جامعه سینما:احمد ابوالفتحی درباره مستند «دبستان فارسی» حسن نقاشی نوشت:«یک چیز را خوب فهمیدهام، در ایران غمِ خرابیِ وطن نیست.»فیلمساز با چنین جملاتی پل میزند بینِ گذشته و خوب پل میزند. یکی دیگر از جملاتی که نقاشی بر زبانِ ماستر خدابخش گذاشته این است: «پارسی نگاهش غم دارد.» چه عمیق است این جمله.
خدابخش ده ساله بوده که با خانوادهاش از ایران میروند؛ به بمبئی میروند. سالها تحصیل میکند و از دانشگاه بمبئی دانشنامه میگیرد. به چندین و چند زبانِ زنده و رو به مرگ تسلط مییابد و با زبانهای دیگری هم آشنا میشود. اهل فضل و کمال میشود و زرتشتیان بمبئی آموزشِ فرزندانشان را به او میسپارند. میتوانسته همین مسیر را ادامه بدهد. خدابخش میتوانسته در جامعهی ثروتمندِ پارسیانِ هند سری در میانِ سرها شود و ثروت و شهرتی بسیار کسب کند.
درست است که بزرگانِ پارسی او را به بازگشت تشویق کردند، درست است که بهقولِ فیلمگفتارِ بسیار زیبای #حسن_نقاشی: «پارسی رو به یزد میخوابد و رو به یزد میمیرد.» درست است که اندیشیدن به چنبرهی فقر و بیآیندگی که دورِ کودکانِ پارسیِ یزد تنیده شده بوده هر وجدانی را میتواند بلرزاند اما انتخابِ معقولتر برای خدابخش این بوده که در همان بمبئی بماند و خودش را به دردسر نیندازد.
او این کار را نمیکند به یزد برمیگردد تا قهرمانِ روایتی دراماتیک شود؛ روایتی با نامِ دبستان پارسی که پروتاگونیستهای تماموکمالی نظیرِ «ماستر خدابخش پوربهرام رئیس» و «استاد کیومرس وفادار خرمشاهی» دارد و آنتاگونیستهای تماموکمالی نظیرِ مشیرالممالک و کمیتهی مجازاتِ انجمنِ حقگو و… یکسو در پی ساختنِ دبستان پارسی است و دیگرسو در پی جلوگیری از ساختنِ آن.
خدابخش تهدید میشود، کتک میخورد، ماشهی تفنگِ خالی روی شقیقهاش چکانده میشود اما کوتاه نمیآید. پیش میرود و مشروطه که شکل میگیرد میتواند موفقیت را بغل کند. حالا او ماسترخدابخش است و به یاری پارسیان هند دارد در یزد پشتِ هم مدرسه تاسیس میکند. در شکلگیری دبستان کیخسروی و پنج آموزشگاه دیگر نقشی محوری ایفا کرده و در پی ساختنِ هفتمین آموزشگاه است که…
روایتِ حسن نقاشی از زندگیِ ماستر خدابخش و تلاشِ عاشقانهی او و دوستانش برای ساختنِ وطن بیاغراق حیرتانگیز است. او توانسته با فیلمگفتاری که بهشیوهی اولشخص و از زبانِ ماستر خدابخش نوشته شده و همراه شده با عکسهایی در تناسبِ تماموکمال با فیلمگفتار، هم اطلاعاتی غنی، قابلاتکا و تازه از بخشی مغفول مانده در تاریخِ ایران به ما ارائه دهد و هم یک قصهی پرکشش و سرگرمکننده برای مخاطبش تعریف کند. قصهای که هم خنده دارد و هم غم، هم پیروزی و هم شکست، قصهای پرفراز و فرود دربارهی همدستیِ همگانی برای سنگاندازی در مسیرِ کسانی که قصدِ ساختنِ ایران را دارند.
جایی از فیلم ماستر خدابخش میگوید: «یک چیز را خوب فهمیدهام، در ایران غمِ خرابیِ وطن نیست.» نقاشی با چنین جملاتی پل میزند بینِ گذشته و خوب پل میزند. یکی دیگر از جملاتی که نقاشی بر زبانِ ماستر خدابخش گذاشته این است: «پارسی نگاهش غم دارد.» چه عمیق است این جمله.
از: صفحه شخصی نویسنده