مختص جامعه سینما:شاهپور شهبازی/بیست و پنج صنف سینمایی در واکنش به برنامه ی وزیر پیشنهادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سیزدهم، بیانیه ایی به لحاظ نظری حداقلی و کم جان اما امیدوار کننده و قابل دفاع را منتشر کردند.
واقعیت جامعه ایران امروز این است که بعد از حضور گسترده و فعال مردم در جنبش سراسری آبان ماه هزار و سیصد و نود هشت و کشته شدن بیش از هزار و پانصد نفر، مرز مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم تا عمیقترین سطح رادیکال جابه جا شده است.
توده ها به کف خیابان ها آمده اند و با صراحت به جمهوری اسلامی، که مهمترین تبّحرآن تقدیم «مرگ» است، «نه» گفته اند. اصناف سینمایی متاسفانه اما در طول چهل و چند سال حاکمیت توتالیتر جمهوری اسلامی، به دلیل وابستگی مالی به نظام قدرت، حتی در مقایسه با سایر رشته های هنری، هم در سطح هنری و هم در سطح واکنش سیاسی، از محافظه کار ترین اصناف به شمار رفته اند. در تمام این سال ها لحن و رنگ و بوی مطالبات اصناف سینمایی به شکل بیانیه ی جمعی بیشتر شبیه منزلت توسری خورده ی «ندبه» و «ناله» بوده است.
حتی بیانیه ی جداگانه «انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی» در رابطه با برنامه ی پیشنهادی وزیر، که مانند اصحاب کهف پس از قرن ها خمودگی و خواب بلاخره تکان خوردند و از خود واکنش نشان دادند، از همین لحن و رنگ و بو برخوردار بود.
در بیانیه از «وصل» و «فصل» نوشتند و تمام مصیبت ها این چهل و سه سال را به «گسست و فترت فرهنگی در دو سال اخیر که بسیاری از اهالی و صنوف سینمایی را در معرض فروپاشی اقتصادی و روحی کشانده است»، محدود کردند و کودکانه تلاش کردند، غول خرافات و سفاهت را، با پند و اندرز به «سعه صدر و همدلی و نگاهی از سر صدق» به کار فرهنگی تشویق کنند. غافل از انکه با دادن نام «چنگال» به «لیوان» با تمام شعبده بازی های حقیر سیاسی کماکان نمی توان با آن آب نوشید.
خوشبختانه اما بیانیه ی ۲۵ صنف سینمایی (که شامل منتقدان و نویسندگان سینمایی هم می شوند) برای اولین بار از این لحن تحقیر شده ی «استغاثه» و «دریوزگی» فاصله گرفته است. موضوع مهم هم این است؛ که بیست و پنج صنف سینمایی در تقابل با برنامه ی وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی، بدون روح «استغاثه» و «دریوزگی»، حول محور یک بیانیه ی سیاسی به وحدت نظری عکس العملی و مقطعی رسیده اند و قبل از تایید وزیر، واکنش را علنی و منتشر کرده اند.
این اولین گام در راستای «سینمای مستقل آلترناتیو» است و نباید در این حد متوقف شود. اصناف سینمایی به عنوان یکی از مهمترین شاخه های فرهنگ و هنر، متناسب با روح حاکم بر فضای جامعه و مطالبات رادیکال مردم، در گام های بعد باید ماهیت ایجاب کنشگری را پیدا کند و رسالت مستقل و همبستگی با مردم را به اثبات برساند.
هنر به عنوان سند «معنوی آزادی» می بایستی بیان بی مرز «معنویت آزادی» باشد. واقعیت اما این است که جمهوری اسلامی در طول چهل و چند سال حاکمیت به شکل سیستماتیک هم فضای هنر را آلوده کرده است و هم اکثریت اعضای اصلی اصناف هنری را به بهانه های مختلف تبدیل به کارمند خویش کرده است.
جمهوری اسلامی هنر و هنرمند را «قُدسیت زدایی» کرد تا بتواند به نظام بردگی قدرت و سیاست «قُدسیت» ببخشد. تمام آرمان ها، ارزش ها و مفاهیم هنری در طول این چهل و چند سال دستمالی، لوث و مصرف شدند و هیچ حوزه ای از این تجاوز و تطاول فرهنگی و هنری در امان نماند. بزرگترین آفت این تطاول فرهنگی، علاوه بر فساد گسترده ی مالی، ریاکاری جمعی هنر و هنرمند بود.
نظام قدرت مانند ابرهه ی ستمگر انبوه لشکر هنر و هنرمند را تحت فرمان خود در آورد که بتواند دروغ بگوید و بتواند دروغش را به عنوان راست نهادینه کند. سینما نیز از یک سو برای اینکه چرخ اقتصادش بچرخد نیازمند حمایت مادی و تامین هزینه های خرد و کلان از طرف نظام قدرت بود، از سوی دیگر به لحاظ روحی و اعتقادی از تن دادن به تابعیت نظام بردگی رنج می برد. سینما مجبور به سازش شد و «با خزیدن پنهانی در شکم اسب تروای نظام قدرت» نه تنها به فتح سیاست دست نیافت بلکه هنر و سینما را دست و پا بسته محبوس نظام قدرت سیاسی کرد.
به دلیل این موقعیت تراژیک، سینما در طول این سال ها در تنش و تضاد، در حد میان دو افراط که طبیعی نیست، زندگی کرده است. این تنش و تضاد، اگرچه تعدادی از سینماگران را به لحاظ مادی و شهرت قدرتمند ساخته است و تعدادی دیگر را منزوی و تبعید کرده است اما به همان اندازه جان سینما را به لحاظ معنوی و استقلال فقیر و فلج کرده است. نگاه ابزاری نظام قدرت به هنر و هنرمند موجب شده است که انتظار آنها از هنر و هنرمند، به عنوان مجریان وظایف تحمیل شده، افزایش یابد.
تن دادن به این نظام قدرت توتالیتر، روز به روز به فقر روابط انسانی، فروپاشی اخلاق، ترویج فرهنگ مبتذل خودی، رانت، لابی و فساد مالی، توجیه وظایف اجتماعی و مسئولیت های شخصی، عمومی شدن روحیه فرصت طلبی، جدا شدن عرصه های مختلف اجتماعی ازهمدیگر، از میان رفتن روابط کیفی همبستگی میان انسان ها و پیوند متقابل آنها، از میان رفتن فرهنگ نوع دوستی و تعمیق دوپارگی اخلاقی و شخصیتی و در نهایت آلوده شدن در مناسباتی که هنرمند در آن احساس اختناق می کند، شده است.
تمام این نشانه های انقیادِ «بردگی» و «بندگی» باید وارونه شود.
می بایستی گسستِ میان عرصه های مختلف هنری و اجتماعی رفع شود. می بایستی هنرمندان بتوانند، همانگونه که در زندگی خصوصی و در کنار کسانی که احساس امنیت می کنند و از عقایدشان سخن می گویند، در عرصه های عمومی و اجتماعی و هنری از عقایدشان بدون نگرانی و ترس دفاع کنند. می بایستی این روحیه آنچنان عادی و عمومی شود که اخلاق ریاکارانه ی کسانی که نقش هوادار نظام قدرت را بازی می کنند اما در خفا رویای دیگری را در سر می پروارند، برای خودشان تحمل ناپذیر گردد.
هیچ نظام سیاسی حق ندارد میان نیازها و انگیزه ها ی هنرمند با انتخاب ها و وظایف هنرمند انشقاق ایجاد کند. هیچ نظام سیاسی با صدور دستورالعمل های قرون وسطی فرهنگی و هنری حق ندارد میان زندگی هنرمند به عنوان «فعالیت عینی» و وظیفه ی هنرمند به عنوان «فعالیت ذهنی» گسست ایجاد کند. هیچ نظام سیاسی حق ندارد در نقش ارباب هنر و هنرمند ظاهر شود و از خودمختاری هنرمند آئین رنجِ انزوا و تبعید بسازد.
اگرچه «هنرمند» برای اینکه بتواند زندگی کند باید «ارباب شکم» خودش باشد اما هیچ نظام سیاسی به بهانه ی «شکم» حق ندارد «ارباب هنرمند» باشد.
«رسیدن به رهایی واقعی تنها در جهان واقعی و به وسیله ی وسایل واقعی امکان پذیر است» هیچ نظام قدرتی در سطح جهان به اندازه ی دانه ایی ارزن تغییر نخواهد کرد تا زمانی که افراد تحت سلطه ی آن نظام، چاکران تملق گوی آن باشند.
سینمای ایدئولوژیک و وابسته، مانند گیاهان «غیر بومی» برای بقا نیاز به حمایت گلخانه ای نظام قدرت، دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد اما «سینمای مستقل آلترناتیو» مانند زنبق های وحشی در مرغزارها می بایستی رویش خود به خودی و آزاد داشته باشد. نطفه های هر تغییر بزرگی از انسان آغاز می شود. «آزادی واقعی» یعنی «آگاهی انسان»، چنانکه «آزادی انسان» یعنی «آگاهی واقعی».
بنابراین سینما به لحاظ نظری تنها با مخالفت علنی در قالبِ طرحِ خواسته ها و مطالبات رادیکال، و به لحاظ عملی از کانال تن ندادن به خواست های نظام قدرت قادر خواهد بود از این بن بست زنجیر ساز رهایی یابد.
«سینمای مستقل آلترناتیو» با حمایت مردم و همبستگی تمام جامعه ی سینمایی باید بتواند بی نیاز از حمایت گلخانه ایی نظام قدرت راهش را از میان سنگلاخ ها هموار کند. تا تحقق آزادی هنوز راه بسیار است؛ بیانیه ی بیست و پنج صنف سینمایی می تواند اولین گام جمعی در مسیر «سینمای مستقل آلترناتیو» و رهایی از طلسم هیولای قدرت باشد.
سینما اگر خواستار کسب «حقیقت» است؛ می باید با دریدن شکم اسب تروا و بیرون آمدن از حبس نظام قدرت، «حقیقی» شود تا بتواند در پرتو همبستگی و هم شانگی با رنجِ توده های فرودست به فتح قلعه ی هنر نائل آید.