اختصاصی جامعه سینما :محسن سلیمانی فاخر/ «برادرم خسرو»یکی از روشن ترین و رئالترین فیلم های جشنواره بود که فیلمساز با شناخت از تم قصه اش می دانست چه می خواهد بگوید و اینکه برچسب هایی مبنی بر اینکه فیلم از دست اصغر فرهادی رونویسی شده نه تنها عیب کار نیست بلکه نشان می دهد فیلمساز نمونه ای موفق از سینمای رئالیسم رادر کنار احترام به مخاطب خلق کرده است.
«برادرم خسرو» با داستانی روانشناسانه،سعی دارد که مخاطب رابه یک واکاوی ژرف بکشاند.کنکاشی که به لایه های درونی و پنهان ادم هایی که در ظاهر متمدن و روشنفکرند و آن سو تر برادری که به سحطی نگری و لاابالی گری متهم است و تنها جریان عینی و ذهنی که می تواند مخاطب را به سطحی از اگاهی و شناخت برساندهمین نقب زدن به رابطه ها و تیغ کشیدن به پرده پنهان درون و تماشای عمیق و دردآور ناملایمات انسانی است تا به طینت برخی ازهمنوعان خویش پی برد، بی مهری برادر بزرگتر درحق برادرش به جایی می رسد که کمر به کشتن او می بندد.
برادری که نمی خواهد قوانین سرد و کلیشه ای زندگی اش به هم بخورد و به همین دلیل با برادر بیمارش در گیر می شودو این بی مهری ها باعث می شودنیات بد و درونی او بر ملا شود وهمسرش میترا در این میان به وجوه نهفته خلقیاتی بیمارگونه و ناموزون در وجود همسرش پی می برد. خسرو شاید در فیلم نمادی برای یک تحول باشد که بارفتار سبکسرانه و بیقیدانه و دستوپاچلفتیگریهایش جمع عصاقورتدادهای را متحول میکند، آنها را با ساز خود میرقصاند و نظم بیروح موجود در زندگی آنها را بههم میریزد.
«برادرم خسرو» نمایش بیماری دوقطبی بودن یک شخصیت روان پریش نیست ، فیلمساز برای روایت تم اصلی قصه اش سوار بر روایتی ظاهری می شود او می خواهد از بی مهری،بی محبتی و فرد نگری و منفعت طلبی سخن گوید. برادر خسرو فردی نابسامان و نامتعادل است که ازهدف اصلی زندگی بازمانده وآرامش را از دست داده است،درتیپ شناسی اش نشان می دهد که او علیرغم تحصیلات عالیه اش خانواده ای متزلزل دارد و خودخواهی او تا جایی پیش می رود که او حتی به همسر خود رحم نمی کند و او را روان پریش به همکارانش معرفی می کند.
حال این درونیات باطل تا ورطه فروپاشی خانواده اش پیش می رود.جایگاه و منزلت او نامشخص است.فردای روشن و امید به زندگی برای او مبهم است ،مدیریت بحران و تنش های به وجود امده تصمیم گیری را برایش به غایت دشوارکرده است و مهمتر آنکه جاذبههای زندگی به میزان قابل ملاحظهای کاهش یافته و انگیزه چندانی برای پایبندی به خانواده وجود ندارد تا جایی که در مسئولیتپذیری در بین خانواده اصلی و هسته ای عادلانه برخورد نمی کندو در نهایت اینکه مشکلات و مسائل جزئی قابل مدیریت به بحران وتشنجی عجیب تبدیل میشود که به همسر و فرزند خود تاوان وارد می کند.
او حتی در قبال انتقادهای زن و فرزند خود رفتاری غیرمنصفانه و غیرانسانی در قبال برادرش اتخاذ می کند وغرامتی که او در باب رفتار خوددر جایگاه یک پزشک می پردازد آن است که نمی تواند خانواده کوچک خود را ترمیم کند . خسرو بیمار نیست،او با گیتارش فریاد می زند از دردی درونی که او را می آزارد ، خسرویی که بی توجهی و تبعیض و بی مهری نگذاشت به تکامل برسد .بیمار فیلم ناصراست که نمایی موجه دارد و درونی مریض.
فیلم شاید در یک دیالوگ بتواند خود را معرفی کند انجا که پزشک خسرو می گویداو در حال رسیدن به مرحله شیدایی است.مرحله ای که حتی برادر پزشک و مقاله نویس در کنفرانس های بین المللی از درک اولیه آن عاجز است و از سویی نگاه معنا دارد و برادرزمانی که در نمای آخرفیلم در آیینه به هم گره می خورد فیلم به نتیجه رسیده است.