جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/ در جامعه ای که دروغ و رهآوردهایش هچون ریا و تزویر درهر مکانی مملو است ،خود گویای دغدغه اجتماعی وکاربردهای افراطی آن در نظام های اجتماعی است.در فیلم «متولد » نیز تم داستان درباره «دروغ» و به مثابه یک سازوکار اجتماعی عنوان می شود که می توان از بعد اجتماعی چنین تحلیل کرد که اگر دروغ را نوعی پنهان کردن، یا تغییر عمدی یک واقعیت درنظر بگیریم به راحتی می توان در «متولد ۶۵ »و به تبع آن در جامعه نتیجه بگیریم که چرا سوژه اجتماعی دروغ می گوید. «افشار» و نامزدش در این داستان به مثابه «فرد» دروغ نمی گویند انها نماینده ای از یک «نقش» و «نسل» اجتماعی اند که دروغ و بلند پروازی های توخالی شان را سازوکاری ضروری و اجتناب ناپذیر در جامعه می دانند.
آنها در آنچه راست یا دروغ می پندارد یا درباره اثر اجتماعی این راست گویی یا دروغ گویی دچار یک از خود بیگانگی اند و دروغ را بخشی از نقش شان درصحنه زندگی روزمره برمی شمارند. در این فیلم می توان با نیرنگ و دروغ گویی پنهان مرد کلاهبردار و همدست شیاد مخمصه ساختارهای دروغ را از سطح فردی به سطح اجتماعی و به ساختارهای قدرت و یا حتی دولت مردان تعمیم داد و به حیله سالاری اجتماعی وحکومتی حکم داد.
از سویی دروغ لزوما وابستگی سرراستی به «باور» و«تاثیر» نزد دروغگو و شنونده ندارد. در اینجا دروغ می تواند نوعی رابطه بی اساس وپوچ و «دل خوش کن» را نشان دهد که در آن هم «دروغ گو»وهم «دروغ شنو» به دروغ بودن ِ عملشان آگاهی داشته اما گویی به تاثیرآن باور دارند. سوژه و ابژه در این فضا بازیگرانی هستند که در«نمایشی» شرکت می کنند تا تخلیه شوند.برای مثال« بهرامی» با آن مختصات شخصیتی می تواند درک کند که افشار و خاطره نسبتی با محسن ابک ندارند و همۀ رفتارهای شخصیتی افشار می تواند یک شباهت باشد اما او به دلیل ضرر مالی نمی خواهد به این درک برسد که اشتباه کرده است .
از سویی راستگویی یک هنجار اجتماعی است که نقض میشود و تبدیل به ضد هنجاری به نام دروغ می شود .«جورج هومنز» در قضایای بنیادی خود به تجربه گذشته در تکرار عمل مؤثر اشاره دارد انگیزه انجام عمل با سابقه قبلی که به دریافت پاداش منجر شده است، مرتبط و با معنی تر می شود.وی در« قضیه ی محرک»معتقد است:در صورتی که در یک زمان خاص، اغلب موارد عمل به واسطه ی دیگری پاداش داده شود، عمل تکرار می گردد.« استمرار دریافت پاداش در مقابل انجام عمل، عاملی در تکرار عمل است.هومنزدر«قضیه ارزش»می گوید:هر چه انجام عمل برای کنشگر دارای ارزش بیشتری باشد، عمل بیشتر تکرار می شود.
با تطبیق دروغ گویی در این نظریه در جامعه امروزی دروغ گویی با پاداش و لذت همراست وراستگویی با مجازات بی پاداشی و ناکامی و این امر تا جایی پیش میرود. از سویی دلایل و بن مایه تاریخی همچون حملات، استعمار و زور و ستمی که بر مردم روانه بود وبرای رهایی از آن مجبور به دروغ بودند تبدیل به عادت روزانه و راه حلی برای نجات از مشکلات شد و ضد هنجار به یک هنجار مبدل شد
با این حال «متولد ۶۵» روایت دختر و پسری است که دوست دارند برای یک روز هم که شده خوب زندگی کنند اما برای رسیدن به این آرزو باید دروغ بگویند. دروغ و بلند پروازی مایه درام متولد ۶۵ است. دروغ های سفیدی که به دروغ سیاه مبدل می شود دروغی که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند.اما گاه از کوچک به بزرگ و چنان مستمرمی شود که شکل دروغ سیاه به خود می گیرد هم خود را می آزارد و هم دیگران را .دروغ آنها را به کلاهبردارانی تبدیل می کند که راه برون رفتی ندارند. افشار و خاطره برای رسیدن به خواسته هایشان به غیر از دروغ راهی دیگر نمی دانند. پل اکمن می گوید:«من دروغهای سیاه را بخشودنی می دانم چون انسانها به دلیل حفظ منافع خود و در تلاش برای پیروزی در تنازع برای بقا، همنوعان خود را فریفته اند اما دروغ سفید نابخشودنی است. این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی می برد»
از سویی دیگر در ریشه شناسی دروغ های فیلم میتوان به زندگی ریشه ای جوانان این دهه اشاره کرد که به گواه خود وشواهد اوضاع بسامان اجتماعی نداشتند و دغدغه هایشان تفریحاتی از جنس فیلم است ،متولدانی که بیشترین پیک جمعیتی کشورند وهمه جا برای انان شلوغ بوده از دبستان تا دانشگاه. دانشگاه رفتن برای این نسل دشوار و رقابت در کار و بیکاری وافسردگی و سرخوردگی ناامیدی در حیاتشان لبریز است .افشار -این نماینده سرخوش و سرمست دهه شصتی ها -دروغ را بهترین راه برای حل مشکلات تشخیص می دهد و از درد اختلاف طبقاتی چنان نالان است که به لذتی کوچک و چند ساعته راضی است که یک روز «شبه بالایی» زندگی کند،عقده گشایی کند تا قدری کیفور شود . متولد۶۵ روایت آرزوهای محال زوجی نابالغ است که برای تجربه یک زندگی مرفه کاری می کنند که نه تنها لذت بخش نیست که غیرمنطقی و بیفرهنگی است. اینکه در فروشگاهی در صف صندوق خریدهایشان را رها میکنند و میروند ،اینکه با هر ترفندی که شده در خانه مجلل نهار بخورند مصداق سردرگمی فردی است.
پایانبندی فیلم حاکی ست که کاراکترهای بی اقبال درهوایی برفی درخیابانی سرازیر تمهیداتی رو به زوال داشتند و حال نادمند هر چندکه احتمال دارد «افشار» همان «ابک» شود که کلاهبرداری کند چرا تجربه یک روزه ای از شیادی و مرفه زیستن دارد.