مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/ فیلم «مرد بازنده»عاری از استراتژی سینمایی است که با خودشیفتگی توهین آمیز، به گفتۀ ماکس وبر همان «سیاست به مثابه حرفه» را پیگیری می کند.
فیلم تصویرسازی فیلمساز از فساد در سیستم اداری است اما دوپارگی جهان قصه و واقعیت را رقم می زند: نور و تاریکی، خوب و بد، منو تو و ما و دیگران.مهدویان می خواهد از این تار و تاریک بودن شرایط آشوب و بلوای روابط اجتماعی استفاده مطلوب و جامعه پسندی را نشان دهد اما این دوگانه پنداری ساده انگارانه، پذیرفتنی و موفق نیست . فیلم در نشان دادن جهانی شدن قدرت عاجز است .
«مرد بازنده »داستان یک کارگاه قتل است که می خواهد در میان واکاوی هایش برای شناسایی متهم به کشف مکانیزم و ریشههای فساد سوق می یابد.فیلم بیانگر روایتی است که خود را در محرومیت و یا در خطر می بیند و شرایط بهتری را در مرزبندی های سخت و شدیدجستجو می کند . شعارهای فیلمساز بر انگیزاننده هستند و مخاطب احساس می کند مهم و به رسمیت شناخته شده است اما حملۀ به صاحبان قدرت چاشنی لازم برای اثرگذاری بیشتر است؛
فیلمساز به بهانۀ سیاسی-اجتماعی به پوپولیسم روی می اورد جامعه ای که ارجمندی و خود سالاری شهروندان را تضمین نمی کند چگونه یک مامور پلیس به رفورم عقلی و منصبی می رسد.این دیدگاه نه تنها قابل لمس و دیدن نیست بلکه ناباورانه است.
این مامور منجی به جای تجزیه و تحلیل موقعیت خود، جایگاه و قدرتش در مبارزه با ساختار فساد،تنها به ذهنیت متکی به خود به دنبال بلاگردانی برای اعضایی است که محلی از اعراب در ساختار قضایی و سیاسی ندارند.
این پوپولیسم عیان در فیلم،دشمن روشنگری،تخریب گر و در ستیز با قانون مداری است.این رویکرد به همان اندازه با عقلانیت بیگانه است که مردم با قدرت .حال چگونه بانیان و سرمداران قدرت برای یک معشوقه از آب گذشته، منش و قدرت طبقاتی را به خطر می اندازند.
در زمان حال ،دوران این ایثارگری های مشمئز کننده مجریان قانون گذشته است که به دنبال کشف پیوند و ارتباط میان افراد ذی نفوذ باشند.امروز دوران احساسات و کشش های دم به دم دگرگون شونده مردم ، با نمایش و نقد قُدر قدرت ها همراه کردن ،گذشته است و نمی توان با این رویکرد کارت سبز گرفت .
عطش مردم سوی خرد پاینده و ثابتی است که تمام نیروهای انسان را زیر یک سقف گرد هم می آورد. آزادی شرط نخست و بی کم و کاست تشکیل چنین ساختمانی است. نه شعار دادن و همسویی.