» پاسخ «به مرور زمان» می دهد و حال فیلمش را به جامعه ای تعمیم میدهد که «چه جوری یک جامعه سقوط اخلاقی می کند» و پاسخ می آید «به مرور»
محسن سلیمانی فاخر
عضو انجمن منتقدین سینما
کارشناس ارشد جامعه شناسی