مختص جامعه سینما: هدی علیپور| در خانه ای قدیمی در قلب شهر، پدری میانسال با دو پسرش زندگی می کند ؛ در سکوت ، رکود و وضعیتی آشفته که انگار منتظر جرقه ای است برای شعله ور شدن ، بخش اعظم قصه در دل این خانه دو طبقه روایت میشود. همه چیز از معامله ای ساده بر سر خانه آغاز می گردد، اما رفته رفته ، خطوط این معامله با گذشته ای دفن شده ، خشم هایی سرکوب شده و تمنایی بی رحمانه گره می خورد. پیرپسر ما را به درون فضایی می برد که در آن هیچکس معصوم نیست و عشق ، قدرت ، تنهایی و ترس در هم می لولند. فیلم ، با تعلیق حساب شده و روایتی قطره چکانی تماشاگر را با خود می کشد ؛ بی آنکه حقیقت را فریاد بزند بلکه آن را در سکوت ، در چشم ها و در بدن ها نهفته کرده است.
خانه به مثابه استعاره ای از جامعه
فیلم «پیر پسر» ساخته اوکتای براهنی نمایشی تلخ از شکاف نسلی ، روابط پرتنش خانواده ای و برآمدهای اجتماعی است که در فضای امروز ایران رخ می دهد. از همان ابتدا ، فضای فیلم با نشانه ها و نمادهایی غنی شکل میگیرد که مخاطب را به لایه های عمیق تر داستان و شخصیت ها دعوت میکند. فیلم پیرپسر از همان صحنه های آغازین مخاطب را به خانه ای میبرد که تنها یک خانه نیست ؛ بلکه استعاره ای از سرزمینی است که در آن منطق ، قانون، اخلاق و حتی رویا یا به زوال رفته یا به ابتذال کشیده شده شده اند. معماری خانه ، طبقات بالا و پایین ،نورهای کم جان و دیوارهایی که بیشتر می پوشانند تا نمایان کنند ، همه تبدیل به تمثیل هایی از طبقات اجتماعی ، روابط قدرت و میل های سرکوب شده اند.
غلام ؛ پدرسالاری در تباهی
نقطه مرکز درخشش فیلم بی هیچ تردیدی شخصیت غلام است ؛ مردی گرفتار گذشته ، زخم خورده از قدرت و بیمار از توهم سلطه. حسن پورشیرازی با اجرایی شگفت انگیز ، چهره ای باورپذیر و رعب انگیز از پدری ناکام را ترسیم می کند ؛ مردی که مرز میان قربانی و جانی را مدام در هم می ریزد. بازی او در لایه های مختلف جسمانی ، روانی و زبانی از غلام یک نماد تمام عیار پدرسالاری می سازد که در پی سلطه بر همه چیز ، حتی عواطف دیگران است. غلام ، پدر خانواده در قامت یک پدرسالار ویرانگر، در کلمات خود از «منطقی که به درد نمیخورد» و از «مردی که قانونی ندارد» سخن می گوید. در ظاهر ، او نگران بی قانونی و هرج و مرج است ، اما در عمل ، خود تجسم تمام عیار نقض اخلاق ، عقلانیت و نظم اجتماعی است.این دوگانگی در لحن و کنش یکی از مهم ترین ابزارهای کارگردان برای خلق تنش معنایی است ؛ شخصیتی که همزمان مدعی وطن دوستی و اخلاق است اما در عمیق ترین لایه های خود مولد تباهی است.
رعنا : زنی در تنگنای میل و بقا
در فیلم پیرپسر ، شخصیت «رعنا» با بازی لیلا حاتمی نه قربانی صرف است و نه فاعل تمام قد ؛ بلکه زنی است که در دل یک ساختار معیوب ، دست و پا می زند تا هم خودش را نجات دهد و هم در بازی قدرتی که مردها طراحی کرده اند ، سهمی به دست آورد حتی اگر به قیمت ورود به همان مناسبات فرودست ساز باشد. رعنا در ابتدا به مثابه زنی مستقل ظاهر می شود ؛ زنی که خودش دنبال خانه ، وام و پول است. اما هر چه بیشتر پیش می رویم درمیابیم که این استقلال ظاهری در تقابل با فرسایش های اجتماعی ، طبقاتی و عاطفی شکننده است. او درست در لحظه ای که میخواهد از غلام فاصله بگیرد به عشق علی (پسر غلام) نزدیک میشود ، اما این نزدیکی هم نه حاصل یک رهایی بلکه تلاشی است برای بازتعریف قدرت و بقا در شرایطی نابرابر.
در واقع رعنا« میدان جنگ» مردانگی های رقیب است غلام تباه شده ای که در تمنای تملک رعناست و علی خشمگینی که میان میل، نفرت و نجات دادن گیر کرده است. رعنا با آگاهی از تاثیرش بر این دو مرد ، از وضعیت زن مصرف شده عبور میکند و به بازیگری تبدیل میشود که قواعد بازی را می فهمد حتی اگر نتواند تغییرشان دهد.
نکته مهمتر اما اینجاست : رعنا هرگز یک تیپ زن اغواگر یا زن فداکار نیست. او نه بی اخلاق است ، نه کاملا اخلاقی. نه منفی است ، نه معصوم. بلکه زنی است با خاکستری ترین لایه ها ، که در شهری غریبه با مردانی آسیب دیده و در بستری از خشونت پنهان و عیان تلاش میکند به زندگی اش ادامه دهد . حضور رعنا ، آیینه ای است مقابل میل های مردانه و همچنین تجسمی از زنی که نمی خواهد شکست خورده بماند، اما شاید بهای این نخواستن ، بسیار سنگین تر از آن چیزی باشد که تصور می کرد.
نشانه ها و تقابل نسل ها
در کنار شخصیت های پدر و زن ، پسر بزرگتر خانواده نیز حامل دلالت های مهمی است ؛ به ویژه در پیوند با نشانه هایی که در اطرافش دیده می شود… نشانه های بصری فیلم این ساختار را تشدید می کنند. تابلوی مسیح درازکشیده بالای سر پسر بزرگتر که خود نسلی سرخورده اما کتابخوان و جویای معناست « نقش بی جان مسیح نمادی از اندیشه ای که به حاشیه رانده شده است ؛ جایی که دیگر اندیشه ورزی کالایی نمی آفریند و تنها تحقیر به بار می آورد، چنان که در صحنه ای رئیس کتاب فروشی خطاب به او می گوید: « ما کارگر میخواهیم نه روشنفکر.
فیلم در سطحی عمیق تر تقابل میان نسل ها را می سازد ؛ نه صرفا در سطح اختلاف سلیقه یا ارزش ها ، بلکه در قالب جنگی پنهان میان دو افق وجودی : پدرانی که تن به انحطاط داده اند اما هچنان قدرت را حفظ کرده اند و پسرانی که هنوز بر سر معنا و اخلاق با خود درگیرند. به خصوص رابطه بین پسر بزرگتر و پدر تلفیقی از تحقیر ، خشونت ، دل بستگی و انزجار است؛ گره ای که تنها در لایه ای سیاسی و روان کاوانه می توان آن را بازخوانی کرد.
لایه های سیاسی و اجتماعی فیلم
اما فیلم پیر پسر آنطور که حرفش سر زبانهاست فقط به نقد روانشناسی یک خانواده منحرف بسنده نمی کند ؛ و این خانواده تنها یک نمونه شخصی نیست ؛ بلکه بازتابی از سازوکارهای کلان تری است که جامعه را شکل داده اند… و در لایه های زیرین خود به وضوح به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران نیز کنایه می زند. فیلم با بهره گیری از نشانه ها و ارجاعات هوشمندانه ، به بررسی مسائل بزرگتر سیاسی و اجتماعی می پردازد. اشاره های ضمنی به وضعیت حقوق بشر ، فضای سیاست خارجی و بحران های اجتماعی در لایه های زیرین روایت به چشم می خورد. به ویژه واکنش های تماشاگران به دیالوگ های پدر خانواده درباره سیاست های جهانی و آمریکا ، نشان از نوعی واقع گرایی تلخ و حتی پیش بینی گونه دارد که به عمق فیلم می افزاید.
فیلم هم روانشناسانه است ، چون درباره پویایی های درونی ، زخم ها و روان های آسیب دیده حرف می زند و هم سیاسی_اجتماعی است ، چون این زخم ها را در متن قدرت، طبقه ، جنسیت و خانواده ایرانی می فهمد. در واقع نقطه قوت پیرپسر همین است که سیاست را از درون روان آدم ها روایت می کند و روان را از دل ساختارهای قدرت.
از دل این همه روایت ، پرسش هایی سیاسی _اجتماعی بیرون می زند : اگر نسل پدران ما این گونه آلوده اند نسل پسران چه آینده ای دارد؟ آیا روشنفکری زخم خورده راهی برای ترمیم و بازسازی خواهد یافت ؟ یا در ساحت اجتماعی ، اخلاق همچنان قربانی قدرت، جنسیت و ریا باقی خواهد ماند؟ پیرپسر بدون آنکه شعار بدهد آیینه ای در برابرمان میگیرد. اما این آیینه صیقلی نیست ؛ شکسته ، کدر و خونی است. با نگاهی عمیق و نشانه شناسانه درمی یابیم که فیلم بیش از آنکه درباره خانواده ای فروپاشیده باشد ، روایتی است از یک سرزمین فروپاشیده ؛ جایی که حتی عشق ، روشنفکری، قانون و حافظه در برابر قدرتی کژکارکرد و متورم مسخ می شوند.
با این همه پیرپسر فیلمی است که میتوان درباره اش اندیشید ، بحث کرد و باز هم دید. فیلمی که می خواهد حقیقت تلخی را نشان دهد؛ اینکه تباهی ، به همان اندازه که در اجتماع اتفاق بیفتد در خانه ها و در ذهن ها ریشه می دواند. اینکه خشونت اگر به چالش کشیده نشود به میراثی ناگسستنی بدل می شود. و در نهایت اینکه پدر بودن بدون فهم و بدون همدلی فقط شکل دیگری از سلطه است.