برای جامعه سینما:الهام فلاح/سریال پایتخت در این فصل خود نیز کماکان به روال فصول گذشته نقاط ثقل طنز خود را حفظ نموده. نقاط ثقلی که به اشتباه و برآمده از یک جامعه پرایراد میتوانند تبدیل به لحظات خندهدار شوند.
جنسیت، خانواده، ازدواج، تعقل، باورهای مذهبی و … همچنان دستمایه طنز ایران هستند به طوری که طنزی سخیف، دستپایین، و لوث شده به لودگی را به جای طنز به مخاطب عرضه میکند.
جالب اینجاست که از اولین فصل این سریال تا امروز زمان زیادی گذشته و در این چند سال روند حرکت پرشتاب به سمت جهان مدرن در این سریال و آدمهایش تاثیری ندارد. مردم چرا به این داستان میخندند؟ چون داستان خودشان است. مردم در تلویزیون خود را تماشا میکنند و کیفور میشوند و این گریه دارد به جای خنده.
آدمهای سریال پایتخت بهدرستی نمایندهای راستین برای معرفی یک مملکت هستند. خانه نقی معمولی ایران است. نقی و ارسطو نماد بارز اکثریت و عامه مردم اتفاقا معمولی ایران هستند. مردمی که دروغ میگویند، ریا میکنند، از دیگران استفاده ابزاری میکنند، اصرار دارند خود را بزرگتر باقی و متولی همه امور بدانند، هرگز کتاب نمیخوانند، فکر نمیکنند،دچار رفتارهای هیجانی و انقلابی هستند، با قربانت بروم از جیب هم برمیدارند و اتفاقا قلقلکشان که بدهی ناموسپرست و غیور و متعصب بر مفهوم وطن و دلرحم و حتی مومن هم میشوند.
بهتاش به خوبی نماینده جوانان امروز است، بیکار، دله، لوده و دروغگو، کسی که احترام و ادب را فهم نمیکند و برای نمایش خود میان جنس مخالف از هیچ راهی فروگذار نیست. مرد جوانی که دختران را دائم تهدید به ترک رابطه میکند و به این وسیله انها را مورد سواستفاده قرار میدهد.
فهیمه و سارا و نیکا به طور کامل نماینده جنسیت خود در ایران هستند. زن. کسی که هویتی ندارد. برادر و پسرخاله و پسرهایش برای او تصمیم میگیرند و برای مردان به سان اسبی است که باید دندان و نعل سالم داشته باشد.
فهیمه یک زن ایرانی است که با دکمه آن و آف قیمهای خود میتواند از آغوش مردی به آغوش دیگری بیفتد و مهر کسی را به دل کند یا از دل بیرون. سارا و نیکا نوجوانانی هستند که در این سالها فقط قد کرده و استخوان ترکاندهاند.
از بزرگ شدن و رشد این دو دختر چیزی فهم نمیشود جز پناه بردن پنهانی به فضای مجازی و تنگتر شدن دایره اعمال نفوذ پدری چون نقی ممعمولی.دقت کنید که در هر اپیزود چند بار خطاب به یکی از دوقلوها چای خواسته میشود. و اما هماسعادت تنها فرد باسواد و نسبتا منطقی و با عقل و درایت داستان پایتخت. این زن باسواد و نسبتا عاقل مجبور است از موقعیت شغلی خود به نفع شوهر استفاده کند ،در کنار تمام حماقت های این خانواده بماند .دوستشان بدارد ،مدارا کند و حتی مطیع شوهری مثل نقی باشد .نقی که جایگاه اجتماعی وسواد و نگرشی بسیار پایین تر از او دارد .