جامعه سینما/ محمد آقازاده : فروشنده را در سالن سینماچهارسو در مرکز تجاری تازه ساخته در تقاطع حافظ و جمهوری به تماشا می ایستم و ته فیلم رابطه ارگانیک این فیلم با پاساژ را کاملا حس می کنم ، هر دو به یک اندازه واقعیت جامعه را لاپوشانی می کنند.سالن به صورت عجیبی خالیست و از ازدحام خبری نیست،فروشنده مرا غافلگیر می کند ،چرا که تصور نمی کردم فیلمی این چنین نازل در جشنواره کن جایزه یی را از آن خود کند . مگر آنکه پیشاپیش بپذیریم در سالهای اخیر این جشنواره هم همپای فرهنگ جهانی نسبت به گذشته خود به نشیب فرو غلتیده است .
فرهادی نسبت به گذشته خود عقب تر رفته است و این اتفاقی تازه یی در جهان کنونی و لاجرم در کشور ما نیست . مدتهای طولانی است در انبوه سخن گفتن بشر نمی اندیشد و تابع جبریت روابط سودازده شده که در آن همه چیز به ظاهر تابع اتفاق است و عمقی در کار نیست و سرمایه آمریت خود را پشت این تصادفات پنهان می کند تا هیچ کس بدنبال ریشه ها نگردد و فیلمساز ایرانی بخوبی بلد است ریشه یابی را غیب بکند.
فیلم در پشت ویرانی یک ساختمان می کوشد انفجارات تمایلات جنسی را رصد کند و همان چیزی که مورد اشتیاق مدیریت جشنواره های غربی است که حظ می کنند جامعه یی را تماشا کنند که مازاد سرکوب تمایلات جنسی در رنج است و برسرکوب تام نظام جهانی نقاب می گذارد.
اما ارجاع فیلم به مرگ دستفروش میلر و گاو ساعدی یک نوع خودآزاری ناخواسته توسط فیلمساز است چرا که دست تهی اش را رو می کنند . اگر در نمایش میلر خیانت نمادی می شود برای بازشناخت جامعه سودا زده که از همه روابط بشری انسانیت زدایی می کند و در گاو ساعدی با زیرگی نشان می دهد که چطور می تواند ابژه بیرونی را به مغاک درون ببرد و با آن یکسان شد و به تمامی خود را از کف داد .
اما برای فیلمساز پر آوازه ما از عکس های تلفن همراه یک دانش آموز تا شیطنت های یک اهل تاتر و تا سرسپردگی یک پیرمرد اهل خانواده به هوس همه چیز را تابع تصادف می کند و هیچ نقیبی به مازاد_ سرکوب لیبدو در جامعه ما نمی کند تا سراغ حرفی نرود که نمایش فیلم را دچار مخاطره کند و تماشاگر یعنی همان طبقه معذب متوسط هم با وجدان آسوده لغزش های فردی خود را ببخشد . هفته نامه وقیح که با زرد نگاری فیلم را می کاوود همه چیز را با افترا و دروغ به گناه فردی می لغزاند تا حلقه مکمل آن باشد . هر دو از یاد می برند هیچ گناه فردی وجود ندارد و هر گناهی توسط اکو و سوپر اگو حد گذاری و مرزبندی می شود .
ما با هر رفتار فردی یا از قانون به نام پدر تخطی می کنیم و یا تسلیم آن می شود . هنرمندان بزرگ این به نام پدر و یا روایت کلان را به پرسش هستی شناسانه می کشند و در هوس بازی سلطه و اقتداری را باز می یابند که حتی تخطی سلطه را دایمی می کند و با مرگ لومان و پیرمرد فیلم همه چیز دست نخورده می ماند و این همان چیزی که در جهان کنونی نظم سرمایه داری می طلبد و با جوایز اهدایی آنرا بدست می آورد و تا هیچ کس نداند با انکار اصل سلطه بشر می تواند سرنوشت خود را در اختیار بگیرد و تصادف خصلت پوشالی اش را به تماشا می گذارد .
من متوجه نشدم بازی اغراق شده شهاب حسینی چه امتیازی داشت که جایزه گرفت و تحسین شد .به نظر من پیرمرد و پیر زن آخر فیلم توانستند نقش شان را بدرستی ایفا کنند و تنها کسانی که توسط هیچکس جدی گرفته نشدند . همانطور که فیلم فرودستان را به نفع متوسط هر تخطی از اخلاق را بر عهده آنها می گذرد تا قیصر بازی های ترس خورده این طبقه مانع زندگی عادی شان نشود