برای جامعه سینما :محسن سلیمانی فاخر/حسن نراقی در کتاب «جامعه شناسی خودمانی»می نویسد:«من نمی دانم مردمی که هنوز روی این خط کشی کف خیابان نمی توانند حریم و حرمت همدیگر را نگه دارند این دموکراسی را برای چه میخواهند! الفبای ساده ی این دموکراسی در همین خطوط را بی جا قطع نکردن، پشت چراغ ایستادن، به عابر پیاده ی نگون بخت راه دادن و سبقت بی جا نگرفتن است.»
مصداقش می شود همین که برخی از مردم ما چگونه به مسائل پیرامون خود موضع می گیرند و ابراز وجود می کنند ،این روزها بعد از مراسم قرعه کشی تیم های جام جهانی فوتبال بخشی از جامعه «آقای کافو» را مقصرِ قرار گرفتن ایران در گروه سخت میدانند وبه هر دلیل و برهانی به توهین و گستاخی و فحاشی ،همان بهترین روش برای نشان دادن مقصر و یا اعتراض کردن رفتند و به صفحه اینستاگرامی بازیکنان مطرح تیم های همگروه و«آقای کافو»- شخصی که تنها نقش انتخاب گوی را به عهده داشت –رفتند وهر چه خواستند کردند.
شاید گفتمان روشنفکر جامعه این رفتار را به تعداد کمی از مردم مرتبط کنند که به میزان سطح ادراک و شعور برخی از سطوح پایین جامعه ارتباط دارد و برخاسته از فرهنگ توده مهارنشده است اما وقتی که چنین رفتارهایی از سوی رسانه و افرادی که عوام شناخته نمی شوند سر می زند، تعابیر و برداشت ها معنای دیگری می یابد.
وقتی یک سایت معتبر ورزشی در تحلیلی ،هجوم تاسف بار این لمپنهای فحاش اینترنتی به صفحات کافو را به «حمله گلادیاتورها » تشبیه می کند و بار« ارزشی و حماسی» برایش قائل می شود، دیگر چگونه می توان انتظار داشت که این روند کریه متوقف و یا تعدیل شود یا وقتی مجری ورزشی ، تحصیلکرده و مدرس دانشگاه در تلویزیون در واکنش به قرعه عربستان با لحنی غیر رسمی میگوید «ایشالا حذف بشن» یا می گوید: «آی کافو…کافو چیکار کردی با ما» دیگر چه توقعی می توان از جوانان احساسی،جوگرا و عاری از فرهنگ تعقل و شعور اجتماعی داشت. ایا نه این است که ورزش ابزاری برای دوستی بیشتر است نه ایجاد نفرت و تفرقه و موضع گیری ؟
واقعا این نیز تقصیر دولت است؟مگر این گونه نیست که مردم دنیا بر اساس همین فحاشی ها ایرانیان را قضاوت میکنند.مگر نه آنکه حمله به سفارت عربستان هنوز، هم دولت و هم مردم تاوان پس می دهند که با هیچ دیپلماسی و هیچ زبان نرم و عذرخواهانه نمی شود ذهنیت ها را تغییر داد . آیا دراین وضعیت های پوچ و احساسی ،جهانیان مردم ایران را مردمی بیادب و فحاش نمینامند که بدون هیچ دلیلی ناسزا گویی می کنند؟از سویی دیگر وقتی که« گفتمان رسانه ای» این روزها،در مورد لباس پوشیدن مجری زن مراسم افتتاحیه قرعه کشی جام جهانی است و بعد از آن سخن از لطف و گذشت مجری می شود که بخاطر ایرانیان لباس پوشیده به تن کرده ، نباید منتظر چنین عواقبی بود !
مقصر ماجرا کیست ،«خانواده»است که در امر آموزش رفتاری واجتماعی کوتاهی میکند .نهاد«آموزش و پرورش» است که فلسفه ذاتی و عملی اش «خواندن برای نمره» است و از روز نخستین بدون تعامل ،دانش آموز درساختاری یک سویه و خشک با کتاب و خواندن آشنا میشود و شعور و فهم اجتماعی هیچ . گناهکار این فاجعه «جامعه» است که مردمانش کتاب نمی خوانند و دنبال آموزش های رفتاری و فرهنگی نیستند و حتی دانشجویانش هم علاقه مندند که توده وار زندگی و تفکر کنند .
مبرهن است که مشی و مرام مردم توده وار، پیروی بی چون و چرا از دیگران است. کسی که پیرو دیگران هست نیازی به تفکر درباره رویدادها و اعمال اجتماعی اش ندارد و هنگامی که نیاز به تفکر نباشد، نیازی به تامل درباره عواقب یک کنش که نتیجه اش فرافردی است ،احساس نمی شود. از منظری دیگر می شود علت این هجوم عاری از تفکر و غیرعادی ایرانیان را به این واقعه ورزشی را اینگونه ارتباطی وثیق برقرار کرد که اینان مردمانی شوخ و شنگ هستند که با جدیات با مزاح برخورد می کنند تا تلخی ها را به شیرینی مبدل کنند و اساسا مرز بین جدیت و شوخی در فرهنگ کهن شان محو شده است .
اما در هر فرهنگ و جامعهای چه کسی با چه کسی در چه موقعیتی و درباره چه چیزهایی شوخی میکند امری قابل واکاوی برای خودِ فرد است یا جامعه بایستی به شخص فهمانده باشد که شرایط اجتماعی تولید و بازتولید شوخی چیست. از سویی هر اجتماعی به صورت عرفی شیوه های آداب شوخی را وضع می کند که ندانستن آنها می تواند به فاجعه و خشونت منجر شود . از منظر جامعه شناختی خنده دار نبودن شوخی، یک امر هوشمندانه است، زیرا رویداد غیر جدی و فان تنها در موقعیت خاص یک فرهنگ، خنده دار است، اینکه ایرانیان هر واقعه ای حتی دردناک چون زلزله و فوت یک شخص را به شوخی ،هزل و هجو گوییمی پندارند به و سخره و عقده گشایی می گیرند شاید به این دلیل است که فرهنگ ما شوربختانه آن را «واکنش معیار» قرار داده است اما اینکه این عرفِ خودی، به ناخودی ها سرایت می کند بسی اسفناک است چرا که همچنان که ممکن است یک کنش شوخ وار و بیجا اعتبار اجتماعی یک فرد را از میان ببرد می تواند به مراتب در چنین واکنش های ناپسند اجتماعی به روابط کشورها خدشه وارد کند و حتی شوخیها وجوک هایی با بار منفی و ناسزا میتواند به تنشهای اجتماعی، کژفهمیها و حتی خشونت منجر شود چراکه مرز میان توهین و تحقیر با شوخی و طنز به قدری ظریف است که حتی در روابط های دیپلماسی تلاش می شود که این مرز رعایت شود حال ما ایرانیان به راحتی و بدون هیچ ملاحظه ای تمام رشته های روابط های انسانی و بین المللی را در ابعاد سیاسی و اجتماعی پنبه می کنیم به امیدی که خود را تخلیه کنیم ،مزاح کنیم و با هم به دیگران بخندیم و بعضا سختی ها را سهل نشان دهیم و در قالب یک کنشگر معترض قد علم کنیم.
به زعم «هانری برگسون»فیلسوف فرانسوی، شوخی مستقیما «هوشمندی» انسان را هدف می گیرند و نه عواطف او را، به همین جهت تا فرهنگ مقصد- فرهنگی که با آن مزاح می شود- دقیق وعمیق درک نشود، نمی توانیم کیفیت و علت و تعبیر شوخی را معنا کنیم اما در جامعه ما و در چنین هجمه ها ی فرا ملی هوشمندی معنا نمی دهد، خرواری از عواطف بی آموزش و مهار نشده ای است که از دلایل متعددی نشات می گیرد که مهمترین آن می تواند آشنا نبودن با «فرهنگ یک تکنولوژی» است ، تکنولوژی که همیشه در کشور ما زودتر از فرهنگ و دستور کارکردش جا خوش می کند که دیگر کار از کار گذشته است؛ همچون بی فرهنگ وارد شدن در فضای مجازی.
ختام این نوشتار سخن « نایجل شورت» مدرس بین الملی شطرنج است که در اعمال نظری درباره ما ایرانیان گفته است :« شماها در هر چیزی تا تهش میروید » ته همه چیز ..ته نشناختن جایگاه فردی و اجتماعی خودمان!
One Comment
بازخورد: تحلیل جامعه شناختی ترویج مصرف گرایی در رسانه ملی - رسانه تحلیلی «جامعه سینما»