برای جامعه سینما :شاهپور شهبازی/اخیرا بهروز افخمی فیلمساز معروف و نماینده ی اصلاح طلب سابق مجلس در مقام یک سیاستمدار کارکشته و تحلیلگر، نامه ای هشدار دهنده و مفصل به وزیر بهداشت درباره ی کرونا نوشته اند و از موضع یک همه چیزدان خبره، وزیر بهداشت را مورد انتقاد قرار داده اند که «چرا ورزش و گردش و کسب و کار مردم را تعطیل کرده اید و چرا دارید کسادی و افسردگی و ورشکستگی فراگیر را دامن می زنید؟»
در ادامه ی این نامه بهروز افخمی با توسل به علم آمار تلاش کرده است که تفاوت میان شبح کرونا و کرونای واقعی، و در نتیجه بی اهمیت بودن مرگ و میر ناشی از بیماری کرونا را اثبات کند. در کشف علل این ویروس بهروز افخمی نوشته اند: «احتمالا این ویروس را دموکرات ها منتشر کرده اند تا با نئوفاشیستهایی مثل دانلد ترامپ و جانسن و نتانیاهو و مکرون مبارزه کند»، و از این تحلیل به نتیجه نهایی منحصر به فرد و پیامبر گونه ی مقاله رسیده اند که «لیبرال دموکراسی بهپایان خط رسیده و جای آن در موزه های تاریخ است و آیندهی جهان، جدال میان نئوفاشیسم و اسلام انقلابی است.»
آنچه که در وهله ی اول توجه هر مخاطبی را به محتوای نامه ی بهروز افخمی جلب می کند، نه دغدغه ی ایشان در دفاع از خواست های مردم و اعتراض به نهادهای قدرت، بلکه دقیقا برعکس به خدمت گیری هدفمند دانش توسط یک روشنفکر حکومتی در راستای تئوریزه کردن نظام قدرت و توجیه مرگ و میر ناشی از کرونا است.
قبل از پرداختن به جزئیات نامه به شکل بسیار کلی باید گفت هر مقاله یا تحلیل جامعه شناسانه ی علمی ابتدا می بایست مبتنی بر داده های واقعی (علم آمار) باشد. در مرحله ی دوم زاویه دیدی که تحلیل کننده برای تحلیل اطلاعات برمی گزیند از اهمیت اساسی برخوردار است و در مرحله سوم نتیجه گیری مقاله مهم است که هدف هر پژوهش یا مقاله علمی محسوب می شود.
بهروز افخمی در نامه به وزیر بهداشت اطلاعات غلط آماری نمی دهد (حداقل من از این زاویه اطلاعات آماری ایشان را چک نکرده ام) اما موضوع پنهان کردن اطلاعات مهمی است که از دادن آنها اجتناب می کند و این یعنی زاویه دید تحلیل گر.
بهروز افخمی زاویه دیدی را که برای بررسی اطلاعات برگزیده است به گونه ایی است که اطلاعات درست به قول «میشل فوکو» تبدیل به «دانش قلابی آمار» می شود برای فریب مردم در تئوریزه کردن یک هدف غلط. به همین دلیل اولین احساسی که به مخاطب بعد از خواندن این نامه ی فخیمانه دست می دهد، نه مقابله با روانشناسی ترس و یا اعتراض به مرگ و میر ناشی از بیماری کرونا، بلکه خونسردی ایشان در ستایش غریزه ی مرگ و تئوریزه کردن آن برای اهداف دیگر است. بهروز افخمی نوشته است:
«چرا این توهم را القا می کنید که روزی چهارصد یا ششصد کشته برای شیوع کامل کرونا یک فاجعه است؟»….مگر نمی دانید آنفولانزا در پاییز و و زمستان گذشته ده هزار نفر را کشته و در همین پاییز و زمستان ده هزار نفر دیگر را خواهد کشت؟….تلفات کرونا هنوز به یک میلیون و چهار صد هزار نفر نرسیده اما توی همین ده یازده ماه پر هیاهو بیش از چهارصد هزار نفر در اثر آنفولانزاهای فصلی مرده اند بیش از هشتصد هزار نفر بر اثر مالاریا مرده اند و بیش از یک میلیون نفر مبتلا به ایدز مرده اند و بیش از هفت میلیون نفر بر اثر سرطان جان به جان آفرین تسلیم کرده اند.
در ادامه ی نامه همین شیوه استدلال را تا پایان ادامه داده اند. در پاسخ به این شیوه از استدلال باید گفت.
یکم: «اگر برای انسان برترین جوهر، جوهر انسان باشد، پس نخستین و برترین قانونِ عمل، عشق انسان به انسان است» از این منظر هر کس به هر دلیلی غیر از مرگ طبیعی بمیرد، فاجعه ایی است غیر انسانی، چه به رسد به مرگ ششصد نفر در روز بر اثر بیماری کرونا. بهروز افخمی در این نامه اما به گونه ایی خونسرد با این آمار برخورد می کند که انگار واحد انسان مانند گوسفند راس است. پرسش مهم این است که اگر یکی از این ششصد نفر، یکی از اعضای خانواده و یا فرزند ایشان می بود باز هم اصرار بر همین توصیه های آماری داشتند ؟
دوم: بنیاد استدلال بهروز افخمی در این نامه بر یک نقض و تئوریزه کردن مرگ استوار است. از این منظر چون مردم در اثر بیماری آنفولانز،ا مالاریا، ایدز و… می میرند، بنابراین اشکالی ندارد که به همین میزان در اثر کرونا بمیرند. در حالی که باید این زوایه دید معکوس شود تا در آن دانش از بردگی به قدرت رها شود و دلسوزی و حساسیت انسانی به هر شکل غیر طبیعی مرگ معنا بیابد.
مرگ در اثر بیماری، کمبود امکانات و فقر بر حق نیست حتی اگر قانون منحوسش هر روز و به جبر تکرار شود، در غیر این صورت به جای اینکه ششصد کشته در روز را فاجعه ی انسانی بخوانیم آنرا با قربانی سایر بیماری ها مقایسه می کنیم تا نسبت به درد آن بی حس، و ابعاد فاجعه آمیزش را فهم نکنیم.
سوم: بزرگترین تقلب آماری بهروز افخمی نه در صحت اطلاعاتی است که می دهد بلکه در اطلاعاتی است که پنهان می کند و این یعنی زوایه دید تحلیل گر برای تئوریزه کردن اهداف غلط. بطور مثال ایشان نمی نویسند که از این چهار صد هزار نفر که در اثر آنفولانزاهای فصلی و هشتصد هزار نفر بر اثر مالاریا و یک میلیون نفر به ایدز و…مرده اند چند درصد آن متعلق به کشورهای فقیر و چند درصد آن متعلق به کشورهای نئولیرالیسم است؟
فعلا از بحث در مورد امار کرونا صرف نظر می کنیم زیرا بسیاری از فاکتورهای این بیماری هنوز مشخص نیست و واکسن آن نیز در دسترس قرار نگرفته است. اما از آمار سایر بیماری ها می توانیم به نتیجه ای صد درصدِ مخالف مقاله ی بهروز افخمی برسیم. به طور مثال سهم کشورهای فقیر از بیماری های که نام بردیم به هیچ عنوان قابل مقایسه با کشورهای مرفه اروپایی نیست. مثلا از بیماری آنفولانزا در کشور نیجریه، از هر صد هزار نفر، ۲۴۶ نفر می میرند و در آلمان از هر صد هزار نفر، هشت نفر. یا از بیماری ایدز در کشور نیجریه از هر صد هزار نفر ۱۱۶ نفر و در آلمان از هر صد هزار نفر زیر نیم نفر.
توجه کنید وقتی فقط یک فاکتور جزئی دیگر را به آمار قبلی اضافه می کنیم نتیجه گیری از داده های آماری کاملا معکوس می شود. ضمن اینکه این آمار هنوز دقیق نیست زیرا سن، جنسیت، طبقه ی افراد و… در آن لحاظ نشده است.
بنابراین فهم خطر هر بیماری قبل از آنکه یک واقعیت آماری و «امر کمی» باشد یک «امر کیفی» است که به زیر ساخت های بنیادی و رشد نیروهای مولد آن کشور وابسته است. حتی محاسبه ی عمر متوسط و سیستم ایمنی بدن قبل از آنکه یک «امر فردی» باشد یک «امر اجتماعی» است که ناشی از سطح رفاه یا فقر جوامع، مناسبات اجتماعی برابر یا نابرابر، بی عدالتی یا عدالت در توزیع ثروت اجتماعی و بیش از همه معلول ساختار جوامع مبتنی بر طبقات کثیر فرودست و طبقه ی قلیل فرادست است. به همین دلیل در شرایط بحرانی مانند بیماری کرونا طبقات فرودست در کشورهای توسعه نیافته به دلیل تقسیم غیر عادلانه ی ثروت اجتماعی، سوء تغذیه، سیستم بدنی ضعیف، نیاز شدید به کار و در آمد، استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی غیر استاندارد، زندگی در شرایط غیر بهداشتی جمعی و عدم امکان تهیه مواد بهداشتی و ایمنی و… به مراتب صدمه پذیرتر از سایر طبقات و اقشار مرفه همین جوامع هستند و بیماری از آنها به شکل بیرحمانه تر و وحشیانه تری قربانی می گیرد.
آقای بهروز افخمی! این فاکتورهای اساسی بر خلاف ادعای شما دقیقا همان حداقل هایی است که در جوامع مرفه و نئولیبرال (علی الخصوص اروپای غربی) رفع شده است و برخلاف ادعای شما که عمر کشورهای نئولیرالسیم به سر آمده و باید به موزه های تاریخ سپرده شوند، در یک شهر کوچک و پرت این جوامع که به اندازه یک روستای سیستان و بلوچستان ایران جمعیت دارد، چندین بیمارستان مجهز و تخصصی موجود است که نمونه اش حتی در پایتخت ایران هم پیدا نمی شود. فارغ از حفظ رعایت شان و حرمت انسانی در استفاده از خدمات مجانی و عمومی که بدون تبعیض هر شهروند از آن برخوردار است.
آقای بهروز افخمی! اینکه در این جوامع تضاد میان نئوفاشیست ها و نئولیبرالیست ها روز به روز در حال افزایش است شکی نیست. اینکه هیچکدام از این دو گزینه آلترناتیو واقعی انسان اروپایی نیستند را نیز روشنفکران واقعی و چپ این جوامع به شکل بنیادی نقد، و در حال مبارزه برای جامعه ای کاملا آزاد و برابر مبتنی بر عشق متقابل هستند اما اینکه از تضاد نئوفاشیست ها با نئولیبرالست ها به این نتیجه برسید که آلترناتیو واقعی اسلام انقلابی در ایران است، حتی در حد پنداربافی های یک مالیخولیای عقب مانده ی ذهنی هم نمی گنجد.
آقای بهروز افخمی! شما به پشتوانه ی حمایت همه ی توپخانه های نظامی هم قادر نیستید یک روسری را به اجبار بر سر یک دختر ده ساله ی آلمانی کنید تا به بهانه ی عقیده از بردگی اخلاقی و روحی فضیلت بسازید.
آقای بهروز افخمی! شما به جای اینکه به کمبود امکانات در ایران جهت بهبود بیماران کرونایی معترض باشید نهادهای دولتی را تشویق به بی تفاوتی نسبت به مرگ و میر بالای کرونا می کنید؟ در حالی که برخلاف اظهار دلسوزهای ریاکارانه در دفاع از مردم و اعتراض به افسردگی روحی آنان، می بایستی رویکرد نقد رادیکال و دلسوزی واقعی را معطوف به تلاش دائمی و مستمر برای رادیکالیزه کردن مطالبات بدیهی و مادی مردم و تحقق آزادی و برابری راستین به عنوان «امر اجتماعی» قرار داد.
آقای بهروز افخمی! آمار مرگ و میر بالای بیماری کرونا با روند چهل سال گذشته ی نظام قدرت در ایران ارتباط مستقیم دارد. آمار بالای مرگ و میر بیماری کرونا با فساد مالی بنیادی و دزدی های کلان و گسترده در ساختار سیاسی ایران ارتباط مستقیم دارد. آمار بالای مرگ و میر بیماری کرونا با دیکتاتوری و عدم مشارکت واقعی مردم در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی در چهل سال گذشته ارتباط مستقیم دارد. آمار بالای مرگ و میر بیماری کرونا با سرکوب اعتراضات و مطالبات مردمی در آبان ماه نود هشت و سایر اعتراضات مردمی در چهل سال گذشته ارتباط مستقیم دارد. آمار مرگ و میر بالای بیماری کرونا با عدم تحقق شعارهای آزادی و برابری ارتباط مستقیم دارد و….
آقای بهروز افخمی! «تا زمانی که نظریه، داور غایی عمل باقی بماند، میان ذهن فردی و محیطش و نیز میان اندیشه و جهان انسان ها شکافی باقی خواهد ماند. از میان برداشتن این تمایز مترادف با از میان برداشتن فلسفه بافی و آگاهی کاذب است. یعنی آگاهی را نابود کند که در باب جهان اندیشه می کند اما هنوز خودآگاهی آن جهان نیست… تنها با نفی آگاهی کاذب، وحدت تجربه و خودشناسی اتفاق می افتد.»
آقای بهروز افخمی! «کافی است با خدایان خود به سرزمینی بروید که جولانگاه خدایان دیگر است آنگاه خواهید دید که چگونه همه به ذهنیت خیال پروازانه تان خواهند خندید و بر شما محرز خواهد شد از چه رویاهایی در رنج هستید. نقشی را که سرزمینی خاص برای خدایی بیگانه بازی می کند عین همان نقشی است که عرصه ی عقل برای خدا به طور کلی ایفا می کند. عرصه ای است که در آن وجودش محلی از اعراب نمی یابد.»
آقای بهروز افخمی! این مهمترین معیار تفاوت یک روشنفکر واقعی و مستقل از یک روشنفکر حکومتی وابسته است که یکی انسان و عقل انتقادی را مبنای داوری، و دیگری خودش و منافع حقیر طبقاتی اش را مبنای خیال پردازی های متوهمانه اش قرار می دهد.