مختص جامعه سینما:سید روح الله موسوی/عابدین پاپی نویسنده،منتقد سینما و ادبی است.با وی گفتگویی پیرامون سینما،نقد،سینمای معناگرا و رابطه سینما و ادبیات داشتیم که در پی می آید.وی معتقد است که منِ واقعی سینما را ازحقیقت و سرشت ادبیات اقتباس می کنند.
رابطه ادبیات و سینما را چگونه ارزیابی میکنید؟
ادبیات و سینما یک رابطه ی نه تنها یک سویه که چند سویه و حتا چندگویه وجود دارد و این مهم برمیگردد به سابقه ی ادبیات که دردیرینه های جهان معنا و مفهوم به دوصورت ادبیات شفاهی وکتبی تا به امروز خودش را درعرصه ی فکر و اندیشه و اندیشگی نشان داده است.
ارزیابی ادبیات و ارزشیابی سینما به همان اندازه مهم است که این دو در فرهنگ و ادب جامعه نقشی کارآمد و بایسته را ایفا می کنند. سینما به عنوان هنرهفتم شناخته شده است اما ادبیات دریک تقسیم بندی علمی – عملی درجهان امروز هنرپنجم است بر همین پایه میتوان به این مایه ی مهم دست یافت که ادبیات شکل دهنده ی زبان و فرهنگ سینما است زیرا که متنِ هراثر سینمایی را نویسنده می نویسد و نویسندگی یکی ازشاخه های هنر پنجم محسوب میشود.
فرق این دو رسانه در بایش، سُرایش و نمایش است.ادبیات نوعی بایش وسُرایش متنی است که تبدیل به نمایش می شود اما سینما یک نمایش است که در دل آن میتوان به مفاهیم گسترده ای هم دست یافت.
ادبیات را می خوانیم اما سینما را نگاه می کنیم و البته رابطه ی تنگاتنگی فی مابین خواندن ودیدن است.از این منظر هر فیلم نامه نویسی یا کارگردانی بایستی با عناصرده گانه داستان و مؤلفه های رمان آشنایی کامل داشته باشد تا که بتواند فیلم خود را در قالبی علمی و آکادمیک بنگارد.
پس این دو هنر براساسِ یک قاعده لازم و ملزوم با هم پیوند می خورند که ادبیات لازم است و سینما ملزوم که همدیگر را دریک مفاهمه ی هنری پیدا و استعانت می کنند. عواملی که این دو هنر را به هم پیوند می دهد شامل: فرهنگ مشترک، درد مشترک، فهم مشترک و زبان و باوردداشت های مشترک است.
سینمای بدون ادب و ادبیات بی معناست و ادبیات هم بدون سینما معنای واقعی خود را از دست می دهد. منِ واقعی سینما را ازحقیقت و سرشت ادبیات اقتباس میکنند.سینما ذاتا”ازیک ادبیات برخوردار شده و براساس همین نوع ازادبیات حضور خود را درخانواده ی هنر به نمایش میگذارد. به تعبیری دیگر ،بن مایه و خمیرمایه ی سینما ازمؤلفه های ادبی بارور و باور میشود. ادبیات روح سینماست.اغلب قاعده های سینما با فایده ها یادبی مقوله ی ادبیات کلافی عمیق خورده اند.
جایگاه پژوهش ادبی و فرهنگی نزدکارگردان چگونه باید باشد؟
کارگردان بایستی دریک پژوهش ادبی و فرهنگی چند جانبه تِم اصلی کاررا طی سه مرحله ی پیش تولید، تولید و پس تولیدحفظ کند. من کارگردان را یک مفهوم ساز میدانم که این مفاهیم را ازتصاویر مختلف استخراج میکند ودریک جمله مفهوم سازی تصویرگراست.تا مفاهیم ساخته نشوند تصویرها خود را دربافتِ فیلم به خوبی نشان نمی دهند.
جایگاه پژوهش ادبی فرهنگی کارگردان دراولویت نخست است و دریک جمله میتوان گفت: کارگردان روح بیدارفیلم است.کشف،شناخت و تحلیل سه عنصر مهم درپژوهش همه جانبه ی کارگردان درجهتِ نیل به یک فیلم تکنیکال محسوب می شوند.
-سینمای مدرن را چگونه ارزشیابی توصیفی میکنید؟
سینما به سه بخش تقسیم می شود: ۱- سینمای تاریک یا سُنتی۲- سینمای مدرن و روشن و۳- سینمای پست مدرن .
. درچنین حالتی می توان گفت سینما یک تعریف سُنتی را به خود احساس میکند اما غالبن ساختار سینما درآغاز بیشتر به عنوان یک پدیده ی صنعتی شناخته می شد با این که اغلب مؤلفه ها نیز مبتدی بودند و در سالهای جنگ جهانی اول بود که سینما به عنوان یک وسیله ی نمایشی و سرگرمی رونق تجاری گرفت و من بعد نیز به یک صنعت فرهنگی و حتا هنری هم تبدیل شد.
دنیای سینما را متفکرین تعریف می کنند و اغلب پارامترهای آن براساس اصول و قواعد فکر تنظیم می شوند و البته رویدادها و رخ دادهای تاریخی و زمان روایت هم درشکل گیری مؤلفه های سینما و یک فیلم سینمایی مؤثر و کارگشاه بوده و هست.بنابراین اگر بخواهیم یک ارزش یابی اساسی از دوره های سینما و تاریخ و تکامل آن را ارائه دهیم باید به سه دوره ی فرآرونده سینما با تأکید برفنون و علوم و تکنیک های سینمایی التفات نمائیم.
این دوره ها به ترتیب شامل: ۱- سینمای صامت یا خاموش است۲- سینمای ناطق۳- سینمای رنگی۴- سینمای دیجیتال می شود. ازاین منظر دوره ی سینمای صامت را که درسال ۱۸۹۵ آغازگردید به دوره ی سینمایی بدون صدا و ساخت فیلم سیاه و سفید مشهور است همان سینمای سُنتی یا تاریک و مبتدی است. دوره ی سینمای ناطق دراکتبر ۱۹۲۷ با فیلم خواننده جاز شکل گرفت.
این دوره به عصر فیلم صدادار معروف است و عملا” سینما را به صورت یک هنر سمعی- بصری به جامعه معرفی نمود که این دوره را میتوان دوره ی سینمای سُنتی – مدرن نامید. دیگردوره ی سینمای رنگی است که ادامه دهنده ی همان سینمای ناطق است که خود را با مؤلفه هایی جدیدتر به دنیای سینما معرفی کرد و مهم ترین حرکت آن اختراع فیلم رنگی بود که دراواخر دهه ی۱۹۲۰ اتفاق افتاد .
دوره ی سینمای دیجیتال را چنین میتوان ارزیابی کرد که این دوره همان دوره ی سینمای پست مدرن یا کریتیکال است و اغلب مؤلفه های دنیای پست مدرن را به مانند معناگریزی، انکار واقعیّت، بی نظمی، وحشت، ترس و سایر بازه های زمانی دنیای پست مدرن را دربرمی گیرد. بنابراین اگرسینمای مدرن را بخواهیم همان سینمای ناطق و رنگی فرض کنیم دریک ارزش یابی کلی می توان گفت تا قرن بیستم فیلم های خوبی تولید شد اما منبعد باتکرار معنا و زبان و حتا ضعف فیلم نامه نویسی و کارگردان هم تصادم داریم.
نکته ی مهم اینکه وقتی صحبت از سینمای مدرن می شود باید بدانیم که این سینما مختصِ به کشورهای جهان سوم نیست بلکه شامل کشورهای پیشرفته درعلوم و فنون روزوکشورهای درحالِ توسعه وگذربه گذارهای توسعه می باشد. دریک جمع بندی میتوان گفت هرکشوری صنعت سینمای خود را برمعیارو ایده های ایدئولوک که نشأت گرفته ازایدئولوژی اند تعبیه می کند که این مهم تقریبن جهان شمول هم هست و از جانبی دیگر خودِ سینمای مدرن به سمت آنارشیسم و اپورتونیست و حتا فوبیا نیز حرکت کرده است.
حضورعلم روان شناختی وآراء و افکارِ فروید درسینمای مدرن جهان امری نمایان است به طوری که سینما را به سمت پرنوگرافی و اروتیک هدایت نموده واگرچه این دو در رشد و بالندگی سینمای مدرن جهان بی تأثیر نبوده اند اما به همین اندازه نیز به سینمای مدرن ِسایر ملل شرقی آسیب و ضربه وارد کرده اند. درسینمای مدرن فرهنگ ها بدون آنالیز بررسی می شوند و آسیب زبانی درتاریخ سینمای مدرن و حتا آسیب های تاریخی و اجتماعی نیز به چشم می خورد. سینمای مدرن نیاز به یک بازخوانی و دکوپاژ درجهت بازنُمایی دیگری را همراه با یک بازآفرینی می طلبد.
وضعیت سینمای ایران چگونه است؟
اوضاع و احوال سینمای ایران را باید به چند دسته و دورهی زمانی تقسیم کرد: نخست: سینمای قبل از انقلاب است که دراغلب فیلم ها ،برپایه و مایه ی نوعی ایدئولوژیک حاکم و یکنواخت درحرکتند و البته در جوانبی نیز ما با فیلم هایی درژانر معناگرا ، اکشن و اجتماعی-خانوادگی با پیآمدی با صبغه ی روزمرگی تصادم داریم اما بیشتر ژانرها درحوزه ی عاشقانه – اجتماعی و مباحثِ فرمیک جامعه و روزمرگی ها قابل بحث و نظرند .
سینمای قبل ازانقلاب را اگرچه میتوان نوعی سینمای شاداب و انرژیک پیکنیک نامید اما حضورِمباحث فلسفی و روانشناختی دربطن صنعت سینما غایب است و تقریبن ژانرهای عامیانه و اجتماعی با طرح و دیالوگ هایی عاشقانه حرف نخست را دراین دایره می زنند. ازاین نگاه فیلم های بهروز وثوق را میتوان از کارآمدترین فیلم های تاریخ سینمای ایران به شمار آورد زیرا که کارکترنقش اول که خودِ وثوق است به خوبی ازعهده ی نقش خود برمی آیدو از عمده مؤلفه های وثوق نقش پذیری و حس های طبیعی آن است که درگوزنها و سایرفیلم هایش قابل حس است.
دوره دیگر، سینمای انقلاب است که به دوبخش انقلابی وپسا انقلابی تقسیم میشود. دردوره ی انقلاب اغلب فیلم ها با کارکردی انقلابی ساخته شده اند و عناصرِ درفیلم نیزاغلب برمحور رویدادهای انقلاب تعبیه شده اند و درسینمای پسا انقلابی با دوکارکرد ِمتفاوت مواجه هستیم : یکی سینمای جنگ است که دراین زمینه فیلم های فراوانی ساخته شده که درابعادی قابل نقد و وارسی اند و ودیگرسینمای پسا جنگ است .
دراین نوع از سینما میتوان گفت جامعه به سمت وسیاقی دیگرکشانده می شود که از دوآبشخور متفاوت تغذیه میکند که یکی درونی است و آن دیگر بیرونی است که من بیرونی را تبعیّتی ازسینمای غرب میدانم . بنابراین سینمای پساجنگ درایران با نوعی دوپارگی نیزمواجه است که دراغلب فیلم ها این مهم به چشم می خورد.
شاید بتوان گفت سینمای امروز ایران یک بافت آرکائیک دارد و یک بافت آکادمیک که فی مابین این دو تولیداتی متعدد هم خلق می شود و این روند اگر چه در جوانبی پیآمدی خوب را تصویر نموده اما درابعادی دیگر هم پیامدهای خوبی را درتوسعه ی دنیای فیلم به نمایش نگذاشته است.
– سینمای معناگرا را چگونه باید شناخت؟
مهم ترین چالش فرارو این است که ما دراین زمینه به سمت مطالعه ی درفلسفه آنچنان هدایت نشده ایم و البته تفکر هیدگر نیز درجامعه ی ایران باب شده و ازجانبی دیگر افراد فراوانی درحوزه ی وجود شناختی و معرفت شناختی پارادایم های ادبی – فلسفی در ایران کارتئوریک کردهاند اما درعمل، پراگما نبوده ایم و این مهم به دایره ی عملگرایی دردنیای سینما نیامده است در یک جمع بندی میتوان گفت درمقام حرف خوب ظاهر شدیم اما درمقام عمل درجا زده ایم.
فیلم معنا گرا نیاز به بسترهایی تاریخی – فلسفی و ادبی دارد که درتمدن و فرهنگ ما یافت می شود اما شوربختانه هنوز فیلمی از کوروش یا داریوش و یا مثلا” مولانا و یا حافظ ساخته نشده است و سینما به سمت ایدئولوژی درحرکت است . سینما باید برای سینما باشد وتوجه به رویکردهای روان شناختی، جامعه شناختی، ادبیات و فلسفه مستلزم کار است .
نکته ی دیگر،حضورجهان لیبرالیسم و نظام سرمایه داری درجامعه ی ایران است که اصالت ایده و آرمانگرایی و پژوهش های ایده مند و فلسفی را ازما گرفته به طوری که جامعه ی ایران به دو موضوع درزندگی توجه دارد: یکی گرایش به مباحثِ فرمیک و لودگی است و آن دیگرگرایش به مباحثِ تکنیک که درگزینه ی دوم کم ترکار شده و این خود میتواند جامعه هدف ما را که یک انسان معنا گرا را با بافتِ وجودی خاصی تعریف میکند کم رنگ جلوه نماید. نکته ی دیگر، فقراجتماعی- فرهنگی مردم است که پژوهش در رویکردهای معناگرا را حتا ازافراد دانشگاهی نیزستانده است .
بنابراین وقتی می گوئیم سینمای معنا گرا باید این مهم را تمیز، تشخیص و تحلیلکرد که چه نوع معناگرایی هدف و جامعه ی هدفِ ماست . معناها براساسِ ایدئولوژی ، آگاهی، سلایق روحی و علایق رفتاری و نگرش های فردی و اجتماعی و حتا مذهبی و اعتقادی تعریف می شوند. بنابراین سینمای معناگرا را باید براساسِ جامعه شناسی شناخت بررسی نمود.
ممکن است یک فیلم اجتماعی کارکردی فلسفی هم داشته باشد و یا یک فیلم روانشناختی ازصبغه هایی جامعه شناسانه هم بهره مند گردد که این مهم نیاز به تشخیص، تخصص و تحلیل همه جانبه ای را میطلبد.شما ممکن است باخوانش یک فیلم به خوانش هایی دیگر دست یابید که من فکرمیکنم خودِ بیننده نیزدرشناختِ معنا و مفهوم فیلم نقشی سازنده دارد.اگرخودِ فیلم را دال فرضک نیم وذهنیّت و باورداشت هایی ازآن فیلم را مدلول،میتوان چنین نتیجه گرفت که به یک شناخت جامع الاطراف ازآن فیلم دست یافته ایم.
-درباره نمایش که مقدمه سینما و تلویزیون است چه نگاهی دارید؟
ازاین منظر، نمایش دردو حالت قابلِ رؤیت است: حالت نخست عمومی است . نمایش درمعنی عام آن می تواند به همه ی رفتارها ،کنش ها و واکنش های روزمره ی ما اطلاق شود که به صورت آگاهانه و ناآگاهانه این رفتارها را انجام میدهیم.
نمایش یا فکری و زبانی است و یا فردی و اجتماعی است . هرفردی دارای نوعی نمایش ازفکرخود است و اغلب علاقه دارد نمایشی خاص رادرجامعه به تصویربکشد. همه ی ما دوست داریم که دیده شویم و این دیده شدن درذات و فطرت ما نهفته است . نمایش دیگر، زبانی است . انسان ها برای این که خودشان را به معنی واقعی نشان دهند درواقع با کلامی زیباتردرگفتگوها به دنبالِ مطرح ساختنِ خویش اند و دیگر نمایش میتواند شخصی باشد یا اجتماعی که این مهم دراغلب زندگی ها وجود دارد وحتا در فیلم های تلویزیونی و سینمایی نیزدیده میشود.
انسان ها هرکاری که انجام میدهند یک نوع نمایش است اما بعضی ها نمایش کارآمد و برخی دیگر ناکارآمدند ودراینجاست که تفاوت ها دیده می شود . هرنشانه ای چه طبیعی و چه اجتماعی وانسای فی نفسه درذات خود از نمایشی بهره مند شده است. شاید بتوان گفت نظام هستی منظومه ای از نمایش هاست به طوری که هریک از موالید چهارگانه هستی درحالِ نمایش اند تا به یافته ها و دریافته هایی قابل تأمل و توجه دست یابند.
نمایش میتواند انجام دادنِ یک عمل ازپیش تعیین شده باشد و یا نابه هنگام خودش را به دایره ی حضورمیرساند. برخی افرد ذاتا”ازشاخصه های نمایش بهره مند شده اند و برخی دیگر تظاهر به نمایش دادن میکنند. نمایش درمعنی اخص آن میتواند گونه ی دیگری باشد. در دنیا ادبیات شفاهی و فولکلور و کارناوال از عمده ادبیاتی بوده اند که همیشه خود را به عنوان خمیر مایه ی کاردرنمایش ها و ادبیات نمایشی نشان داده اند.
-وضعیت نقد سینما چگونه است؟
نقد یک پالایش فرمی و محتوایی ازیک ایده و اندیشه است .یک پالایش میتواند هوشمند وکارآمدباشد و یا سطحی و ناکار آمد.اگر منتقد به متن اثر توجه داشته باشد و یک رابطه ی متن با متن را در اثرایجاد کند و باشندگی ها و نباشندگی های اثر رااز هم تمیز ، تشخیص و تحلیل نماید به گونه ای که باشندگی ها را بیشتر تقویت نماید ونباشندگیها را مشخص و راهکارهای مفیدی را درجهتِ اصلاح و ارتقاءارائه نماید به این رویه نقد هوشمندانه می گویند واگر منتقد به روساخت ها و سطح اثرالتفات کند و سلایق روحی و فردی و ایدئولوژی شخصی و خصائل جزئی صاحب اثر را دراثر مد نظر داشته باشد و احیانا” رفتاری مغرضانه وکینه توزانه به هرطریقی با اثر داشته باشد به این رویه نقد سلیقه ای و غیر هوشمند میگویند.
نقد به سلامتی روح و صلابتی جسم اثر کمک میکند و در سرخوشی زبانِ اثر نیز مؤثرومفید است . نقد تفکیک صحیح از غیر صحیح و خالص ازناخالص است . تفکیک زشت اززیبا و سالم ازغیر سالم و تفکیک معقول از غیرمعقول و پایدار ازناپایدار و پیدا ازناپیداست و یک تیغ جراحی است که می بُرَد تا که پیامدش فرهنگ بهبود و سلامتی و رشد باشد. نقد یا ذوقی و سلیقه ای است و یا فنی وحرفه ای است .
بنابراین نقد سینما و فیلم سینمایی نیاز به منتقدی فنی و حرفه ای را می طلبد. اغلب نقدهای سینمایی تکنیکال و روساخت محورند درصورتی که در سینمای ایران و حتا جهان نیاز به جنبه های ادبی و روانشناختی و حتا جامعه شناختی هم لازم است .
چند جانبه نگاه کردن به یک اثرسینمایی موجب ایجاد نوعی پلیفونیک دراثر میشود تا که جامعه بتواند دربخشِ مورد پسند و دلخواهِ خودش با فیلم شریک شود. بایدگفت که وضعیت نقد سینما یک وضعیّت فرآرونده نیست و اغلب گرایش ها به فیلم ها جنبه ی ایدئولوزیک و سیاسی دارند. منتقد اگر فیلم را درنگاه خودِ فیلم و منِ واقعی و منِ اجتماعی فیلم و مفاهیم اصلی آن نقدکند درواقع آن فیلم تبدیل به چند گانگی معنا و زبان و منشأ اثر درجامعه نیر درابعاد مختلف خواهد شد.
کار مُنتقد اندازه گیری و ارزیابی طول وعرض یک فیلم است و باید هرفیلمی را براساسِ همان اندازه ای که به دست آورده به دایره ی وارسی ببرد. تشویق بیجا وتنبیه غیرمنصفانه منتقد از یک اثرموجب رکود و سقوط آن اثر دوره ی فهمِ تاریخ می شود.
کارمنتقد کشفِ معنا و کشفِ معنای درمعنای فیلم است که دربطنِ خودش نهفته است . هراثری درخودش یک آیدتیک(درون بینی ذاتِ شهود) و یک آبدید ( به روزرسانی از حیثِ معنا و زبان )را دارد که باید این مهم جستجو وکشف شود نه این که از برایش نوعی درون بینی را کشف نمائیم که این درون بینی قابلِ تصور و فهم درجهتِ ارائه نیست.
من معتقدم که منتقدکارش سنجش اعتبارِ هنر است نه سنجش ِاعتقادِ هنر و حتا رنجش ِاعتقادِ هنرکه چنین رویکردی سبب می شود تا که نقش هنر به معنی واقعی دیده نشود. اعتقادها اعتبار نمی سازند بلکه این اعتبارهایندکه اعتقادها را قانع می کنند تا که درمسیر خود فعالیت کنند.توجه به ارزشِ هنر با توجه به سازش یک هنر درتفاوت است . کشفِ ارزش یک اثرهنری کارِ مُنتقد است .
فرق است بین نقاد و نقال که کارِ نقاد جدا کردنِ سره از ناسره و بایسته از نبایسته و داشته از نداشته است . نقاد می داند که در هر زشتی عالمی زیبایی نهفته است و ریزبینانه به درون بینی اثر نگاه می کند اما نقال به دنبالِ قال و فال است و همه چیز را به دایرهی رفتارهای شخصی و سطحی و سلیقه ای می کشاند و دراین راستا مُعَرِّف خوبی در جهتِ تعریفی ناکارآمد ازاثرهنری است .
نقاد به روح اثرآسایش می دهد اما نقال روانِ اثر را با کاهش موجه میسازد. لذا از این منظر وضعیّت نقد سینمایی وضعیّت مناسبی نیست اما درابعادی هم تناسبهایی متناسبِ با نفسِ نقد و فرهنگ نقد دیده می شود. چگونه بودنِ وضعیّت نقد را من به دو بخش چه گفتن ها و چگونه گفتن هایی تقسیم می کنم که دربخش چگونه گفتن ها با چالش هایی موجه هستیم که باید با الگوگیری و سویه گیری درست از سینمای جهان این مهم را برطرف کنیم.
. نکته پایانی
دنیا قانون انتقال و جایگزینی است یکی پایان می یابد و آن دیگر آغازگری خود را اغاز می کند. بنابراین سینما هم درحالِ انتقال است و چه بسا تکرار تاریخ درسینما هم رخ دهد و سینمای ایران دچار یک صیرورت ( شدن) در همه ی ابعاد شود.
سینما ملخص از سینماتوگراف است و به معنی نمایش مناظر و اشیاء و اشخاص است بر روی پرده به وسیله ی دستگاهی مخصوص و ازا ین منطر می تواند به معنی نمایشی همه جانبه باشد یعنی نمایش گسترده و آکنده از معنا و مفهوم .
سینما بدونِ توجه به مؤلفه های تئاتر و مدنیّت در اندیشه و مدرنیّت در هنرِجامعه قابل رشد نیست و توفیق زمانی حاصل می آید که درپله های آخرسینما به آغازی دیگر بنگریم…! مهربانی را از کتاب بیاموزید چون کلمات زیادی را در آغوش دارد.