مختص جامعه سینما: محسن سلیمانی فاخر*/ در مرور اندیشه های نظریه ی مکتب فرانکفورت و انتقادات آنها از فرهنگ انبوه وعامهپسند می توان به انطباق و استفاده مضحکانه و مقلدانه تلویزیون از برگ برنده های شبکه های مجازی اشاره کرد وبرای فهم آن می توان از استفاده توهین آمیز و بی ملاحظه برنامه«خندوانه »از شخصیت هزل نمای جوانی دلقک با عنوان اینستاگرامی«شیخ حسین» یاد کرد .
این شخصیت که با «لایک» گرفتن متعدد از کاربران اینستاگرام محبوب قلوب است و با «فالوور»های انبوهی که با اهانت و بی مبادلاتی دور خود جمع کرده و نیز با تصدیق و کسب رای هیات ژوری (آتیلا پسیانی ،کمال تبریزی و گوهر خیراندیش) این روزها برگ برنده به اصطلاح آس ترین برنامه تلویزیون یعنی«خندوانه» شده تا با سناریویی از پیش تعیین شده بتوانند به فینال«استند آپ کمدی» – این کاسبی خوش رنگ و لعاب چهره ساز حال حاضر خندوانه- راه یابد تا لااقل نیمی از مخاطبانش را با این برنامه به اشتراک بگذارد و کسب و کاری دوسویه ای شکل گیرد که هم سیخ بهره گیرد وهم سه پایه.
این مکتب که بیشترین توجهش را به قلمرو فرهنگی متمرکز کرده است به ساختارهای عقلانی و دیوانسالارنه (مانند شبکه های تلویزیونی) که مهار فرهنگ نوین را در دست دارند دلالت دارد ،فرهنگ توده ای جهت داده شده که غیر خودجوش، چیزواره و ساختگی است و برنامه هایی نظیر« خندوانه»،« دورهمی » و در سطحی پایبین تر حتی برنامه ورزشی «نود» که برنامه های پربیننده تلویزیون هستند به راحتی در این مصداق گنجانیده می شوند.
در این صناعت فرهنگی این روزهای تلویزیون،که اساسا به استفاده از ساده پنداری توده و جذب آگهی و مشارکت های تجاری استوار است فرایند صنعتی شدن را به صورت انبوه در پیش گرفته و الزامات اقتصادی را مانیفست خویش قرار داده تا جایی که حتی از اقبال یک شخص لاابالی که در اینستاگرام به تمسخر کلیپ هایی که بیشتر از سوی دختران در اینستاگرام بارگذاری میشود همت گمارده است.
اینان با استفاده الفاظ رکیک و کلید واژه هایی مستهجن به جذب مخاطب پرداخته نیز کوتاهی نمی کند و برای این صنعت فرهنگی خود،دست به سوی چنین اشخاصی دراز می کند.حتی برنامه ای متفاوت از «خندوانه» و برای مجری که او نیز دنبال فالورهایی شخصی است در برنامه« ماه عسل»ش از زن مانکنی بهره می برد و اساسا نگاه بازرسی و حراستی در این مضامین از تلویزیون رخت بربسته است.
تاثیرات مخرب و تحمیق کننده و منفعلساز این صنعت بر توده ی مردم رسوخ خواهد کرد
از منظری دگر؛ از منفعت هایی که خودِ این برنامه سازان می دانند که همه می دانند و بارها و بارها خویش را از آن مبرا می دانند و کسب و کارهایی که به یمن همین ترفندها در آینده ایی نه چندان دور بهره خواهند برد که بگذریم این پیمانکاران تولید کننده چیزی هستند که به «فرهنگ انبوه»مشهور است. فرهنگی که نه تنها پدیده ای عینی و واقعی نیست، بلکه کاذب ، نادرست و مادی است ونگرانی هایی برای جامعه و همین بیننده هایی که تنها سرگرمند و گاه می خندند و شادند وجود دارد ،
اینکه «صنعت فرهنگ» پدیدهای است نادرست و ویرانگر که به صورت مجموعهای از عقاید از پیش بستهبندی شده تولید انبوه گشته و به کمک رسانههای جمعی به خورد تودهها داده میشود و مهمتر آنکه تاثیرات مخرب، سرکوبگر، تحمیق کننده و منفعلساز این صنعت بر توده ی مردم رسوخ خواهد کرد و نسلهای آینده رانیز در برمی گیرد تا جایی که حذف کاراکتر عروسکی «جناب» ش را یک رخداد ملی عنوان می کنند و رسانه ها ماه ها در بابش یاداشت ها و تحلیل ها می دهند و نبود او را برای مخاطب فاجعه قرن بر می شمارند.
در همین راستا از تعداد کمی از برنامه های هویت ساز و سرگرم کننده و بی حاشیه که فاکتور بگیریم اکثر مصنوعات فرهنگی تلویزیون به رسانهایی اقتصادی بدل شده است . این تولیدی صنعتی، که در آن کالاهای فرهنگی با ویژگیهای سایر تولیدات انبوه ،همچون کالاییشدن و استاندارد شدن ،تولید انبوه می شوند و شیوه معتدل تری جزبهره گیری از پیامک های درآمد زا و اغفال کننده و مصرفی کردن مخاطب معرفی کالاها در تمام تولیدات و استفاده از الگوهای درامد زای رسانه های مجازی با همه ادمای کلاشی که هنر را یدک می کشند سراغ ندارد و حالا این صنعت فرهنگی با مغالطه هایی که در برنامه هایی چون «دورهمی» که مثلا حرف مخاطب را می زنند و از دولتمردان انتقاد می کند و شبه هنرمندانی که یعضا با لودگی لایف استایل هایشان را معرفی می کنندو لایک خورهایشان را افزایش می دهند،
یک برنامه مردمی و سرگرم کننده به بیننده ابراز می کنند و عموم مردمی که نمیدانند این دلبری ها هم جزیی از این صنعت تلویزیون و پیمانکارانشان در«دورهمی»و«خندوانه» است.مجری هایی که انقدر محبوبیت و «فالور» دارند که می توانند با فراخوانی یک جریان بزرگ را در کشور راهبری کنند و اینها همان قدرتی است که «مصنوعات فرهنگی و هنری» شان به انها به پاس یک عمر تلاش های بی چشمداشتشان به آنها عطا کرده است.
دستگاههای فرهنگی از کار افتاده با وضعیت روحی اعضای جامعه در قالب نهادهای عینی نیروی تازهای کسب میکنند
«هورکهایمر» معتقد است«عناصر نظم اجتماعی کهنه به سرعت با هم جفت و جور میشوند و دستگاههای فرهنگی قدیمی و از کار افتاده در شکل وضعیت روحی اعضای جامعه و همچنین در قالب نهادهای عینی نیروی تازهای کسب میکنند.»به زعم وی فرهنگ عامه ابزاری است برای شکل دادن و پروراندن اعضای جامعهای که تحت مدیریت کلان و کلگرایانه و یا تمامیت خواه قرار دارند.
او و «آدورنو»در مقاله «صنعت فرهنگ،روشنگری برای فریب توده ها» مبین این موضوعند که در وضعیت انحصاری، تمامی فرهنگ توده ای یکسان و یکنواخت بوده و این فرهنگ به واسطه ی درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی تباه و فاسد نیز شده است.از سویی در هم آمیختگی تبلیغات و صنعت و فرهنگ موجب می شود که این هر دو به آئینی برای منحرف ساختن انسان تبدیل شوند.
بر اساس نتیجه گیری آنها، موفقیت ظاهری تلویزیون در جذب مخاطب -که آن هم به مدد انبوه پیامکهایی که روانه انها می شودبه دست آمده- به دلیل تماشاگر و مصرف کننده ای است که گاه به رغم آگاهی از اهداف اصلی تولید کنندگان برنامه ها و نیز به دلیل ناچاری احساس می کند که محصولات و مصنوعات آنها را مورد استفاده قرار دهد. آنها در« دیالکتیک روشنگری» اذعان دارند که هدف اصلی روشنگری آزاد کردن انسان از اختناق سیاسی و بدبختی اقتصادی و مادی بودهاست؛ولی روشنگری خود تبدیل به اسطورهای شدهاست که همراه با بدبختی و فلاکت است. روشنگری ایی که به تسلط تکنولوژی بر جهان و اسیر شدن فرد منجر شدهاست.
با این وجود ،مکتب فرانکفورت نسخه ای را برای این« صنعت گران فرهنگی» پیچیده است و می تواند در جامعه ما و در مقابل بنگاه های رسانه ای عصر ما کارکرد داشته باشد.آنها برای مقابله با روند فزاینده و رو به رشد توده ای شدن، همنوایی و تسلیم منفعلانه در حوزه های مختلف فرهنگی و زوال شخصیت و فرد، بر تقویت و حمایت از «خود» و تلاش برای احیا و توسعه ی فردگرایی تاکید می ورزند.
*کارشناس ارشد جامعه شناسی و منتقد سینما