مختص جامعه سینما:سیده زینب موسوی/فیلم «بدون قرار قبلی» داعیه دعوت به خویشن دارد .می خواهد آرام و بی هیاهو و معنا محور باشد اما این ارامش ،هیجانی و شعاری است .می خواهد زندگی یک خانواده سنتی را در خانه ای قدیمی ناب و متعالی نشان دهد .عنصر معنایی و بصری هم میخواهد ارامش و معنویت را به مخاطب و کاراکترها ارزانی کند اما اینها در کنار مقایسه ای نادعادلانه همان کاری را با نگرش های ناهمسو می کند که فیلم های ضدایرانی با ما می کند .
«بدون قرار قبلی» تله فیلمی است که با داستانی بدون تعلیق و خستهکننده با گرههایی کوچک و ابتدایی و نخ نما می خواهد ایران را منجی و مهد انسانیت نشان دهد .
داستان با دلایل فرامتنی و عاری از ربط دراماتیکی در آلمان شروع میشود .نماهایی که مقهور زیبایی هاست .گویی سرمایه ای برای سفر مهیا شده و نباید دست ردی به این سرمایه گذارد .فیلم با پلانی شروع می شود که قهرمان داستان درنقش پزشک می خواهد مردی بیمار را به زندگی بازگرداند و موفق نمی شود.
این نما را در اواسط داستان به پیرمردی رنجور پیوند دهید که در حال مرگ است و تنها با حضور خانم دکتر جان می گیرد. این نمادپردازی مقایسه ای را شعیبی در فیلمش می گذارد تا اروپا،مهد تمدن و علم را عاجز از درمان مردی جوان نشان دهد و ایران را زادگاه شفا و سرزندگی نمایش دهد.
این داستان ناگاه، بیهیچ چالش و تعلیقی به وطن میرسد.در ایران با یک کلید صندوق امانات به ارث رسیده در حرم امام رضا اوج می گیرد و به بهانه قبر به ارث رسیده به حرم و شفا و ارامش ختم میشود.
از سویی دیگر کودک نابهنجار و اوتیسمی یاسمین ، پایش به ایران که می رسد طی چند روز متحول می شود ،گویی آبی بر آتش ریخته شده است .کاملا روز به روز درمان می شود و در نهایت با دویدن در حرم به بهبودی کامل می رسد .
داستان ارث و خصومت های تقسیم ارث و بازگشت به وطن برای دفن والدین و منجی نشان دادن بی منطق بقاع متبرکه روایت های کهنه شده ای است که هر جمعه عصر در مناسبت های تلویزونی پخش می شود اما وقتی قرار است چندین نهادسرمایه گذاری یک فیلم تلویزیونی باشند ،خود را پشت یک قصه مذهبی و دینی پنهان کردن خود کنشی قابل تامل است .دیگر منطق روایی و برخورداری از قصه ای ناب بی معنا می شود .
این کلیدصندوق هم بدش نمی اید ماجرای عشقی بین مهندس و یاسمین رقم بزند که بینتیجه میماند و هر گره ی که ایجاد شده تنها به یمن خلق فضایی روحانی و معنوی باز نمیشود.
جالب آن است که فیلمسازی که داعیه مذهب دارد چرا باید یاسمین را کنار بیماری لخت نشان دهد و در جهتی متناقص و پارادکس نما او را در المان محجبه نشان می دهد چون با او در ایران کار دارد . اما مادرش را بی حجاب و بی قید و بند معرفی می کند که جدایی اش نه از همسر بلکه از کشور او در منجلابی قرار داده است .
حال این نگرش منفعت طلبانه به پلان هایی ختم می شود که دختر بچه کوچک در ایران حجاب دارد .این تفکر، تفکر صادقانه ای نیست جز راضی کردن سفارش دهندگان و سوار شدن بر منافع فردی و شغلی .
از این حیث، المان برای این خانواده کوچک زایشگاه تنش و استرس است اما به محض رسیدن به ایران روندی آرام و دلپذیر دارد که همه گرفتاری های دنیوی به خوبی ، عشق و ارامش منجر می شود .