در مورد فیلم محمد به نظر می رسد در سرزمینی که با نام و سیره اهل البیت عجین است انتظار می رود این فیلم را دید و تکلیف روش ن است چه بسا فیلم برای عدهای از مخاطبان در نظر افتد و گار گشا باشد و هم ره آورد معنوی برای شخص داشته باشد و هم ره اورد مالی برای سینمای ایران ، فیلم قطعا نقاط مثبیت دارد که هر کسی به آن اذعان دارد اماهدف این نوشتار آن است که نقاطی که باید مورد توجه قرار می گرفت آن به خاطرحضور ابر شخصیت جهان انسانیت نکاتی یادرآور می شود:
در ابتدا مجید مجیدی به عنوان کارگردان اثر باید بداند مخاطبین زیاد فیلم و بعضا فروش خوب گیشه الزاما ناشی از کیفیت فیلم نیست ،بلکه عشق و علاقه مردم به حضرت رسول بخش عمده ای از این اقبال را ناشی شده است .مثلا اگر همین فیلم با همین کیفیت برای سهروردی یا میرداماد ساخته شده بود با اقبال چندانی روبرو نمی شد پس نتیجه انکه اقبال مردم ناشی ساختار و هدایت حرفه ای اثر نیست بلکه فیلم عنوانی را یدک می کشد که خود میلیاردها طرفدار مسلمان در جهان دارد.
دوم انکه اگر هر واقعه و رویدادی تاریخی بخواهد با زبان سینما روایت شود به ناچار باید برخی از الزامات آن را بپذیرد مثلا انتخاب سینوسی داستان یا داشتن نقاط عطف یا برخورداری از درام مکفی و تاثیر گذار ، اینهاست که مقدمات قصه گویی در سینما را مهیا وباعث جذاب بودن و شیوایی و رسایی آن رویداد می شود مثلا در نظر بگیرید که زند گی نامه همه شهدا قطعا می تواند در فیلمی به تصویر کشیده شود اما اگر در روندی تاریخی از بچگی تا شهادت در فیلم پرداخته شود و تمهیدی برای سینمایی شدن انتخاب نشود فیلم ابتر می شود و فرق چندانی با دیگر مضامین ندارد .به فیلم محمد که بازگردیم نتیجه آنکه سازندگان می توانستند آن بخشی از زندگی حضرت را گزینش کنند که بار دراماتیک و تاثیر گذاری بیشتری داشته باشد فیلم بیش از آنکه دراماتیک باشد، مملو از تصاویر زیبا با قاب های چشم نواز همچون پرواز قاصدکها و خروش دریا است که منهای رویکرد بصری فیلم در خدمت محتوا نیست.
از منظری دیگر فیلم با آنکه داعیه جهانی دارد به نظر می رسد تنها به مخاطب مسلمان اندیشیده است برای این ادعا این استدلال وجود دارد که فیلم بیش از حد متکی به عواطف مسلمانان و تأثیرات مذهبی و دینی است به گونه ای که مخاطبی که به اطلاعات فرامتنی آشنا نباشد در فهم وقایع دچار دوگانگی می شود . این فیلم نمی تواند با اتکا بر داشتههای خود و نه بضاعتهای پیشینی مخاطب، تأثیر و تأثر بیافریند. و مواجهه بینندهای غیرمسلمان موقعیتهای شعاری، فضایی دیگر ایجاد کند.
فیلم «محمد» با نمایش دوران طفولیت پیامبر و یادآوری دشواری زندگی ایشان از دید ابوطالب بارجعت به گذشته با نمایش تحریم مسلمانان وتهدید ابوسفیان بر حمله نظامی به شعب ابی طالب آغاز میشود. و دوران طفولیت پیامبر از یتیمی تا یافتن دایه و تهدید یهودیان ادامه می یابد.
شخصیتی یهودی به نام ساموئل در روایت بهره گرفته شده است که به محض آگاهی از مبلاد پیامبر اسلام، درصدد است بنا بر تعصبات آیینیاش، ابشان را به انحاء مختلف بیابد و بکشد. این خط داستانی چنان پررنگ شده است که حتیگاه از موضوع خود حضرت محمد (ص) هم پیشی میگیرد و تبدیل به موتبف اصلی متن میشود و حتی امری مانند سپردن محمد به دایهاش حلیمه هم بر همین مبنا تعبیر شده است.
همگی تیپهایی معطوف به زمینههای آشنایی و اعتقادی قبلی مخاطب و فیلمساز هستند. عدهای خیلی خوبند و دائما لبخند میزنند و مهربانی میکنند و عدهای هم خیلی بدند و دائما اخم میکنند و نعره میکشند. این نوع قطب بندی شاید در فضاهای ایدئولوژیک متداول باشد، اما در بافت دراماتیک یک فیلم سینمایی، ناپخته است.
بدرستی میزان اطلاعاتی که از زمان کودکی پیامبر داریم چقدر است و به چه میزان قابل استناد ؟هرچه باشد میدانیم که او در زمان کودکی معجزه نداشت و مریض شفا نمیداد بت ها جلوی چایش شکسته نشد آب اقیانوس به کناری نرفت و شهاب بارانی نشد چون هنوز پیامبر نبود و تازه وقتی پیامبر شد معجزه اش جز قرآن نبود همیشه میگفت من بشری مثل شمایم این فیلم با همه هزینه هایش در زمانی که مملکت به هر ریالش نیاز دارد و در شرایط جهان امروز و منطقه که قرایتهای خرافی از دین اسلام را دینی خشن و … نشان میدهد هیچ کمکی به تلطیف اذهان جهانی و نشان دادن واقعیات جهان آنروز نکرد و راستش من از صدای سنگین موسیقی ضربی که هرآن در صحنه های از هم گسیخته قطع و وصل میشد سردرد گرفتم.
میشد از فرصت سه ساعته فیلم بصورت بهتری برای گنجاندن بخش های بیشتری از زندگی رسول اکرم استفاده کرد و از ریتم کند ان جلوگیری کرد ، تاکید افراطی بر دوران دوکودکی پیامبر و استفاده نکردن از مثلا فلاش فوردواردها از دلایل این ریتم است
نامناسب بودن صدای فردی که کودکی و نوجوانی پیامبر ، استفاده از لباس هایی نو و اتو کشیده ای که می شود با هنر کهنه سازی این مشکل عمومی فیلم های تاریخی سینما حل شود.
اغراق در دنیای واقعی مثلا عکس آسمان پر از ستاره روی آب های جمع شده در گودال ها در شب، نورباران آسمان در زمان تولد حضرت ،نمایش ابرها زمانی که بَحیرای راهب مسیحی در زمان آمدن کاروان حضرت بعنوان ابر بالای سر. پرنده های ابابیل ،نحوه خورده شدن پیمان نامه توسط موریانه ها
مشکل اغراق گری و افراطی گری در زندگی بزرگان بخصوص بزرگان دین در داستانها و روایتهای ما چنان زیاد است که در نهایت تاثیر گذاری آنرا برای الگو برداری در زندگی روزمره ما مخدوش می کند
-فیلم مملو از کرامات پیامبر ان هم در دوران کودکی و زمانی که به پیامبری مبعوث نشده است
در این فیلم بارها حضور پیامبر با معجزه عیان روبرو بود بطوریکه به محض ورودش به جایی آب باران چنان سرازیر می شد و چنان سرسبزی می آمد و دریا ماهی ها را بسمت ساحل سرازیر می کرد که اگر اینگونه بود قطعا اسلام امروزه سر و شکل دیگری به خود داشت است. در حالیکه در روایت داریم که حضرت محمد (ص) زمینیترین و ملموس ترین پیامبر الهی بوده و تاکید بر قران به عنوان معجزه اش بوده است. زندگی پیامبران بسیار معمولی تر از آنچیزی است که تاکیدات ما بر معجزات آنان میشود ،اگر قرار بود معجزه ای اتفاق بیافتد در مقاطع خاص و در صورت نیاز و به اذن خداوند بوده است در فیلم بین نمایش این معجزات و برخی از سختی ها پارادوکسی وجود دارد.اگر این تمهیدات از سوی پیامبر وجود دارد پس چطور کمبودها و مشکلات در دوران شعب ابی طالب حتی با حضور پیامبر در آنجا باقی می ماند یا اغراق هایی که حتی برهان منطقی و دراماتیک اثر را زیر سوال می برد مثلا محمد خردسال دایه اش رابه راحتی از بیماری شفا میدهد اما برای مادرش کاری انجام نمی دهد
اینها قصد نپذیرفتن کرامات و معجزات پیامیبر نیست اما وقتی که پیامبری به عنوان مردمی ترین انسان در میان مردم حضور دارد نمایش این معجزات که بی منطق در روند داستان وارد می شود منطق روایت داستانی را زیر سوال می برد، یعنی انتخاب داستان ، محتوا و شخصیت ها و مقطع زندگی پیامبر در این اثر به درستی انتخاب نشده و به نظر می رسد پیامبر بخش قابل نمایشی جز این کرامات نداشته است و اینها در کنار نمایش فلاش بک هایی از زاویه دید عموی پیامبر بر زندگی شخصی و انفرادی ایشان ، منطق را باز به دلیل دلایل سینمایی زیر سوال می برد.