مختص جامعه سینما:عمومی کردن تن، درمعرض دیدگذاشتن بدن از درونی ترین اعضا تا بیرونی ترین نظاره ها، فاش شدگی وچوبِ حراج زدن برپاره پاره های تن بر انظار،بر دیوار ،درگوشه های شهر فقر را تا فاحشگی حیات جمعی جامعه می کشاند،که اینگونه بنی آدم اعضا همدیگر را به یکدیگر پیوند نمیزنند اما؛ که درد آورد روزی روزگار ؛دگر عضوها را بیخیال..!
پیوند در اینجا گسستنی دردناک است بجای پیوستنی لذتناک..کندن تکه هاوحراج به قیمت بالاتر او، او محتاج است و غایب؛ اما بدنش حاضرست و بیمناک..او خود را به دیگری پیوند نمیزند،او درحقیقت با خویشتن فروکاسته خویش، پیونددرد میخورد و کنده میشود از خود برای بقا درحقارتِ زیستنی ناچیز…در زیستن از خود به دیگری شدن به قیمتی ناچیز.
جامعه در دیوارهای بلندوکشیده خوداز اینگونه برچسبهای نیاز بر خود بسیار دارد.چسب های زخمی برپوسته خراشیده خط خطی شهر،با حروف درشت،خوانا وناخوانا گروه خونی را در الفبای زیستن دیکته میکنند، بر دیوارهای کشیده شده بین عابرین بی تفاوت راه..
آنکه میفروشد عضوش را،جای خالی اش در روح زخمی کالبدِ تک تک انسانهای آن جامعه تهی می ماند،تهی درقلبها وچشمها و دیگراعضا خالی!
رضاکردبچه