برای جامعه سینما :بیتا فلاحی/میرکریمی کارگردان دغدغه مندی است .کار آخر او “قصر شیرین” با یک ایده متفاوت و فیلمنامه خوب و نوع اوری در اجرا حرف تازه ایی برای گفتن دارد. قصر شیرین یک فیلم جاده ایی کلاسیک است که لوکیشن های خاص و متفاوتی دارد. از لحاظ فرم و محتوا فیلم کاملا مناسب جشنواره است . “جلال” با بازی حامد بهداد در نقش پدری بی رحم و خودخواه قبلا خانواده را ترک کرده و زن دیگری گرفته است و حالا که مادر خانواده” شیرین” فوت میکند از مسولیت بچه ها سر باز میزند و این وسط فکر منافع شخصی است، ولی به ناچار با فرزندانش همسفر می شود. داستان اصلی دیر شروع می شود و کارگردان در دادن اطلاعات خست به خرج می دهد اما اتمسفر فیلم مخاطب را کنجکاو میکند و او را با خود همراه می کند. در طول مسیر و از دیالوگ های رد و بدل شده مخاطب شروع میکند به کشف گذشته پدر و ارتباطش با شیرین .
دیالوگ ها کاملا در خدمت و پیشبرد داستان هستند و مناسب شخصیت ها. جلال از حالت تیپ و پدر کلیشه ایی خارج می شود و شخصیت متفاوتی دارد اما شخصیت شیرین که در فیلم غائب است تا اخر فیلم شکل نمیگرد و برای ما مجهول می ماند.چرا شیرین پول دیه را داده و چرا جلال بعد از این کار خانواده را رها میکند و حتی دیگر سراغی از بچه هایش نمیگیرد؟ بعضی از اتفاقات که در گذشته رخ داده و حالا شکافته می شود نقشی در پیشبرد داستان ندارد و صرفا طرح معما است مثل ماجرای فروش قلب شیرین و کشف این موضوع توسط همسر فعلی جلال.
شیرین اما دنیای فانتزی برای بچه هایش ساخته و به نوعی انها را برای امدن پدر اماده کرده است. بچه که نماد معصومیت هستند روحیه های متفاوتی دارند. پسر بچه درون گرا و دختر بچه برونگرا است و این تصاد شخصیتی انها را کامل میکند. صداقت دختر و غیرت پسر را دوست داریم که کارگردان از این علاقه ما بهره برده تا ضعف های فیلم زیاد به چشم نیاید. پدر در طول سفر قهرمانی و با کسب تحربه و تحت تاثیر بچه ها دچار استحاله می شود و رفتارش با انها عوض می شود. میر کریمی از بچه ها بازی خوب و باور پذیری گرفته و حامد بهداد هم از پس نقش به درستی برامده و همه چیز در کنترل کارگردان است. نورپردازی و تدوین فیلم خوب است و نتیجه کار رضایت بخش اما در پایان فیلم سوالاتی برای مخاطب بی پاسخ میماند که مشکل از حفره های فیلمنامه است.
سرخپوست
در دوره ایی که فیلم های تجاری و بی محتوا دارند عرض اندام میکنند و مخاطب تشنه سینما را سیراب نمیکنند دیدن فیلم سرخپوست کار جدید نیما جاویدی مثل نوشیدن اب گوارایی است . قصه سرخپوست به حدی جالب و جهانشمول است که هر نوع مخاطبی را جذب میکند.فیلمنامه اصولی و فرم روایت درست و حساب شده است.اکثر سکانس ها در زندان متروکه فیلمبرداری می شود که فضای خاص و منحصر به فردی است. در سکانس اولیه زندانی در حال تخلیه است و رییس زندان ( نعمت جاهد) با بازی درخشان نوید محمد زاده با اقتدار و جدیت در حال نظارت بر سربازان است که چوبه دار را دارند از جا در می اورند.
این چوبه دار نشانه اجرای عدالت است یا بی عدالتی؟ با پیشروی داستان متوجه میشیم احمد که محکوم به اعدام است و به خاطر صورت سرخ اش به احمد سرخپوست معروف است از زندان فرار کرده است و حالا تمام اعتبار جاهد به پیدا کردن احمد سرخپوست بستگی دارد. تعقیب و گریز در زندان متروکه شروع می شود.جاهد برای اعتبارش میجنگد و احمد سرخپوست برای نجات جانش. جستجو در سلول های متروکه و رختشویخانه و زیر زمین و دیگر جاهای زندان ادامه میابد. تعلیق های زیاد و ریتم تند بیانگر مهارت نیما جاویدی است.مبارزه بین جاهد و احمد سرخپوست ادامه میابد .
هر دو هوشمند هر دو جنگنده و کدام یک پیروز می شوند؟ البته اینکه احمد سرخپوست که کشاورز ساده ایی چطور این قدر هوشمند عمل میکند که جاهد گاهی حس یک شکست خورده را پیدا میکند از نقاط مبهم و یا ضعف شخصیت پردازی است . اما جاهد باور پذیر و مقدر و بی نقص است . او میخواهد احمد سرخوپوست را پیدا کند و عدالت را اجرا کند اما از ان طرف همه چیز گواه از بیگناهی احمد سرخپوست است . احمد سرخپوست به خاطر یه شهادت دروغ محکوم شده و پیرمرد شاهد این موضوع را نزد جاهد اعتراف میکند اما جاهد اعتنایی نمی کند. مبارزه همچنان ادامه دارد و لحظه به لحظه بر دلهره مخاطب افزوده می شود.
فیلمساز در روایت درام تبحر دارد.طراحی صحنه خوب و چیدن منظم نماها و یک فیلمبرداری اصولی همراه بازی های درخشان برایند خوبی دارند. در اخر دوربین به فضای خارجی و دشت ها و تپه های اطراف زندان میرود و ما یک پایان شگفت انگیز را نظاره میکنیم. جاهد به شیوه خودش عدالت را احرا میکند و به نظر می رسد جاهد و احمد سرخپوست بالاخره در یک نقطه تلاقی پیدا میکنند و یکی می شوند.نمای پایانی از زاویه دید متفاوتی جهان را نشان میدهد.