جامعه سینما:آیا هیجانانگیزتر از تماشای رابطه پرتنش آدمها با یکدیگر، چیزی در جهان وجود دارد؟ چه موقعیتی دلخراشتر از مشاهده یک رابطه خویشاوندی که در مرز بین جنون و تحمل، پذیرش و وحشت، پیچ و تاب میخورد؟ یک رابطه «پدر و دختر»ی چه میزان ظرفیت، برای حیرت زده کردن تماشاگر دارد؟ مگر میشود هم آشنا بود و هم دور از دسترس و سختفهم؟ ستایششدهترین فیلم سال ۲۰۱۶، به معنای واقعی کلمه شگفتانگیز است. یک شاهکار بیهمتا که تجربه تماشایش همچون اولین مواجهه با یک فیلم بزرگ شما را دچار «ترس و لرز» میکند. «تونی اردمن» جواهر در ظاهر کوچک و در باطن گستردهی مارن اده، نه فقط بهترین فیلم سال در کنار «او» پل ورهوفن است که در جایگاه یکی از مهمترین فیلمهای «پدر دختر»ی تمام دوران قرار میگیرد. داستان همان دستمایه همیشگی است؛ عدم «ارتباط» و فاصلهای که قرار نیست به این راحتیها پر شود.
دختر غرق در مناسبات تجاری سرد دنیای مدرن و پدر چونان کولیوشی خوابزده که در تقلا و تمنای ارتباط گرم و شوخطبعانه با دختر و آدمها، خود را به در و دیوار میزند. فیلم «ویرد» مارن اده، مشخصا فیلمی سخت و دیریاب است. مدتها طول میکشد تا حین تماشای فیلم، به لحن و منش متغیر آن، خو بگیرید. دلسرد شدن از «تونی اردمن» و رها کردن آن، سادهترین کاری است که تماشاگر میتواند انجام دهد. اما اگر مخاطب بهتری باشید و سعی در همراهی با فیلم را به تنبلی ندیدن، ترجیح دهید آنوقت طوفانی از احساسات خاص، چنان شما را در برمیگیرد که در کمتر فیلم سینمای هزاره سوم، طعماش را چشیدهاید. کلید درک فیلم در صحنه کلیدی آواز خواندن دختر، به اجبار پدر و همراهی با او در مهمانی است. در صحنهای که دختر بالاخره کاری را تا انتها برای پدرش انجام میدهد و پدر در نسبت با ناراحتی و شکسته شدن دختر، به شکست و اشتباهش پی میبرد. لحظهای که دو شخصیت با وجود بیشترین فاصلهای که از هم گرفتهاند به درک و فهم یکدیگر نائل میآیند. ترانه ویتنی هیوستن که توسط دختر در این سکانس «تکاندهنده» بازخوانی میشود گویای وضعیت درونی، رنجور و شکننده دو کاراکتر اصلی است.
لحظهای که به منزله انفجار احساسات و نقطه عطف جهان گنگ فیلم، به یکباره همه چیز را افشا میکند و از سکون و فاصله، به موسیقی و نزدیکی با آدمها میرسیم. دختر در مسیر دیوانهوار پدر قدم برمیدارد و پدر با پذیرش ناتوانیاش خود را پنهان میکند و از دختر فاصله میگیرد. تا اینکه در لحظهای نامنتظر و شگفتانگیز، دختر رها شده از مهمانی احمقانه، پدر را که در لباسی عجیب فرو رفته، در آغوش میکشد و نامش را صدا میزند؛ «پاپا».
پویا عسگری/ ۷ فاز