برای جامعه سینما: محمد آقازاده/”شبح کژدم” کیانوش عیاری ایده یی را در نیمه دهه شصت طرح می کند که سرنوشت کل سینما را به صورت پیشگویانه به تصویر می کشد ، در این فیلم هم تخیل سینمایی به واقعیت تجاوز می کند و هم واقعیت با سردی و بی اعتنایی اش تخیل را وارد یخبندان جهنمی می کند و هر دو طرف ماجرا هم را از ریخت می اندازد ولی در نهایت واقعیت _ هم امر طبیعی و هم هستی اجتماعی _به دلیل تسلط خوفناک اش سرنوشت شومی را برای آدمهای خیال پرداز که در سینما جا پایی نیافتند تدارک می بیند
این ایده چیزی نیست جز آنکه سینمای مستقل از نوع نگاهی که عیاری دارد_ که در مواجهه با واقعیت می خواهد آینه وار آنرا واتاب دهد_ محکوم به طرد شده گی است ، توقیف “خانه پدری” بعد از سالهای طولانی این ایده را باز به نمایش می گذارد و به نظر می رسد از همانجا که بودیم عقب تر رفته ایم .بر خورد رئالیستی کیانوش عیاری با زندگی در فیلمهایش مداوم او را به کوچه بن بست می راند
جامعه یی که مدام از واقعیت می گریزد و مردمانی که از خودآگاهی فعال می هراسند به ناچار مدام با بحران بازنمایی گلاویز می شوند و در روایتهایی که از خود می خواهد بدست دهند نقاب گذاشتن بر خود را می طلبند و هر کس بخواهد این نقاب را پس بزند حتما کیفر لازم را می بیند.
همان کیفری که دو عاشق سینما وقتی نمی توانند فیلم دلخواهشان را بسازند می خواهند گوشه یی از زندگی را شبیه فیلمنامه شان گذاشتند و در همین خواستن زندگی شان را از دست می دهند . تهیه کننده یی که در فیلم حوصله خوانذن فیلمنامه را ندارد امروز مبدل به هزار توی مافیازده یی شده است که همه استعدادها را می بلعد و خروجی اش در سینما هیچ نیست جز همان هیچ.
” شبح کژدم ” فیلم درخشانی است و در پرتو این درخشش ما می توانیم با حقیقت خود برهنه روبرو شویم ، راستی چه بر سر استعداد نابی چون الماسی و دیگران آمد که مدتهاست هیچ اثری از آنها نیست