جامعه سینما: مهدی یزدانی خرم /طهماسب چند دهه است که با «عروسک»هایاش روایتی از جامعه میسازد که رندانه، رئالیستی و در عینحال ضدِ ابتذال است. یک بار میثم مولایی برایام تعریف کرد که طهماسب چهگونه بسیاری از شخصیتهای عروسکیاش را سالها در ذهن میپروراند. اگر اشتباه نکنم به شکلِ مشخص از «فامیل دور» گفت که گویا شخصیتاش برگرفته بوده از دربانی در دانشگاه در دورهی انقلابِ فرهنگی در ابتدای دههی شصت.
طهماسب جامعه را نگاه میکند با تکههای مختلفاش و کلانروایتهایاش همنَفَس میشود و بعد آنها را «عروسک» میکند که در ذاتِ «عروسک» هم جان مستتر است، هم فناناپذیری. عروسکها هم میتوانند تصویری از انسانهایی آشنا شوند، هم قهرمانهایی که تمامِ قواعدِ میرایی را بر هم میزنند.
طهماسب این جانِ دوگانه را به خوبی میشناسد. در عینحال امثرِ شخصیتهای او در قالبِ عروسکها «مطرودان» هستند یا نادیدهگرفتهشدهگان. از کودکان که پایهی آثارش هستند تا یک پشه که نمادِ کماهمیتیست. از دو خوانندهی مراسم که کسی نمیبیندِشان تا یک دیو که در افسانهها همیشه رانده شده. او اربتبِ راندهشدهگان و راویِ آنهاست.
اوجِ این رفتار در احضارِ «روحی» بیبدن است. روحی که پیِ تن میگردد. یک کودکِ کارِ بددهن را که بسیار مانندِ او را میبینیم «تشخص» میدهد و برایاش جهان میسازد. نه یک جهانِ پیچیدهی شگفت بلکه ساده ولی شاعرانه. بچهای که «پول» دوست دارد و البته احترام. پشهای که «خون» میخواهد، گروهِ موسیقیای که «اعتبار» یا مگسی که میخواهد او را «دوست» داشته باشند. وقتی بتوانی مجموعهای کماهمیتهایی را که نادیده گرفته میشوند چنین حان ببخشی یعنی اتفاق بزرگی رقم خورده.
سلین دیوانهی عروسکها بود و در آثار بعد جنگِ دوم بارها به روحِ استعاریای که عروسکها میتوانند بیافرینند اشاره داشت. طهماسب سیاهیِ باور سلین را ندارد اما راویِ شیرینِ تلخیِ مدام است. تلخیای که عروسکهای او هم از نظرِ تاریخی، هم اجتماعی از دلاش برآمدهاند. طهماسب هیچگاه از روایتِ این مطرودان ابتذال نساخت، بیانیه نداد و در عینحال توانست مقابلِ تمامِ نمایشهای اخلاقمداریِ مهملِ بخشنامهای بایستد.
او با درک صحیح از زبان، به عروسکهایاش فرصت داد قهرمان باشند و نمایشگرِ میل و خواستههایی که همیشه باید سرکوب شوند. او اربابِ عروسکهاییست که ابایی از بیانِ منویاتِ خود ندارند و به همین دلیل است که میلیونها نفر تماشایشان میکنند. چون این عمل دعوتِ به مراسمِ طردشدهگانِ مدام است. آنان که از کنارشان میگذریم یا میگذرند.(از صفحه شخصی نویسنده)