مختص جامعه سینما:رضا ظفری/جویندگان؛ در وصف این شاهکار فورد، تنها میتوان سکوت کرد. فیلمی کلاسیک که از حدود هنر، پا فراتر گذاشته و تبدیل به کلاس درس فیلمسازی شده. چنانکه فیلمسازان بزرگ امروز، بار ها و بار ها این فیلم را دیده و از آن تاثیر گرفته اند.(جامعه شناسی سینما) جویندگان، شخصی ترین، عمیق ترین و فوردی ترین فیلم جان فورد بزرگ است.
فیلمی که تشریح آن در یک کتاب هم کاریست بسی مشکل و طاقت فرسا. فیلمی سنگین و پر فکر…!هنر فورد در جویندگان را میتوان از سکانس اول و سکانس آخر فیلم فهمید. دو سکانس کلیدی که گویا کل دغدغه و حرف اثر در آن نهفته است. بیایید به بررسی و تشریح سکانس های ابتدا و انتهای فیلم بپردازیم تا لذت ما از تماشای اثر دو چندان شود.
سکانس ابتدا
فیلم، با موسیقی محلی سفید پوستان آغاز میشود.نشانه ای از وابستگی و غیرت رسانه ی فورد به نژاد خودش. موسیقی میگوید :چه چیزی یک مرد را آواره میکند
چه چیزی یک مرد را سرگردان میکند
چه چیزی یک مرد را وا میدارد تا به آسایش خانه پشت کند،
بحث فورد از آواز ابتدایی، دلیل زندگی اش، یعنی کار در سینماست. دلیلی که برای برگمان ، فلینی یا دیگر فیلمسازان روشنفکر که اطوار روشنگری در نمیآورند و لمحه ای از دغدغه ی آثار هنریشان از زندگی شخصی نشأت میگیرد،هم صدق میکند.
فورد قصد دارد تنهایی یک مرد؛ یک مرد کابوی سفید پوست،تنها آمدنش به دنیا (آغاز فیلم) و تنها رفتنش از دنیا(پایان فیلم) را با دیالوگ های بصری به تصویر بکشد و در این کار بسیار موفق است.
سکانس اول، با قاب بندی به شدت فوردی در وسط صحنه نمایان میشود. دوربین از میان تاریکی متولد میشود و به همراه یک زن به بیرون میرود. این بیرون رفتن دوربین در کنار ارزش تأثیر گذاری، از نوعی زیبایی شناسی عجیب و وارونه برخوردار است. وارونه با کار معمول استدیو ها. محیط های واقعی و آسمان به شدت آبی و فرمانروایی لانگ شات،زیبایی اثر را دوچندان میکند.
در این سکانس، ما با زن و اهالی خانه که به تربیت برای پذیرایی و استقبال از کسی به بیرون رفتند متحد میشویم و دوباره در یک قاب بندی فورد زده، و سپس در لانگ شات مردی تنها را میبینیم. پس از صبر برای دیدن وی، میفهمیم که او (جان وین) برادر صاحب این خانه است و اهالی خانه وی را عمو ایتان صدا میکنند.
ایتان، یک کهنه سرباز جنگ است که خانه و نماینده ی خانه، یعنی زن برای وی احترام بسیاری قائل اند. این را از همان ابتدا، از جایی که زن، پشت به خانه وارد میشود تا مبادا به ایتان بی احترامی کند میتوان تشخیص داد.
ما اکنون شاهد روابط میان اهالی خانه هستیم. روابطی که فورد به سرعت همه را از آب در میآورد. رابطه ی برادر با برادر، زن با ایتان، فرزندان با ایتان و…، همگی با یکی دو نمای لانگ و مدیوم که مکرراً با فضای خانه همسو شده اند، ساخته و پرداخته میشوند. شاید هیچ وسترنی در تاریخ سینما به این سرعت نمیتوانست با دوربینش، آدم بسازد!
و اما اکنون نوبت به پسر خانواده است که البته بعد میفهمیم که یک دو رگه ی سرخپوست بوده و به فرزندخواندگی گرفته شده بود. حال دقت کنید فورد چگونه مقدمه ی رابطه بین ایتان و پسر را فراهم میکند. ما میدانیم که ایتان همچون خود فورد به دلیل تعصب نژادی که دارد، قطعا با پسر به مشکل بر میخورد اما مقدمه ی فورد متفاوت تر است.
در همان نما و قاب بندی ابتدای فیلم که دو طرف قاب سیاه بود و ایتان به آرامی از وسط آن دیده میشد، ما شاهد تاخت و تاز و شلوغ بازی پسر دو رگه هستیم. نما یکی اما ورود شخصیت ها متفاوت است. این، مقدمات اولین تضاد بین ایتان و پسر را فراهم می آورد و این تضاد کم کم و در ادامه ی فیلم قوت میگیرد. (و به نتیجه ای نمیرسد)
بعد از ورود دوستان و همکاران ایتان به خانه و صحبت از خطر حملهی احتمالی سرخپوست ها، ایتان با آن دسته به سمت بیابان میتازد. اینجا همچنان یک نمای به شدت زیبا و جذاب از لحاظ بصری وجود دارد. نمای خداحافظی دختر و مادر در سمت راست و تاخت و تاز آنان با اسب در سمت چپ. آسمان آبی تر از همیشه و نمایی کلاسیک، ساده و معمولی با میزان تعادل و کنتراست بالا. نمایی که خود به خود نمادی برای خداحافظی همیشگی میشود.
دسته کابوی ها به مقصد خود میرسند و سپس در میابند که این، یک تله بوده. اما دیگر دیر شده. گروهی از آنان به سمت خانه برمیگردند ولی ایتان و یک نفر دیگر آنجا میمانند. یک نمای استعاره وار دیگر؛ جایی که ایتان دستش را بر پیکر اسبش میگذارد و به نقطه ای نگاه میکند. او، به خانه ای که مایل های از آن فاصله گرفته نگاه میکند و فورد این انتظار ما را بی پاسخ نمیگذارد. پس از این نگاه، ناگهان نما به سمت خانه، کات میشود.
اهالی خانه گویی از خطر مطلع شده و نگران اند. سکانسی که میزان تعلیق و تنش در آن به استادی هر چه تمام تر حفظ میشود و لحظه ای از ریتم نمیافتد، اینجا کارکرد فرم پدیدار میشود و چگونگی اهمیت می یابد.
ما میدانیم که قرار است حمله ای رخ بدهد (مبحث چه) اما چیزی که اینجا مهم است، به تصویر کشیدن مبحث چه است که مربوط به فرم، یعنی (مبحث چگونه میشود) چه، خود به خود از دل چگونه در می آید.حالا میرسیم به( چه.).
سرخپوست ها به خانه حمله کرده، همه را کشته و دو نفر را برده اند اما فورد هیچکدام را به تصویر نمیکشد. شاید خود وی فهمیده بود که درد و رنج این مصیبت، با تصویر قابل درک نیست.سپس ،نام فیلم خود را نشان میدهد و ما با جویندگان، به دنبال دختران ربوده شده میگردیم. فیلمی کالت که سکانس به سکانسش کلاس درس فیلمسازی است.
نقدی بر کتاب «هنر در گذر زمان»هلن گاردنر
سکانس انتها
و اما سکانس انتها. در اینجا، جان وین به همراه جویندگان، دختری که زنده مانده را نجات داده و رئیس قبیله ی سرخپوستان، یعنی اسکار را میکشند. حالا که وین به وظیفه ی خود عمل کرده و دختر را باز گردانده، دوباره دوربین در همان وضعیت نمای نخست به سمت عقب موضعی میگیرد و در همان قاب بندی فوردی می ایستد.
شخصیت ها، دختر و در آخر همان پسر دورگه و نامزدش یکی یکی بدون توجه یا اعتنا به جان وین که قهرمان اصلی داستان بود به خانه میروند،. دوربین همچنان ثابت است و وقتی که مرد تنهای ما به خانه پشت میکند و قصد سفر، آواز مرد تنها خوانده میشود. ناگهان در بسته شده و سیاهی…
قطعا این فیلم، یکی از زیبا شناسانه ترین و تاثیز گذار ترین کالت های وسترن تاریخ است. فیلمی که در نمای نخست و انتهایی خلاصه میشود. فیلمی که بهترین لانگ شات های تاریخ وسترن در آن قابل رؤیت است. فیلمی که فورد در آن قابل رؤیت است.
کارگردانی که از تحلیل فیلمهایش متنفر بود ولی دیگران از آثارش بسیار نوشتند. مهم ترین ویژگی شخصیت های فورد که آن نیز در جان وین خلاصه شده بود، قهرمان های افسانه ای رو به زوال است.زندگی های متزلزلی که در سایر وسترن ها وجود ندارد. حتی در اسپاگتی های ایتالیا در دهه۶۰٫ و فورد تواتسته از دل این تزلزل، آدم در بیاورد. فضا در بیاورد و هنر خلق کند. جویندگان، کلاس درسی است برای کسانی که میخواهند هنر خلق کنند.