برای جامعه سینما: رضا ظفری/ تاریخ ،چشم انداز و جامعه شناسی سینمای ایران بررسی جامعی می طلبد .سال های سال است که مردم جهان برای تماشای جادوی تصاویر به سالن های تاریک و مجللی پا میگذارند که نامشان سالن های سینماست. سالن هایی بزرگ که تنها نمادی کوچک از یک جنبش و یک مکتب هنری والا هستند. هنر هفتم، یعنی سینما.
از لحاظ تاریخچه سینما هم اکنون در سال ۲۰۲۰ میلادی ۱۲۵ سال سن دارد اما تمام طول عمرش را در یکی دو مکان ساکن نبوده و زندگی را از مغرب تا مشرق زمین تجربه کرده. هنر سینما که اوایل فقط یک تفریح علمی بود و سپس بزرگانی آن را به اندازه یک هنر بالا کشیدند به کشور های بسیاری سفر کرده و در برخی از آنها به بلوغ و کمال رسیده و موفقیت های جهانی به دست آورده.
در آلمان یادگرفت از حدود ظواهر صحنه قدم فراتر گذارد. در شوروی سابق یاد گرفت که تدوین مؤثر ترین عامل در انتقال احساسات تصاویر به بیننده است، در امریکا یادگرفت که کمدی تنها مضحک قلمی یا دوربین سخیف نیست و در اسکاندیناوی یاد گرفت که هنر سینما باید به کلی از تأتر جدا باشد.
سیر تکوین و تحولات سینما مجموعه ای از ارتباطات و شبکه ای از روابط میان آنهاست
روابطی که کمکم موجب دیده شدن ناشناخته ترین یا دورترین کشور ها در سطح جهان شد. البته هنوز پس از گذشت ۱۲۵ سال از اختراع دوربین (سینماتوگراف) کشور های بسیاری از صنعت سینما محروم اند یا اگر سینما دارند، صرفا آن سینما یک سینمای محلی است و فقط در حدود و مرز های همان کشور دیده شده.
میزان و ارقام این کشور ها بیشتر در قاره آسیا و آفریقا دیده میشود و موفقیت های این دوقاره در مقابل اروپا و ایالات متحده امریکا با این همه تکنولوژی و نیروی صنعت سینما به گونه ایست که انگار دارند از صِفر صد میسازند.
ساده ترش این است که موفقیت سینما های قاره آسیا در سطح جهان بسیار مهم تر از موفقیت های اروپا در جهان است. چرا که اروپا آکنده از تجربیات و نیروی ماهر انسانی است و آسیا با وجود تعداد بالای کشور، تنها تعداد انگشت شماری سینمای بزرگ و موفق دارد. سینما هایی مثل چینژاپنکره روسیه به تازگی افغانستان ترکیه هند_ تایلند و ایران
در میان اسامی بالا بیشتر از همه نام های چین_ ژاپنکرههند و ایران در جهان شنیده و دیده شده اما جایگاه سینمای ملی ما، یعنی ایران کجا بوده و هست…
نگاهیبهتاریخ مختصرسینمای ایران
سینمای ایران اصطلاحاً به مجموعه ای از فیلمها که یا در محدوده ی مرز های جغرافیایی یا در محدوده ی مرز های انسانی ایران(چه قبل و چه بعد از انقلاب) تهیه و تولید میشوند گفته میشود.
ورود نخستین دوربین فیلمبرداری (دستگاه سینماتوگراف) در زمان مظفرالدینشاه، به سال ۱۲۷۹ هجری خورشیدی، آغازگر تاریخ سینمای ایران است. مظفرالدین شاه در یکی از سفرهایش به فرانسه از دستگاه سینماتوگراف خوشش آمد و به میرزا ابراهیمخان صحاف باشی دستور خریداری آن را داد.
شاه که مجذوب کارناوالها و جشنوارههای فرنگی بود دستور داد تا از کارناوال اسناند فیلم برداشته شود و این نخستین تصاویری بود که سینماتوگراف برای ایران ضبط کرد.
نخستین محل پخش فیلم در سال ۱۲۸۳ توسط ابراهیم خان صحافباشی در خیابان چراغ گاز افتتاح شد و در آن فیلمهای کمدی کوتاه نمایش داده شد. اما نخستین سالن عمومی سینما توسط مهدیخان روسی در خیابان علاءالدوله افتتاح شد. او پس از مدتی با اجاره بالاخانهای در خیابان لالهزار، سالن سینمای خود را به آنجا برد
نخستین فیلم ناطق فارسی، فیلم دختر لر است که اردشیر ایرانی آن را در سال ۱۳۱۲ خورشیدی ساخته است.نخستین سالن سینمای ایران را در سال ۱۲۷۹ (تنها ۵ سال پس از آنکه برادران لومیر سینما را اختراع کردند) با نام «سینما سولی» مبلغین مذهبی کاتولیک در شهر تبریز تأسیس کردند. اما این سینما به دلیل عدم دسترسی به فیلمهای روز، در سال ۱۲۹۵ خورشیدی تعطیل شد.
تا سال ۱۳۰۹ خورشیدی، اندک سینماهای تأسیس شده به نمایش فیلمهای غربی که در مواردی زیرنویس فارسی داشتند، میپرداختند. تا اینکه در این سال، اوانس اوگانیانس نخستین فیلم بلند سینمایی ایران را به نام آبی و رابی ساخت.
ساخت آبی و رابی که اولین فیلم صامت مستقل ایران بود همزمان با شروع عصر طلایی آلمان و فیلمهایی چون نوسفراتو اثر رابرت وینه صورت گرفت اما این تاخیر در تشکیل سینما همانند سوئد(سوئد نیز تنها سینمای شناخته شده ی اسکاندیناوی بود که پس از ۱۵ سال از اختراع دوربین و سینما شروع به فعالیت کرد) نقطه ی قوتی بود برای شروعی محکم.
جمشید هاشم پور؛و نگاه هایی که بخشی از تاریخ سینمای ایران است
در سال ۱۳۱۲ خورشیدی، اردشیر ایرانی، اولین فیلم ناطق فارسی زبان را به نام دختر لر در بمبئی کشور هندوستان ساخت. استقبالی که از این فیلم شد، مقدمات ساخت چند فیلم ایرانی دیگر را فراهم کرد. تغییر جو سیاسی کشور طی سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۷ خورشیدی و اعمال سانسور شدید و مواجهه با جنگ جهانی دوم فعالیت سینمای نوپای ایران را با رکود مواجه ساخت.
هر چند نباید از نظر دور داشت که تا این دوره هنوز سینما در ایران جنبه عمومی نیافته بود و استفاده از معدود سینماهای موجود در تهران و شهرهای بزرگ، تقریباً مختص اشراف و قشرهای خاصی از جامعه بود. از طرف دیگر در بین سازندگان فیلم نیز خط فکری خاصی وجود نداشت و به جز عبدالحسین سپنتا که به دلیل ویژگیهای فرهنگی وی عناصر ادبیات کهن ایران در ساختههای وی به چشم میخورد، در بقیه موارد فیلمهای ساخته شده عمد تاً اقتباسی ناشیانه و غیر بومی از فیلمهای خارجی بود.
ادوار تاریخی سینمای ایران
دهههای بیست و سی:
در سالهای بعد از ۱۳۲۲ فعالیتهای فیلمسازی به دلیل تأسیس چند شرکت سینمایی توسط تعدادی سرمایهگذار و همچنین عمومیتر شدن سینما در بین مردم، گسترش یافت. اما متأسفانه از آنجایی که در این گسترش توجه به درآمد و سود حاصل از سرمایهگذاری از یک طرف و وضعیت سیاسی جامعه از بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تحدید آزادیها، یعنی مهمترین عنصر توسعه فرهنگی، سینمای ایران عمدتاً با محصولاتی عوامپسندانه و بیمحتوا مواجه شد .
این عناصر جزو سنت رایج فیلمسازی در این دوره گردید. اسماعیل کوشان، ساموئل خاچیکیان، هوشنگ کاووسی، فرخ غفاری فیلمسازان مطرح این دوره بهشمار میآیند که از این میان اسماعیل کوشان در تثبیت جریان سینمای تجاری عامهپسند ایرانی موسوم به فیلمفارسی نقش عمدهای داشت.
دهه چهل و پنجاه، گنج قارون و موج نوی سینمای ایران :
موج نوی سینمای ایران با نمایش گنج قارون در سال ۱۳۴۴، سینمای فیلمفارسی اوج خود را تجربه کرد و موجی از فیلمهای «گنج قارونی» سینماهای ایران را در نوردید. این روند طی سالهای بعد از فرط تکرار به ابتذال کامل کشیده شد و در سال ۱۳۴۸ با ظهور فیلمهایی مانند گاو و قیصر تغییری اساسی کرد؛ جریان تازهای ایجاد شد که موج نوی سینمای ایران لقب گرفت.
از سویی تاًسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۴۸ فرصت مناسبی برای شکلگیری سینمای فرهنگی در ایران شد. همکاری یونسکو با این کانون به عنوان توزیعکننده فیلمهای کودکان در ایران که با اعزام نورالدین زرینکلک به بلژیک عملی گردید،
تأثیر مهمی بر ارتقاء سطح فرهنگی کانون گذاشت. جریان فرهنگی شکلگرفته از سوی سینماگران پیشرو همراه با ایجاد کانون پرورش فکری و همچنین کاهش استقبال عمومی از عناصر سرگرمکنندهای چون خشونت، جاهل مسلکی در بین جوانان و به خصوص تحصیلکردگان کشور عواملی بودند که دست در دست هم، جریان نو و سازندهای را در سینمای ایران طی سالهای ۵۰ تا ۵۷ به وجود آوردند.
سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، خسرو سینایی، کامران شیردل، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی، علی حاتمی، امیر نادری ،فریدون گله، بهمن فرمان آرا، خسرو هریتاش، پرویز کیمیاوی و… از افرادی بودند که با بهانههای غیرتجاری نقش اساسی در این جریان داشتند و مقدماتی را فراهم نمودند تا سینمای ایران گامهای مهمی در سالهای بعد بردارد. اما گام بعدی و سینمای پست انقلابی ایران چگونه بود؟
بعد از انقلاب طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ به دلیل نبودن ضوابط تدوینشده فیلمسازی، سینمای ایران تقریباً در وضعیتی نابسامان بهسر میبرد. پس از سال ۱۳۶۲ با تدوین ضوابط فیلمسازی که با توجه به شرایط پس از انقلاب تنظیم شده بود، عناصری چون خشونت و جاهل مسلکی و… اجباراً از سینمای ایران خارج گشتند و از سوی دیگر به دلیل مصادرهٔ بسیاری از سینماها و شرکتهای تولید فیلم و اعمال نظارت دولتی بر آنها بهطور غیر مستقیم نقش عامل سودآوری در سینما کمرنگتر شد.
این عوامل همراه با تکامل کیفی فیلمسازان دهه پنجاه چون عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی تأثیر مثبتی بر روند فیلمسازی در ایران گذاشت که با توجه به محدودیتها، آثار جدیدی را آفریدند و توانستند نظر برخی منتقدان جهانی را به آثارشان جلب کنند.
در این دوره فیلمسازان جوانی چون ابراهیم حاتمی کیا ، محسن مخملباف ، داوود میرباقری ، جعفر پناهی، مجید مجیدی و ابوالفضل جلیلی که با تمایلات مختلف پا به عرصه فیلمسازی گذاشتند و به مرور با مطالعه و پشتکار توانستند به صورتی هنرمندانه عناصر این هنر را به کار بگیرند، به علاوه بسیاری از فیلمسازان، مستند سازان و تلاشگران و اهالی با وفای سینما، نقش موًثری در این تحول ایفا نمودند.
همچنین برقراری منظم سالانه دست کم یک جشنواره بینالمللی فیلم که در بهمن ماه هر سال به نام جشنواره بینالمللی فیلم فجر در کشور برگزار میگردد؛ نیز در ایجاد علاقه به سینما در قشر جوان کشور از یکسو و توسعه این هنر نقش مهمی ایفا نمودهاست. هر چند کار حال حاضر جشنواره فجر تنها کاهش کیفیت فیلمها به دلیل عجله ی رسیدن به جشنواره است که در این باره مفصلاً باید کتابی نوشت.
طی سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۹۴ سینمای ایران در بخش فیلم های بلند سینمایی ۲۰۲ جایزه بین المللی (فقط در بخش بازیگری) دریافت کرده است.در سایر بخش ها مانند کارگردانی و تصویربرداری و همچنین فیلم های کوتاه و مستند و انیمیشن نیز جوایزی دریافت کرده است.
از مهمترین رویدادها:
برنده خرس نقرهای بهترین کارگردانی جشنواره فیلم برلین برای فیلم طبیعت بی جان ۱۹۷۴ سهراب شهید ثالث
برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه از جشنواره مسکو برای فیلم سفر بهرام بیضایی
جایزه خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین برای فیلم باغ سنگی ۱۹۷۶ پرویز کیمیاوی
جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره سه قاره نانت، فرانسه، ۱۹۸۹، به فیلم آب، باد، خاک ساخته امیر نادری
جایزه بزرگ بهترین فیلم جشنواره سه قاره نانت، فرانسه، ۱۹۸۵، به فیلم دونده ساخته امیر نادری
برنده جایزهٔ نقرهٔ بهترین فیلم جشنواره سه قاره، فرانسه ۱۹۹۳، برای فیلم سارا داریوش مهرجویی
جایزه پلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو، ۱۹۹۷، به فیلم آیینه ساخته جعفر پناهی
جایزه بزرگ بهترین فیلم در جشنواره سه قاره، فرانسه، ۱۹۹۶ به فیلم یک داستان واقعی کار ابوالفضل جلیلی
جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن، فرانسه، ۱۹۹۵، به فیلم بادکنک سفید اثر جعفر پناهی
برگزیده شدن بچههای آسمان جزء ۵ نامزد نهایی جایزه بهترین فیلم خارجی در اسکار ۱۹۹۸
جایزه روبرتو روسلینی در جشنواره کن، فرانسه، ۱۹۹۲، به عباس کیارستمی به خاطر مجموعه آثارش. جایزه فرانسوا تروفو در جشنواره فیلم جیفونی، ۱۹۹۲، به عباس کیارستمی به خاطر مجموعه آثار
نامزد نخل طلایی جشنواره فیلم کن برای فیلم زیر درختان زیتون ۱۹۹۴ عباس کیارستمی
نامزد جایزهٔ اسکار بهترین فیلمبرداری برای فیلم اویتا ۱۹۹۶ داریوش خنجی
برنده شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز برای فیلم دایره جعفر پناهی
برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن برای فیلم طعم گیلاس ۱۹۹۷ عباس کیارستمی
برنده جوایز کلیسای جهانی، تقدیرنامه منتقدان بینالمللی، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران و جایزه ویژه از بیست و یکمین جشنواره فیلم مونترال برای فیلم بچههای آسمان ۱۹۹۷ مجید مجیدی
برنده جایزه طلایی از جشنواره فیلم توکیو برای فیلم مسافر جنوب ۱۹۹۷ پرویز شهبازی
جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن ۲۰۰۰ برای فیلم زمانی برای مستی اسبها بهمن قبادی
برنده جایزه منتقدین جشنوارهٔ فیلم لندن ۲۰۰۲ برای فیلم من ترانه ۱۵ سال دارم رسول صدرعاملی
برنده خرس شیشهای جشنواره بینالمللی فیلم برلین برای فیلم لاکپشتها هم پرواز میکنند ۲۰۰۵ بهمن قبادی
برنده خرس نقری برای از جشنواره بینالمللی فیلم برلین ۲۰۰۸ به فیلم دربارهٔ الی اصغر فرهادی
برنده بهترین فیلم اول از جشنواره بینالمللی فیلم مونترال ۲۰۰۹ برای فیلم وقتی لیموها زرد شدند از محمدرضا وطن دوست
برنده خرس طلایی راز جشنواره بینالمللی فیلم برلین ۲۰۱۱ به فیلم جدایی نادر از سیمین
برنده جایزه ویژه فیلمهای خارجی جایزه گلدن گلوب در سال ۲۰۱۱ به فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی
دریافت جایزه اسکار ۲۰۱۲ بهترین فیلم خارجی زبان برای فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی
دریافت جایزه ستلایت ۲۰۱۱ بهترین فیلم برای فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی
دریافت جایزه سزار ۲۰۱۲ بهترین فیلم خارجی زبان برای فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی
دریافت جوایز بودیل و دیوید دی دوناتلو ۲۰۱۲ بهترین فیلم خارجی زبان برای فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی
دریافت جایزه بهترین فیلم از جشنواره فیلم سیدنی، بهترین فیلم از نگاه مردم در جشنواره فیلم ونکوور، فیلم تحسین شده حلقه منتقدان فیلم نیویورک، بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان از هیئت ملی بازبینی فیلم در سال ۲۰۱۱
دریافت جایزه قرقاول طلایی جشنواره بینالمللی فیلم کرالا هند در سال ۲۰۱۳ برای بهترین فیلم پرویز مجید برزگر
دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم براتیسلاوا ۲۰۱۵ توسط نوید محمدزاده برای فیلم ناهید
دریافت جایزه نخل طلایی کن ۲۰۱۶ (بازیگر مرد) توسط شهاب حسینی برای فیلم، فروشنده،
دریافت جایزه نخل طلایی کن ۲۰۱۶ (فیلمنامه) توسط اصغر فرهادی برای فیلمنامه، فروشنده،
جایزه بهترین فیلم در جشنواره فیلم مونیخ به اصغر فرهادی برای فیلم، ,فروشنده، ,
جایزه انجمن ملی نقد فیلم آمریکا به فیلم، ,فروشنده، , اصغر فرهادی
بهترین فیلم جشنواره فیلم پارسی استرالیا به فیلم، ,فروشنده، , اصغر فرهادی
دریافت جایزه اسکار ۲۰۱۷ بهترین فیلم خارجی زبان برای فیلم فروشنده اصغر فرهادی
دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد بخش مسابقه بین المللی جشنواره فیلم براتیسلاوا ۲۰۱۷ توسط نوید محمدزاده برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء
دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک ۲۰۱۷ توسط نوید محمدزاده برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء
دریافت شیر نقره ای بهترین بهترین کارگردانی بخش افق های جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۸ توسط وحید جلیلوند برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء
دریافت بهترین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فست توسط وحید جلیلوند برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء
دریافت بهترین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم تسالونیکی توسط وحید جلیلوند برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء
دریافت بهترین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم شیکاگو توسط وحید جلیلوند برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء
دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بخش افق های جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۸ توسط نوید محمدزاده برای فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء و… اند.
از بهترین فیلمهای سینمای ایران نیز میتوان به گوزنها ،پاشو غریبه کوچک،سوتهدلان،درباره الی،هامون،تنگنا و گاو،ناخدا خورشید،ناصرالدینشاه آکتور سینما،آرامش در حضور دیگران ، کندوبچه های آسمان و… اشاره کرد.
اما با این همه امان از بخت بد و سرطان سینمای ایران.سرطانی که به زودی این بیمار فلج را از پای می اندازد. سرطانی که از دهه ۷۰ به بعد شروع به رشد و تکامل کرد و به گفته ی بسیاری از متخصصان و کارشناسان سینما، تا دو الی سه نسل دیگر به کلی سینمای ایران را می کشد.
کرونا شاید فرصتی برای قبول این مرض و شروع درمانش بوده باشد که بی شک همینگونه است. چشم انداز سینمای ایران با روال کنونی کاملا مرده و بی جان است اما اگر در سه بخش اصلی هنر هفتم در ایران اموری صورت گیرد، شاید بتوان سینما را از مرگ حتمی نجات داد…
نگاهیبهچشم انداز سینمای ایران
شاید برخی با خود بگویند که بحث راجع به آینده سینما یا سینمای پسا کرونا که مطمئنا نه تنها در ایران بلکه در سطح جهان، تاریخی تحول بر انگیز رقم میزند کمی زود است. اما متاسفانه باید این نکته را یاد آور شوید که خیلی هم دیر شده.
یقیناً روزی در تاریخ سینمای جهان به نام فصل بلند سینمای کرونا زده از این روزگار یاد می شود. روزگاری که در سخت ترین شرایط، سینماگران دست بر دست هم هنر هفتم را زنده نگه داشتند.
صنعت و هنر سینما، به سالن هایش خلاصه نمیشود. درست است که سالن سینما اصلی ترین نماد آن است اما با نگاه به شرایط فعلی می بینیم که آینده سینما ممکن است به سمت و سویی دیگر کشیده شود. مهم این نکته نیست.
بی شک سینما پس کرونا خود را به هر نحوی ترمیم و بازسازی کامل می کند و خواه نا خواه، تا انسان روی زمین زنده است، سینما و هنر هم زنده است.بحث درمورد آینده و چشم انداز سینمای ایران به این دلیل دیر است که تقریباً سینمای ما به مرز کما و مرگ نزدیک می شود.
مصادیق همیشه عمل می کنند.سینمای نئورئالیسم ایتالیا مصداق خوبی برای اثبات این نظریه است.
نئورئالیسم ایتالیا به دلیل سر خوردگی اجتماعی ایتالیایی ها پس از جنگ جهانی دوم و مصائب آن به وجود آمد و عبارت بود از مشکلات مردم طبقه پایین جامعه، دوربین سر دست، فیلمنامه فراواقع گرا و اغراق آمیز و… (البته قبل از این قبیل فیلم های ایتالیایی، فیلمهای آلمانی که با عنوان فیلهای خیابانی شناخته میشد نیز دیده شده بود و بزرگانی چون آقایان پابست، مورنو، دوپونت و… سال ها قبل از نئورئالیسم ایتالیا، این سبک را به طور غریزی و علمی فرا گرفته بودند اما این فن و این تِم توسط ایتالیا توسعه بخشیده شد.)
دوره هایی چون همین دوره ی ایتالیا تاثیر و قدرت خود را به سینما وارد میکنند. چنانچه تا اواسط دهه ۵۰ میلادی و افول نئورئالیسم ایتالیایی، فیلمهای آنان بسیار پربیننده و پر فروش بودند. اما اگر بخواهیم صادق باشیم، بساط سینمای وضعیت محور* به سرعت برچیده میشود.
سینمای وضعیت محور به سینمایی گفته می شود که بر اساس وضعیت ها یا اوضاع و احوال داخلی کشور اعم از اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… کار می کند و فیلم می سازد. از این قبیل سینما ها میتوان به سینمای ایران(گونه دفاع مقدس که داخلی ترین گونه ی کشور است) اشاره کرد. به نظر شما سینماگران تا چند سال دیگر میتوانند خرمشهر در حال سقوط را ضمیمه ی فیلمهای جنگی ایران کنند؟
درست است؛ دفاع مقدس ارزشی فرای تصور دارد و باید الزاماً جاودانه بماند. اما سینما دیگر جای این کار نیست. این برای یک سینما سرطان است که وابسته به شرایط سیاسی_نظامی کشورش شود. البته قصد این مطلب توقف ساخت فیلمهای دفاع مقدس نیست.
بلکه روایت آن اتفاق به طریق دیگریست. چرا سینماگران ما از دفاع مقدس فقط خرمشهر را نماد میدانند. چرا همچون سم مندس در انگلستان به سراغ نماد های کوچک تر برای روایت جنگی واحد و بزرگ نمی روند. سال پیش (۲۰۱۹) فیلمی از سم مندس اکران شد به نام ۱۹۱۷ که داستان یکی از هزاران هزار سربازان انگلستانی در جنگ جهای اول را به طرز دراماتیک و زیبایی بیان میکرد.
چرا ما این کار را نکنیم. جنگ جهانی که به خودی خود بزرگ بود کلا ۴ سال به طول انجامید؛ مطمئنا ایران نیز در طی ۸ سال جنگ، بی نهایت قصه و روایت از بی نهایت نقطه ی ایران دارد که ناگفته و ناشنیده اند. ولی باز هم برای ساخت فیلم جنگی سراغ نماد بزرگ جنگ، یعنی خرمشهر می روند.
سینمای وضعیت محور به این دلیل عمر کوتاهی دارد که وضعیت ها ثابت نیستند. اگر در سال های اولیه پس از جنگ جهانی اول حال و روز مردم مساعد نبود و سینمای امریکا(که عمده محصولاتش آن زمان از دیوید گریفیث، چارلی چاپلین و… بودند) بر حسب این، برای خوب کردن حال مردم کمدی و رومانس می ساخت به فکر این نکته هم بود که مردم تا ابد ناراحت نمیمانند و وضعیت کنونی، دو الی سه سال تغییر می کند.
در ایران، در واقع در ایران کنونی که به اندازه کافی مشکل وجود دارد، رفتن جریان اصلی سینما به سمت و سوی فیلمهای اجتماعی درام با روایات کهنه_دوربین ترسو(ترس از لانگ شات یا برخی حرکات که دوربین میتواند بگیرد) _فیلمهای آپارتمانی و پایان های وِل و روی اعصاب مردم رژه رو کار صد در صد غلطی ست.
وقتی سینمای داخلی ایران شروع به ترمیم و زندگی دوباره می کند که نه وضعیت محور باشد و نه جریان اصلی خود را به سمت وضع جامعه وصل کند. اگر مردم وضع بدی دارند، خب لااقل روی ذهن آنها راه نروید. مردم امروز تشنه ی داستان شنیدن و تشنه ی فیلم دیدن اند. عطش آنها با آب حقیقی فرو مینشیند نه با آب کاکتوس.
سینمای ایران به روایت بسیاری از نظریه پردازان و منتقدان، سال هاست که مُرده؛ سال هاست که با تنفس مصنوعی زندگی میکند و سال هاست که فقط نام سینما روی آن است و متاسفانه این دیگر یه فرضیه نیست. این نکته هم اکنون حقیقت محض است!
اگر فقط نگاهی به روند تولید فیلم در تاریخ سینمای ایران بزنیم و با محتوا و تماتیسم آن کاری نداشته باشیم، میتوانیم افول تولید را در سال های متوالی سینما ببینیم. مثلا در سال ۱۳۵۶ خورشیدی، تولید ایران سالیانه ۳۶ الی ۳۷ فیلم بود که این نسبت به سال های قبل یک افول آشکار است.
اگر حتی به محتوای فیلم های ایران نگاه نکنیم و آنان را هم سطح با آثار مطرح سینمای جهان بدانیم، این وسط آن سینمایی می برد که بیشترین تولید را داشته باشد. اگر فرضاً سال پیش ۶۰ فیلم مطرح ایرانی با امتیاز فرضی ۸ از ۱۰ تهیه و تولید شده و هم زمان با آن، ۳۰۰ فیلم مطرح هالیوود با امتیاز فرضی ۷ از ۱۰ تولید شده؛بیشترین بازدهی را سینمای هالیوود دارد.
چرا که تعداد تولیداتش بیشتر بوده، در نتیجه مخاطبان مختلف حق انتخاب های فراوانی داشته اند و محدود به سه چهار ژانر و گونه نبوده اند. ما کاری با فیلم های فاخر و هنری سینمای جهان نداریم بلکه فیلمهای مطرح و مردم بینش را مد نظر قرار میدهیم.
اینجا هم به وضوح مشاهده میکنیم که :سینمایی که رنگ های آن برای مخاطبانش کم باشد و همزمان چند سینمای رنگارنگ با آن رقابت کنند، پایانش رسیده است
جدای از این دیدگاه که رنگ ثابت سینما را کمرنگ میکند بحث اقتصاد سینما نیز مطرح است. سال های سال است که در سینمای ایران تهیه کنندگان محترم که البته حق هم دارند، از جیب خودشان برای پروژه ها نمیگذارند.
- تنوع و رنگارنگی سینما وقتی به وقوع می پیوندد که صنعت سینما صنعتِ سینما باشد. وضعیت حال حاضر سینمای ایران بدین گونه است که تهیه کنندگان دلال و سرمایه گذاران دو دسته اند.
۱_ یا نهاد های دولتی و حکومتی با پول های انشالله تمیز از نفت و رانت و… که کتمانی هم ندارد زیرا پرونده های تمامیشان قضایی شده اند که این دسته اصلا به فکر بازگشت سرمایه نیستند و به قولی فقط از نهاد های دیگر در خرج کردن برای پروژه سبقت بگیرند و بگویند که ما هم گران پروژه میسازیم.
الآن گران ترین پروژه ایران فیلم محمد رسول الله بود که متاسفانه شانسی در گیشه نداشت و به دلیل اینکه خود حضرت محمد را محوریت شخصیتی برای داستان فیلم قرار نداده بود و محور داستانی فیلم نیز که غیر منسجم بود، تمام پول های خرج شده برایش حیف و میل و حرام شد.
- ۲_ دسته ی دوم سرمایه گذاران، سرمایه گذاران بخش خصوصی اند که آنها نیز متاسفانه به مافیای سینما مشهور اند. کسانی که به فکر بازگشت سرمایه هستند و پول هایشان هم پول های کثیفی نیست اما پروژه با تمام خرجش غیر قابل قبول از آب در می آید. چرا که مثلا از ۲۰ میلیارد پول، ۱۹ میلیاردش خرج بازیگران و تهیه کننده و همین مافیا شد و یک میلیارد هم خرج فیلم شد. چه فیلمی…
یک فیلم آپارتمانی با دوربین لنگ و ترسو و لوکیشن محدود و روی اعصاب و داستان و فیلمنامه کلیشه ای که والله قسم دو میلیارد دیگر اگر خرجش میشد صد برابر بهتر عمل میکرد.
از اینها گذشته، جمله ای از مرحوم شهید آوینی همیشه در گوش منتقدان میپیچد. جمله که می گوید:
مردم جهان فورد را میستایند چون به شدت امریکاییست. و کوروساوا را میستایند چون به شدت ژاپنیست. این وسط هویت ملی من کجاست؟
کجای سینمای ایران بیانگر هویت ملی ایرانی هاست؟ هیچ کجا!
کاری که باید ایران بعد از کرونا انجام دهد نگاهی دوباره(همان بازنگری و ریفرش افکار) به صنعت سینمایش است.
نه اینکه بیاید و سینمای نسخه نویس یا تجویزی شود. سینمای نسخه نویس یا وضعیت محور که بخواهد با خود بگوید که خب انشالله پس فردا کرونا میرود و ما شروع میکنیم به ساختن فیلم کمدی تا حال مردم خوب شود و غم هایشان را فراموش کنند.
واقیت امر این است که حال مردم با کمدی و… خوب نمیشود. درست است، همیشه کمدی و درام و ملودرام و… جواب داده اما مردمی که در حال حاضر در قرنطینه، دارند از vod های رسمی یا غیر رسمی و سرویس استریم های آنلاین جهانی از جمله نتفلیکس، دیزنی پلاس، هولو و… بهترین فیلم ها و سریال های روز دنیا را تماشا میکنند، حالشان هم اکنون هم خوب است و اگر هم بد باشد با این فیلم ها خوب میشود نه بازگشت به سینما و تلوزیون لنگ لنگان ملی.
مراحلی که سینمای ایران برای بایسته ها و نبایسته ها:
- ۱_بگذارید واضح تر بیان شود. سینمای ایران اول و قبل از همه چیز باید صنعت خود را ترمیم و اصلاح کند. از خود پول گذاشته و سود کار خود را به بخش های کوچک تری تقسیم کند. مانند کاری که نظام های استدیویی انجام میدهند. ابتدا فیلم بلند.
بخشی از سود آن فیلم برای فیلم مستندکوتاهانیمیشن کوتاه و… اگر صنعت سینما به طور کامل، بالغ، آزاد و مستقل از هر نهاد و غیره ای شد، آن موقع نامش صنعت سینما ست. (صنعت سینمایی که پول هایش درون خودش میگردد و نه پول حرام در آن جریان دارد و نه مبتکی و تکیه گاه دولتی و سیاسی دارد نامش صنعت سینما است)
- ۲_پس از اینکه چرخ صنعت سینما به هر راهی شروع به چرخیدن درست و روی روال کرد، سینمای ما به تنوع ژانر و کِیف و بصری نیازمند است. هر کس هم که میگوید این کار امکان ندارد صد در صد در اشتباه است. شما اگر در همین شرکت های تیزر سازی سری بزنید و نگاهی به کیفیت کار جوانان گمنامی که در این شرکت ها مشغول کار اند بیندازید دست و پایتان را گم میکنید.
چرا که میبینید مثلا جلوه های ویژه ای که این جوانان طراحی میکنند با همان متد در جهان برابری میکند. چرا ترس از استفاده از آنها داریم.
چرا ترس از رفتن به سمت ژانر هایی مثل ژانر آخرالزمانی، علمی تخیلی، ماجراجویی فانتزی، و یا حتی ترسناک برویم. باور کنید یا نه قصه ها، افسانه ها و روایات ادبیات وحشت و ادبیات گوتیک ایران از چین و ژاپن که مرکز آمار این داستان ها اند بیشتر است.
به جز فیلم شب سیزدهم یا چند فیلم دیگر چقدر سراغ تنوع ژانر ها رفتیم.
ژانر علمی تخیلی که امکان بودنش در ایران صد در صد وجود دارد چرا در میان فیلم های ما نیست. مگر ما توصیه نشدیم به 🙁 و اذا کیف سماء رفعت)؛ قرآن در مقام نظاره گفته اگر میخواهید قدرت و بزرگی خداوند را ببینید به آسمان نگاه کنید.
انسان وقتی فیلم هایی مثل گراویتی(جاذبه اثر آلفونزو کواران) و یا مریخی ریدلی اسکات یا حتی اینتلااستارز کریستوفر نولان را با آن میزان لانگ شات و داستان پردازی قوی ببیند و عظمت جهان را درک کند. فی الفور بزرگترین مشکلات زندگی اش ناچیز میشوند. ناچیز تر از ناچیز.
- ۳_کار سوم سینما از قرار معلوم تغییر سبک نویسندگی به صورت اساسی در سینماست. یک نویسندگی که سینما را جهانی کند.
سینما یک صنعت مادر است. زیرا هم شبکه نمایش خانگی هم تلوزیون هم اخبار، هم کلیپ های ساده و… از هنر سینما تغذیه میکنند و همگی سرریز هنر سینمایند. اگر سینما به طور کامل بمیرد، فرزندانش نیز یکی یکی میمیرند.در نتیجه تا دو سه نسل دیگر اگر شانس بیاوریم، سینمایمان خواهد مرد.
این که نویسندگی و قصه گویی پر قدرتی باید شکل بگیرد بدین معنا است که قصه هایی از دل اقتباس بیرون بیاوریم. اقتباس چه از خود و چه از دیگران(که البته اگر اقتباس های داخلی از کتاب های ایرانی که متاسفانه در ایران کسر شأن است به طور مستمر صورت بگیرد دیگر نیازی به اقتباس از خارج نیست.)
مگر سینمای زامبی محور کره جنوبی یا ژاپن چگونه سر به فلک کشیده و فیلمهایشان (در ژانر زامبی) فروش هایی صعودی در جهان به همراه تقدیر منتقدان جهان به همراه آورده. آنان که زامبی را از خود نداشتند؛ بلکه آن را از هالیوود کپی کرده و با بومی سازی آن سبک و مکتبی برای خود ساختند به نام جونگبیسم یا همان زامبی های شرقی.
کاری که ایران میتواند بکند، حد اقل اگر دست به اقتباس از روایات و داستان های خودش نمیزند، بومی سازی ژانر هاست. اسپانیا با بومی سازی ژانر جنایی سریال پر طرفدار و دیده شده ی money hiest یا همان سرقت پول یا خانه کاغذی یا هر اسم دیگری را ساخت.
سریالی که نتفلیکس با خرید و پخش آن در سطح جهان بار دیگر قدرت سینمای اسپانیا را به رخ غربیان کشید.
هر سینما در جهان سه راه برای توسعه قصه گویی دارد. باید یا کاملا ملی و وطنی شود یا کاملا اقتباس و بومی سازی را فرا بگیرد و یا همانند هالیوود، از نویسندگان ماهر و صاحب سبک با فیلمنامه های اصلی و متفاوت در جهان برخوردار باشد.بدین صورت است که سینمای یک کشور بین المللی میشود.
- ۴_ مورد چهارم دستور العمل لیست که به مورد سوم وصل است ساخت سینمای اقلیمی به وسیله داستان گویی زیر متن است.
اگر نگاهی به فیلم های اکشن چین، هند و مهم تر از همه امریکا در سبک اینترنشنال ادونچر بیندازیم، در زیر متنشان چیز های زیادی میبینیم. این سبک که عبارت است از فیلمبرداری در بیش از سه کشور جهان، که سری فیلمهای سریع و خشن (مخصوصا از قسمت ۶ به بعدش) پرچمدار این سبک اند نوعی حس تمنا و حس تمایل پنداری به مخاطب میدهند و با نشان دادن جاهای مختلف و زیبای جهان، به مخاطب تلقین میکنند که به آنجا سفر کند. در نتیجه صنعت گردشگری در آن کشور رونق بسیاری پیدا میکند.
البته در ایران که خود، گردشگران بسیاری را از سراسر جهان به اینجا میکشاند این صنعت رونق خود را حفظ کرده ولی اگر صادق باشیم و نگاهی به گردشگران خارجی در ایران بیندازیم، میبینیم که هر چه زمان میگذرد گردشگران قشر جوان که به ایران سفر میکردند کم شده و فقط عده ای پیر و سالخورده باقی ماندند که آنها نیز قصد دارند آخر عمری یک نگاهی به جهانی که ۷۰ سال در آن زندگی کرده اند بیندازند.
چهره مردم ایران که حقیقتا چهره ای سفید و اجتماعی و مهمان دوست است دارد توسط عده ای، نزد مردم جهان تخریب میشود. اگر فقط یک سینمای بین المللی اقلیمی که کمی از تهران فاصله بگیرد و برای فیلمبرداری به نقاط مختلف و طبیعت ایران برود به وجود بیاید، میتواند به راحتی گردشگران نسل جوان کشور های مختلف را به خود جلب کرده و چهره ی حقیقی مردم مهمان دوست ایران بزرگ را به بشریت نشان دهد.
- ۵_گسترش و توسعه توان قهرمان پروری در فیلم ها.
سینمایی که قهرمان نداشته باشد بیننده ی گیشه هم ندارد. چنانچه فیلم های ابرقهرمانی امروزه به یک ماشین پول سازی عظیم تبدیل شدند و بیشترین طرفداران را در جهان به خود اختصاص دادند.
البته قهرمان در سینمای ایران لزوما نباید ابر قهرمان و آرنولدی باشد. اگر سری به شاهنامه ی فردوسی بزنید به قدری قهرمان متفاوت با هر قهرمانی در جهان پیدا میکنید که ذهنتان به کلی از نام آنها پر میشود. قهرمان در ایران فقط به قدرت و اراده و… وابسته نیست.
پهلوان و قهرمان ایرانی مرام و شرافت دارد. کاش این وفا و مرام در فیلمسازان ما به وجود بیاید و مکتب سینمای قهرمان محور ایران را به جهانیان معرفی کند.
_سینمای ایران بیشتر از هر چیزی به یک ریفرش و بازنگری اساسی در نظام خود نیاز دارد. بازنگری در اقتصاد سینما و ریشه کن شدن تهیه کنندگان دلال که از جیب خود نمیگذارند و فقط با یک کارت خانه سینما واسطه یک پروژه میشوند. کسانی که در ایران به کلی از کار اصلی خود دست کشیده اند و بی تعارف می شود گفت که دارند از پروژه ها مفت و مجانی میخورند.
بازنگری در ساختار و تم جریان اصلی سینما و رفتن به سمت ژانر های متعدد. رنگارنگ سازی و مکتب نگاری سینما و صنعت سینمای مستقل و جدای از دولت.
_بازنگری در این که سینما یک هنر است نه یک مغازه دلالی یا یک دکان کاسبی.
یک علم است نه وسیله ی مسخره بازی های برخی از سینماگران که نام هنر پیشگان را خدشه دار میکنند.سینما یک جهان است نه یک مسافر خانه ی کوچک و دور افتاده که هر کس رسید سری به آن بزند و برود.
_بازنگری در روند تولید و عرضه محصولات.
راه اندازی سینما های بیشتر برای محل عرضه فیلم ها. ایران سالانه ۵۰ فیلم هم که تولید کند محل عرضه ندارد و دعوا های اکرانی و پشت اکران ماندن برخی فیلم ها از مشکلات کمبود سالن های سینماست.
_بازنگری در قصه گویی و رفتن به دل اقتباس و بومی سازی بدون ترس.
_و آخر از همه بازنگری و تفکر راجع به این نکته که شاید کرونا فرصتی برای قبول اشتباهات و جبران آن ها در سینمای ایران باشد. کرونا فرصتی کوتاه برای بازنگری در سبک و روند فعالیت سینمای ایران است و بالاخره روزی ریشه کن میشود. با خود فکر کنید اگر آن روز برسد و اوضاع سینما به همبن منوال باشد، تا دو نسل دیگر چه بلایی سر سینما میآید!!
کشوری که سینمایش بمیرد، کشوری که هنرش بمیرد و کشوری که اهل دلش بمیرند، ارزش ها و باور های غنی آن نیز میمیرد. حیف این پیشینه بلند تاریخی فرهنگی نیست که قدرت ابراز وجود دارد اما این کار را نمیکند. اگر هنر و ارزش ها و باور های کشوری خاموش شود خود آن کشور نیز با آنها خاموش میشود.فلسفه وجود سینما در جهان همین است.