جامعه سینما: شاهپور شهبازی| دیشب فیلم «مجمع کاردینالها» (ادوارد برگر) برنده اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی در سال ۲۰۲۴را دیدم. داستان فیلم در مورد انتخاب پاپ جدید توسط مجمع کاردینالهاست. در آغاز فیلم پاپ میمیرد و کاردینال «توماس لارنس» که رئیس مجمع کاردینالها را به عهده دارد، موظف میشود فرآیند انتخاب پاپ جدید را رهبری کند.
معنای سطح آشکار فیلم عیانسازی لاکپشتِ واقعیت به مثابهی نمود، رقابت سیاسی کاردینالها، فساد، پنهانکاری، دسیسه، ریاکاری و قدرتپرستی برای تصاحب کرسی پاپ است اما معنای سطح پنهان فیلم به مثابهی پشت لاک و جوهر حقیقت به مراتب بسی بیش از این است.
در سطح معنای آشکار فیلم، رقابت برای کرسی پاپ بین چند رقیب که هر کدام نحلهی خاصی را در کلیسا نمایندگی میکنند، در جریان است اما رقابت اصلی میان کاردینال «آلدو بلینی» نماینده اصلاحطلبان کلیسا و کاردینال «گوفردو تدسکو» نماینده ی اصولگراها است. در پایان اما «وینسنت بنیتز» که کاردینال ناشناختهایی است، توسط مجمع کاردینالها به عنوان پاپ جدید انتخاب میشود.
«توماس لارنس» به عنوان شخصیت اصلی فیلم در اولین سخنرانیاش در مجمع کاردینالها برعکس درک رایج از دین که یقین کامل را «منشا ارزش» حقییقت و ایمان تعریف میکند، معتقد است: «ایمان ما زنده و پویاست چون میتواند شک و تردید را بپذیرد. اگر فقط یقین و اطمنیان کامل وجود داشت و هیچ شکی نبود، هیچ رمز و رازی هم در کار نبود و بنابراین نیازی هم به ایمان نبود. بیایید دعا کنیم که خداوند به ما پاپی عطا کند که از یقین مطلق دوری کند» اما بعد از انتخاب کاردینال گمنام، «وینسنت بنیتز»، و پیش از اعلام رسمی نام او به عنوان پاپ جدید، توماس لارنس به اطلاعات تازهای دست مییابد که در مورد یقین و صلاحیت انتخاب پاپ جدید به تردید میافتد. فورا به سراغ او میرود. راز برملا میشود. «وینسنت بنیتز» توضیح میدهد که او به طور مادرزادی، بیولوژیک و کرموزومی زن و دارای رحم زنانه و تخمدان است اما به لحاظ ظاهر مرد است.
خودش تا سیوچندسالگی نمیدانسته است و هنگام عمل آپاندیس دکترها متوجه این وضعیت پیچیدهاش میشوند.
«وینسنت بنیتز» بعد از این ماجرا تصمیم میگیرد عمل جراحی کند اما روز پیش از عمل، نظرش را تغییر میدهد و توضیح میدهد: «من همان آدم سابق همیشگی بودم. به نظرم آمد دست بردن در کار آفرینش گناه است و میبایست جسمم را همینگونه که هست بپذیریم. من همانی هستم که خدا آفریده. شاید همین وجه تمایز باعث شود مفیدتر واقع شوم.
موعظه شما را آویزهی گوشم کردم. میدانم زندگی در جهانی از قطعیتها چه معنایی دارد»این صحنه «نقطه اوج» فیلم است. شخصیت اصلی توماس لارنس در تضاد میانِ پوستهی ظاهری و رسمی حقیقت، یعنی یقین کامل (تضاد اصلاحطلبان و اصولگرایان کلیسا) اما سرشار از میل معطوف به قدرت، فساد، ریاکاری… و جوهر درونی و پویای حقیقت (جان زنانه اما ظاهر مردانه وینسنت بنیتز) یعنی شک و تردید اما سرشار از میل معطوف به سلامت، صداقت، درستکاری و.. در موقعیت دشوار انتخاب قرار میگیرد. پاسخ مولف به این تضاد مضمون اصلی فیلم را میسازد که در «سکانس تماتیک» پایانی به نمایش درمیاید.
در سکانس تماتیک پایانی فیلم یک لاکپشت زیر صحن مسقف کلیسای سبستین روی زمین سنگی رو به روشنایی آفتاب بیرون، بیحرکت نشسته است. توماس لارنس لاکپشت را برمیدارد. به حیاط روشن و باز کلیسا میرود و لاکپشت را در برکهی کلیسا رها میکند. همزمان با چهرهای بشاش و راضی به دودکش اعلام رسمی پاپ جدید نگاه میکند که با صدای فریاد خوشحالی مردم درهم آمیخته است.
در ادامهی سکانس تماتیک، توماس لارنس در فضای تاریک اتاق کلیسا نشسته است. پردههای کرکرهای پنجرهها کنار میرود. نور به درون اتاق پاشیده میشود. توماس لارنس به طرف پنجره میرود. پنجره را باز میکند و از نمای بالا (آسمان) حیاط کلیسا را نگاه میکند. سه راهبه از درون عمارت کلیسا بیرون میآیند. شاد و سرحال هستند و صدای خندهی آنها از دور شنیده میشود. در آهنی عمارت کلیسا بسته میشود. و تیتراژ پایان فیلم آغاز میشود.
«سکانس تماتیک» پایان فیلم به ما چه میگوید؟سکانس تماتیک پایان فیلم به ما میگوید، تضاد میان حقیقتِ انسان (جانِ زنانه، جوهرشاعرانه، ماهیتِ میتوسگونه، وحدت درون، معنویت مادرانه، و ایمان سرشار از شک و تردید و پر از رمز و راز انسان) و واقعیتِ انسان (لاک سخت، عقلانی، مردانه، لوگوسگونه و سرشار از قطعیتِ یقین) دو وجه متضادِ حقیقتِ واحد انسان هستند. جوهرحقیقتِ انسان اما یک «امرسرحدی» است. «توماس لارنس» با انتخاب و تائید «وینسنت بنیتز» به عنوان پاپ جدید (که جان زنانه و لاک مردانه دارد) و نجات آن از زیر سقف تاریک کلیسا و رهاکردنش در برکه به مثابهی محیط ریست طبیعیاش، پارادوکس حقیقت و واقعیت را از کانال «پراکسیسم استعلایی» به مثابهی میانجی متمایز و مکمل تضاد حقیقت و واقعیت، تبدیل به پارالکسِ حقیقتِ و واقعیت میکند.
جان زنانه، زنده، شاعرانه، پررمزوراز و جوهرسرحدی سرشار از شک و تردید«وینسنت بنیتز» را تائید میکند، بدون اینکه لاک سخت، عقلانی و نمود مردانهی آنرا نفی کند. آخرین نمای سکانس تماتیک فیلم (بیرونآمدن سه زن از داخل عمارت کلیسا و بستهشدن درِآن) به ما میگوید، انتخابِ «توماس لارنس» به معنای تائید جوهر حقیقت، و به معنای تائید آزادی زنان از جبرِ زندانِ مردسالاری، از اختناق فضاهای سنگین، کمنور و بستهی یقینهای قطعی فاجعهآفرین است. آخرین صحنهی تماتیک فیلم به ما میگوید، انتخاب «توماس لارنس» به معنای تائید «فلسفهی پراکسیسم استعلائی» و به مثابهی میانجی متمایز و مکمل حقیقت و واقعیت، ضمن تائیدِ وحدت یقینی جسموجان وینسنت بنیتز به عنوان حقیقت واحد، جوهر درونی آن را به مثابهی تکثر آزادی، سرشار از شک و تردید و لبالب از شادی زنانهی زندگی به رسمیت میشناسد.
پرسش مهم فرامتنی از منظر جامعهشناسی سیاسی اما این است، آیا این پایان تماتیک در یک درام به ظاهر مذهبی اورپایی، چه نسبتی با «انقلاب رشکانگیز ژینا» دارد؟ و تا چه اندازه مولف متاثر از اصل ایجابی و آرمان جهانی «زن»، «زندگی»، «آزادی» بودهاست؟(به نقل از کانال نویسنده)
پرسش مهم فرامتنی از منظر جامعهشناسی سیاسی اما این است، آیا این پایان تماتیک در یک درام به ظاهر مذهبی اورپایی، چه نسبتی با «انقلاب رشکانگیز ژینا» دارد؟ و تا چه اندازه مولف متاثر از اصل ایجابی و آرمان جهانی «زن»، «زندگی»، «آزادی» بودهاست؟(به نقل از کانال نویسنده)