قصد این نوشتار دفاع از فیلم «خانه دختر» یا دیگر آثار سینمایی که در توقیف به سر می برند نیست که بحث پیرامون هر کدام از این آثار فضایی جداگانه و تهی از سوء تفاهم می طلبد، بلکه هدف بازتعریفی مختصر از سه کلمه «قاطع، انقلابی و جسورانه» است که این روزها با تصمیم وزیر ارشاد پیوند خورده است.
عصرایران؛ رضامیرمحرابی – سال گذشته در جشنواره فیلم فجر اثری به نمایش درآمد که در همان نخستین نگاه از شمایل و حواشی پیرامون آن پیدا بود که در اکران عمومی بحث و جدل هایی به همراه خواهد داشت. فیلم «خانه دختر» به کارگردانی شهرام شاه حسینی و بر اساس فیلمنامه ای از پرویز شهبازی فیلمسازِ کاربلد سینمای ایران به خاطر سوژه ملتهبش و درون مایه یِ پر از چالش و داغش بی شک با مشکل روبرو می شد و سر و صداها و حواشی پیرامون فیلمی که در فضای آرامی ساخته شده بود از همان ایام فراگیر شد.
«خانه دختر» با روایت پرکشش و جذابی که مخاطب را لحظه ای رها نمی کند در تمام طول مدت نمایشش نقطه به نقطه تا پایان فیلم با کشمکشی عجیب بیننده را رها نمی کند. شاید همین روایت قوی و پرکشش و بازی کم نظیر بازیگرانی چون حامد بهداد، رویا تیموریان، بابک کریمی، رعنا آزادی ور و دیگر بازیگران فیلم بود که عواملِ آن را به اکرانی پرمخاطب و پرفروش امیدوار کرد و هر ماه خبری از اکران قریب الوقوع این اثر به گوش می رسید. اما توقیف موقت فیلم از سوی وزارت ارشاد پرونده ی اکران ان را کمی پیچیده کرد تا این که سرانجام روز گذشته علی جنتی، وزیر ارشاد اعلام کرد علی رغم اصلاحات لازم، این فیلم همچنان امکان اکران عمومی را نخواهد داشت و بایگانی می شود.
این سخنان و تصمیم وزیر ارشاد را عده ای اقدامی «قاطع، انقلابی و جسورانه» نامیدند.
قصد این نوشتار دفاع از فیلم «خانه دختر» یا دیگر آثار سینمایی که در توقیف به سر می برند نیست که بحث پیرامون هر کدام از این آثار فضایی جداگانه و تهی از سوء تفاهم می طلبد، بلکه هدف بازتعریفی مختصر از سه کلمه «قاطع، انقلابی و جسورانه» است که این روزها با تصمیم وزیر ارشاد پیوند خورده است.
وزارت ارشاد که در چند سال اخیر محلی برای تصمیمات سلیقه ای، فراقانونی و فاقد دوراندیشی بوده است چطور می توان به روزهای نو و پرنشاطش امید بست؟ حکایتی که شاید خیلی مربوط به این دولت نباشد و سال هاست احوال فرهنگ و هنر این مرز و بوم را رو به ضعف و سستی هدایت کرده، سردرگمی و یک بام و دو هوایی متولیان فرهنگ این مملکت است. سردرگمی که ریشه در فقدان سیاست های راهبردی کلان حوزه فرهنگ و هنر دارد که چه بسا اگر این سیاست ها روی میز بود حال آشفته و رو به احتضار فرهنگ این مرز و بوم این چنین نمی ماند.
وقتی اثری هنری به عنوان یک اندیشه ساخته و عرضه می شود جای آن به جای قفسه ها و کمدهای قفل شده، در برابر دیدگان مردم است تا آن را ببینند و بخوانند و بشنوند و خودشان تحسین کنند، نقد کنند و یا طرد کنند. تا پیش از عرضه ی یک اثر فرهنگی هنری به عنوان یک بینش و اندیشه به جامعه، مسئولیتی مترتب متولی تصمیم گیر و صادرکننده مجوز نیست، اما تصور کنید متولی تصمیم گیر اثر را دیده، خوانده و مجوز داده است و حال که سر و صدای دیگران را شنیده رسما زیر حرف قانونی خود زده است و بایگانی را موجب افتخار و سند انقلابی بودنش می داند.
حال که با صرف زمان و هزینه هنگفت تیمی اثری را تولید کرده اند، به جای تذکر به کسانی که که پروانه ساخت و مجوز تولید آن را صادر کرده اند، دست به تنبیه کسانی می زنیم که مال و جان و وقتشان را صرف تولید محصولی کرده اند که امید به دیده شدن آن داشته اند؟
ای کاش وزیر محترم و فرهیخته ی ارشاد سلسله اقدامات «قاطع، انقلابی و جسورانه شان» را در وزارت تحت اختیارشان در همه ی زمینه ها گسترش می دادند تا بیش از پیش موجب دلسردی اهالی این عرصه فراهم نشود. اقدامات قاطعشان را زمانی که معترضان با حمله به یک کنسرت خواننده سنتی در یکی از مراکز فرهنگی استان ها جو را مسموم کردند و موجب ترس و ناامنی حاضران را فراهم ساختند کسی به یاد دارد؟
اقدام جسورانه شان را زمانی که ۳ هزار نفر برای مراجعه به یک کنسرت بلیت خریداری کردند و چند روز مانده به برنامه با لغو مجوز دلسردی آن مخاطبان به وجود آورد کسی به یاد دارد؟ البته که آرشیو صحبت های وزیر پر است از سخنانی در محکومیت این اقدامات خودسرانه اما اقدام عملی برای حل این رفتارهای فراقانونی و دلسردکننده کجاست؟ اقدام قاطع وزیر در حمایت از فیلم «قصه ها»ی رخشان بنی اعتماد که موجب اکران این فیلم شریف و دردمند شد را یادتان است؟ همگان چنین روحیه ای از وزیر محترم طلب می کنند.
سیاست های کلان و راهبردی عرصه ی فرهنگ و هنر در کدام قفسه یا اتاق فکری خاک می خورد؟ تولید محتوای فرهنگی هنری چقدر با واقعیت ها و نیازهای جامعه منطبق است؟ اساسا یک ارزیابی از نیازهای فرهنگی جامعه به عمل آمده است؟ جامعه چرا به برخی آثار فرهنگی هنری گرایش بیشتری دارد و بعضی کمتر؟
چطور فیلمی که حتی یک تیزر تلویزیونی هم ندارد بیشترین مخاطب و ضریب اشغال صندلی را به خود اختصاص می دهد(نه فقط در پایتخت بلکه در سراسر کشور) و اثری دیگر با تبلیغاتی شگفت انگیز و طوماری، همچنان اندر خم دیده شدنی حتی در حد متوسط است؟ آیا با حضور و هجوم شبکه های اجتماعی و فرااجتماعی که پایشان را بسیار بیشتر از گلیمشان دراز کرده اند جوان امروزی تبدیل به مخاطبی منفعل شده است؟
اگر فضای عادلانه ای برای نمایش و نقد آثار توقیفی در مجامع علمی دانشگاهی ایجاد شود بهتر و جامع تر می توان در مورد آن ها سخن گفت و تحلیل کرد. چه بسا سینمای اجتماعی ایران برای فرار از بن بست توقیف و بایگانی چاره ای جز این ندارد که نمایش و نقد آثارش را پیش از اکران به مجامع علمی دانشگاهی ببرد تا در آن جا اهل فن سخن بگویند و به یک نقطه نظر در مورد آن اثر برسند.
سخن بسیار است و چشمی پر از انتظار برای مشاهده اقدامی «قاطع، جسورانه و انقلابی» برای نجات فرهنگ و هنر سرزمینمان به درها خیره شده است. اگر کمی به اوضاع موسیقی، تئاتر، سینما، نشر و کتاب و …نگاهی بیاندازیم متوجه اوضاعی وخیم می شویم، اوضاعی که به قول احمدرضا درویش کارگردان فیلم «رستاخیز» اورژانسی است و بیمار اورژانسی نیاز به شوک و اقدام فوری دارد. البته که در این مسیر از اقدامات خوب و رو به جلویی نیز که تاکنون در این حوزه ها انجام شده است به نیکی یاد می شود و رعایت انصاف ایجاب می کند که منکر اقدامات مثبت انجام شده نیز نشویم اما انتظارها بیش از این است.