جامعه سینما: مهرزاد دانش| فاجعه انفجار معدن طبس و مصیبت جان باختن دهها هموطن معدنچی شاغل در آنجا، یکی از تلخترین رویدادهای روزهای گذشته بود. تا آنجا که حافظه یاری میکند، در سینمای ایران حضور پررنگی از معدن و معدنچی وجود ندارد و شاید فیلم «بازرس ویژه» (منصور تهرانی، ۱۳۶۰) تنها عنوان در اینباره باشد؛ فیلمی درباره کارگران یک معدن زغالسنگ در زمان پهلوی که از طرف پیمانکار مورد اجحاف هستند و بازرس ویژهای هم که قرار است به وضعشان رسیدگی کند، کاری نمیکند و کارگران ناگزیر دست به مبارزه علیه کارفرما میزنند. «بازرس ویژه» یکی از دهها فیلم انقلابی آن دوران بود که به اقتضای روزگار زمانه، آکنده از شعار و تهی از بضاعتهای سینمایی بود.
اما از بین آثار فراوان سینمایی و تلویزیونی خارجی در اینباره (که شاید پررنگترینشان «ژرمینال» (کلود بری، ۱۹۹۳) باشد که از روی رمان معروف امیل زولا اقتباس شده)، ذهن من بیشتر به سمت قسمت سوم از فصل سوم سریال «تاج» معطوف شد؛ اپیزودی که درباره ریزش معدن زغال سنگ دهکده ابرفان انگلستان در سال ۱۹۶۶ و جان باختن ۱۴۴ نفر که تعداد بیشترشان کودک بودند بود. در این اپیزود تلخ، ملکه الیزابت یک هفته طول میکشد تصمیم بگیرد از ابرفان دیدن و با مصیبتزدگان همدردی کند. اثر در پی مکث روی دلایل او برای به تعویق انداختن سفرش است و با ظرافت، بر جایگاه سیاست و حکومت در این نوع مصیبتها تأمل میکند. شاید یکی از بهترین بخشهای این قسمت از سریال، گفتوگوی بین ویلسون، نخست وزیر وقت انگلستان و دستیارش است که در آن، ویلسون از این که این حادثه پیامدهای منفی برای کابینهاش داشته باشد اظهار نگرانی میکند. اندرو، دستیارش، حرف او را جدی نمیگیرد و یادآوری میکند که باران شدید باعث ریزش معدن شده و موضوع سیاسی نیست. ویلسون نیز به او چنین یادآوری میکند که: «همهچی سیاسیه اندرو.»
این که در اغلب آثار سینمایی و تلویزیونی درباره معدن، موضوع دشواری کار معدنچیان، به سیاست گره میخورد، پدیدهای قابل مطالعه و پرتأمل است و نشان از واقعیتی دارد که اتفاقاً در خود واقعیت، عموم سیاسیون از آن گریزانند: رابطه عدالت و رفاه با سیاست.(به نقل از صفحه مجازی نویسنده)
اما از بین آثار فراوان سینمایی و تلویزیونی خارجی در اینباره (که شاید پررنگترینشان «ژرمینال» (کلود بری، ۱۹۹۳) باشد که از روی رمان معروف امیل زولا اقتباس شده)، ذهن من بیشتر به سمت قسمت سوم از فصل سوم سریال «تاج» معطوف شد؛ اپیزودی که درباره ریزش معدن زغال سنگ دهکده ابرفان انگلستان در سال ۱۹۶۶ و جان باختن ۱۴۴ نفر که تعداد بیشترشان کودک بودند بود. در این اپیزود تلخ، ملکه الیزابت یک هفته طول میکشد تصمیم بگیرد از ابرفان دیدن و با مصیبتزدگان همدردی کند. اثر در پی مکث روی دلایل او برای به تعویق انداختن سفرش است و با ظرافت، بر جایگاه سیاست و حکومت در این نوع مصیبتها تأمل میکند. شاید یکی از بهترین بخشهای این قسمت از سریال، گفتوگوی بین ویلسون، نخست وزیر وقت انگلستان و دستیارش است که در آن، ویلسون از این که این حادثه پیامدهای منفی برای کابینهاش داشته باشد اظهار نگرانی میکند. اندرو، دستیارش، حرف او را جدی نمیگیرد و یادآوری میکند که باران شدید باعث ریزش معدن شده و موضوع سیاسی نیست. ویلسون نیز به او چنین یادآوری میکند که: «همهچی سیاسیه اندرو.»
این که در اغلب آثار سینمایی و تلویزیونی درباره معدن، موضوع دشواری کار معدنچیان، به سیاست گره میخورد، پدیدهای قابل مطالعه و پرتأمل است و نشان از واقعیتی دارد که اتفاقاً در خود واقعیت، عموم سیاسیون از آن گریزانند: رابطه عدالت و رفاه با سیاست.(به نقل از صفحه مجازی نویسنده)