مختص جامعه سینما:آرمین اعتمادی/”گزارش فرانسوی”، آخرین فیلم وس اندرسون شبیه نسخه تصویری شده یک شماره روزنامه/مجله است. گویی در میان صفحات یک نشریه پرزرق و برق و پر از کمیکاستریپهای متنوع هستیم و لحظه به لحظه ورقش میزنیم.
همانند شوق و ذوقی که در مشاهده اولیه شماره ویژه یک مجله وجود دارد،در تماشای اول کلیات را میبینیم و شمایی از داستانها،سرتیتر مطالب،پیچ و خمهای داستانی و شروع و میانه و پایان اتفاقات را رصد میکنیم و در تماشای دوم، مفصلتر به جزئیات و بررسی ساختارها و تحلیل میپردازیم.
ساختار اپیزودیک و فیلمبرداری بیش از ۵۰ درصد فیلم به شیوه سیاه و سفید نیز در راستای همین ایجاد شباهت فرمی میان فیلم و فرمت مجله/روزنامهای است. این حس ورق زدن در جای جای فیلم حس میشود: بعضی از تیترها برایمان کمتر جذابند و بعضی دیگر درگیرمان میکنند و رویشان بیشتر متمرکز میشویم
فیلم از یک مقدمه، سه داستان اصلی و یک موخره (آگهی فوت سردبیر روزنامه) تشکیل شده است.داستان اول (حکایت یک زندانی نقاش و زن زندانبانی که سرچشمه الهام و مدل نقاشیهای اوست) از همه جذابتر و سرپاتر است و خدا را شکر که به عنوان داستان اصلی اول انتخاب شده: به موقع شروع میگردد،به بیراهه نمیرود، طنز ظریف و جذابی (هم در عناصر تصویر به سنت کارهای وس اندرسون و هم در جنس پرداخت درام) دارد و به موقع و سروقت هم تمام میشود.
داستانهای دوم و سوم علیرغم ایدههای فراوان و کار هنرمندانه پرزرق و برق در طراحی صحنه و ساختار بصری،نمیتوانند قلابهای داستانی چندان سرگرمکنندهای ایجاد کنند و تعدد اتفاقات و فلشبکهای نابهجا در روایت،مخاطب را در تماشا گیج کرده و موجب میشود از جایی به بعد تمرکز روی پیچ و خمهای دراماتیک و دیالوگهای چندلایه را رها کند و تنها از معجزه تصویری فیلمساز و فرم منحصربهفردش لذت ببرد
در واقع ریتم،پاشنه آشیل اساسی فیلم آخر وس اندرسون است؛ عنصری که در “هتل بزرگ بوداپست” و “آقای فاکس شگفتانگیز” به خوبی رعایت شده بود و تناسب میان هنر تصویری و متریال داستانی به شکلی بود که هیچکدام بر دیگری نمیچربید و مخاطب را با یک کلیت منسجم روبهرو میکرد.
اما اینجا (بهخصوص در داستان دوم و تا حد زیادی داستان سوم)،فیلمنامه، شلوغ و پرشاخ و برگ است و همین پرشها و شاخ و برگهای اضافی تمرکز را برای تماشا ضعیف کرده و قسمتی از دریافت حسی مخاطب را با اخلال مواجه میکند.به همین دلیل است که در انتهای فیلم احساس میکنیم همزمان که با یک حظ بصری ناب طرف بودهایم، نتوانستهایم به قدر کافی از آن لذت ببریم