جامعه سینما: شاهپورشهبازی/فیلم «همه میدانند» با تصویر چرخ دنده های زنگ زده ی «ساعت» یک کلیسای قدیمی آغاز می شود. سپس فیلم برش می خورد به پاندول این ساعت. صدای بال «کبوتر» روی این نما شنیده می شود.
سپس از درون برج، صفحه ی شیشه ایی ساعت کلیسا نشان داده می شود که قسمتی از آن شکسته است که امکان ورود و خروج کبوترها را به درون و بیرون برج «کلیسا» میسر می کند. تصویر به دو اینسرت از دیوار داخلی برج برش می خورد که در تصویر اول یک «قلب» و در نمای دوم یادگاری LPبر دیوار حک شده است.
این یک آغاز «تماتیک» است. تعدادی از کارگردان ها در چند نمای آغاز فیلم بر یکی از عناصر روایی یا سبکی فیلمشان تاکید میکنند و پیشاپیش آنرا به تماشاگر گزارش می دهند. با توجه به اینکه تماشاگر هنوز هیچ اطلاعاتی از شخصیت ها و گذشته ی آنها ندارد نماهای درون برج کلیسا به عنوان یک «دال» کارکردی «نمادین» پیدا می کنند.
معنای این نماهای نمادین و رمزگان را می خوانیم. ساعت؛ «نماد زمان» است. کلیسا «نماد مذهب» است. کبوتر نماد «صلح » است. قلب نماد «عشق» است و حروف LP نماد «لائورا» و «پاکو» هستند. در پرده ی اول فیلم «پاکو» برای دانش آموزان دبیرستان به شکل واقعی اما به معنای استعاری موضوعی را طرح می کند که اولین امکان تاویل نمادهای صحنه آغاز را ممکن می کند.
«پاکو» مقداری خوشه ی انگور را با دست می فشرد و آب آن را در لیوان می ریزد. سپس از شیشه ی شراب مقداری داخل یک گیلاس می ریزد و برای دانش آموزان این پرسش را طرح می کند که تفاوت انگور با شراب در چیست؟ پاسخ این پرسش «درون مایه ی اصلی» فیلم و زوایه نگاه مولف را در قالب یک جمله به بیان در می آید. تفاوت انگور و شراب در این است که «شخصیتِ شراب را زمان می سازد.» بنابراین تاکید بر نمای «ساعت» در صحنه ی اولِ فیلم اینجا معنا می یابد. زمان؛ سرطانِ روح نیست. اکسیرِ اصالت هاست. «صفای مکاشفه» و مرهمِ خستگی ها
در «نقطه ی میانی» فیلم بعد از اعتراف «لائورا» و افشای راز پدر بودن «پاکو»، فیلم برش می خورد به نمای بیرونی «کلیسا» که کبوترها از شکاف ساعتش به بیرون پرواز می کنند. در اینجا نیز نماد «کبوتر» به معنای «صلح درونی» معنا می یابد.لائورا با اعتراف به «گناه» از برزخ رسمی برجِ مذهب (کلیسا)، به رهبانیت آزادی می پیوندد.بعد از نجات «ایرنه» در پایان فیلم، «پاکو» را می بینم که روی تخت دراز کشیده است.
مزرعه خالی است. همسرش او را ترک کرده است. «پاکو» می خندد. سرفه می زند و نفس عمیق می کشد. فیلم برش می خورد به میدان شهر و کارگران شهرداری که مشغول شستن «صلیبِ کلیسای» وسط شهر هستند. در اینجا تمام نمادهای صحنه های آغاز فیلم ماهیت «استعاره» یا «مجاز مرسل» برای بیانِ «پیامِ فیلم» را به عهده می گیرند.
مولف پیشنهاد می دهد: «چشم ها را باید شست. طور دیگری باید دید. صلیب را باید شست. مذهب را طور دیگری باید خواند». قیاس اتفاق می افتد. مشابهت ها آشکار می شود. نمادهای مجازی معنای حقیقی می یابند. شباهت در کیفت ها، و جزیی از یک چیز را به جای کل آن فرض گرفتن در استعاره و مجاز مرسل، قابل تاویل می شود. در رویکرد محتوایی و معنای فیلم با این نمادها فیلم «پیش فرض» محتوایی اش را پیشنهاد می کند:
«مرا در چارچوب «مذهب» بخوانید تا به درک دیگری از مذهب برسید» چیزی جای چیز دیگر می نشیند تا غرایز، انرژی و رانه ها به صورت های دیگری که معمولا مقبولیت بیشتری دارند تخلیه و انتقال یابند. برای تاویل «استعاره» اما مجبور هستیم نقبی به «پیش داستان» فیلم بزنیم. این «پیش داستان» را به زبان خود می آرایم.
بخشی کوتاه دیگری از مقاله ی «همه عینِ هم اند، فرومایه مثلِ من»
(نقد فیلم «همه میدانند» اصغر فرهادی) مجله ی فیلمنگار