برای جامعه سینما: شاهپور شهبازی/جشنواره ی «سی و هفتم فجر» با سه فیلم «آشفتگی» «حمال طلا» و «رد خون» به پایان رسید.جشنواره تلخ به پایان رسید. بسیار تلخ. «تلخ چون قرابه ی زهری خورشید از خراش خونین گلو می گذرد.»انگار سه فیلم آخر جشنواره، شلیک تیر خلاص به جمجمعه ی جمعی ما بود. انگار همه ی ما در غفلتی عظیم همدست یک تباهی جمعی شده ایم اما هیچ کس «گناه مشترک» را نمی بیند. انگار فاجعه ی «کوری» و «بی حسی»، تقدیر جمعی ماست.
جشنواره ی «سی و هفتم فیلم فجر» در کلیتش یک پدیده بود. پدیده ایی عجیب، شگفت آور و تلخ. پدیده ایی که «آینه ی تمام نمای روح جمعی ماست. »روحی که «غروب همه ی آفتاب هاست.»چقدر انسان ایرانی تنهاست.
جشنواره ی سی و هفتم فیلم فجربا تقسیم جوایز به پایان رسید. به عنوان جمع بندی خلاصه از این دوره چند نکته قابل ذکر وجود دارد اما پیش از آن با یک مقدمه آغاز می کنم. عدالت یعنی «فهم» به علاوه ی حذف «من»، اما نه حذف «خود». حذفِ «من»، یعنی من «منافع خودم» را حذف می کنم تا در حد امکان بتوانم «دیگری» را ببینم. در این تعریف فهم موقعیت دیگری تعین کننده ی فهم موقعیت خودم به عنوان یک انسان است و این یعنی «خود». اما برعکس این به معنی «بی عدالتی در نگاه» است.برای تحقق این درک از مفهوم «عدالت» چند چیز اساسی لازم است. «چشم»، «گوش» و «قلب». «چشم» یعنی من بتوانم «دیگری» را ببینم حتی اگر اصلِ دیدن آزارم دهد. «گوش» یعنی بتوانم صدای «دیگری» بشنوم حتی اگر صدایش مطابق میلم نباشد. «قلب» یعنی بتوانم نسبت به «دیگری» حس داشته باشم حتی اگر «دیگری» غریبه باشد.
بنابراین «چشم» امکان دیدن را فراهم می کند. یعنی «وسعت نظر». «گوش» امکان شنیدن را فراهم می کند. یعنی «وسعت فهم». «قلب» امکان آمیزه ی «وسعت نظر» و «وسعت فهم» را فراهم می کند. یعنی «وسعت همدردی».
همه ی این ها زمانی رخ می دهد که من نسبت به انسان و جهان «عدالت نگاه» داشته باشم. تفاوت«عمق نگاه»، یعنی تفاوت حرکت به سوی «وسعت نظر»، «وسعت فهم» و «وسعت همدردی»
هر چقدر «عمق نگاه» عمیقتر باشد انسان در حد توان چشم، گوش و قلب می بیند، می شنود و همدردی می کند. حدفاصل تفاوت کیفی فیلمنامه ها، میان فیلمنامه های بد و متوسط بود؛ نه میان فیلمنامه های متوسط و خوب. یعنی بیشتر فیلم ها متوسط و بد بودند. بحران اصلی فیلمنامه در این حوزه است. یعنی علت اصلی بحران فیلمنامه نویسی، عدم آگاهی بر تکنیک فیلمنامه نویسی نیست بلکه معلول «نگاه» است. «نگاه» سطح فیلمنامه را از متوسط به خوب و خیلی خوب ارتقاء می دهد.
«نگاه» اما در تمام اجزای فیلمنامه یعنی داستان، پلات، شخصیت پردازی و….. جاری می شود نه برعکس. از این منظر بسیاری از فیلمنامه ها متن بالقوه هستند نه بالفعل. یعنی یا بنابر دلائل «فرامتنی» یا به دلائل «نگاه»، در آنچه می خواهند روایت کنند، ناکام می مانند.«یاس» در فیلم ها به همان اندازه شریف است که «امید». یاس وجه سلب شده ی امید است. یعنی اعتراض به چیزی که نیست و باید باشد و این یعنی آن روی سکه ی امید. بنابراین منظورم از نگاه، «یاس و امید» نیست. «عمق» اما حدیث دیگری است.
در مورد اختتامیه، تقسیم جوایز و حواشی آن باید اضافه کرد، هر جشنواره ایی برنده و بازنده دارد و هر برنده و بازنده ایی نیز باید «تقوای» برد و باخت داشته باشد. تقوای برد و باخت، یعنی بی نیازی از نتایج «برد و باخت». این «بی نیازی» منوط به «وسعت نظر»، «وسعت فهم» و «وسعت همدردی»، قضاوت کننده و قضاوت شونده دارد.در این حوزه، برد و باخت به معنای معیار برتری و کهتری «متن» (فیلم ها) نیست اما واکنش «قضاوت شونده» به این برد و باخت به معنای برتری و کهتری اخلاقی او هست. یعنی تا چه اندازه در کنش او «بی نیازی»، «حذف خویش» و حرمت به «دیگری» وجود دارد.
اما از سوی دیگر واکنش موافق یا مخالف ما نسبت به کنش «قضاوت شونده»، به معنای برتری و کهتری اخلاقی ما به عنوان «قضاوت کننده» نیز هست. این واکنش نیز وابسته به «نگاه» ما نسبت به حوزه ی«دیگری» است.
همه ی این عوامل معلول «عدالت نگاه» است. یعنی «وسعت نظر»، «وسعت فهم» و «وسعت همدردی». متاسفانه اما از منظر «قضاوت کننده» و «قضاوت شونده» در ما «فقر عدالت» بیداد می کند.